خاطره روز نوشت شهید "امان الله عباسی" «2»؛
شهید امان الله عباسی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز به آبادان رفتم و به شيراز تلفن زدم و با همسرم زهرا صحبت مي کردم. ناخودآگاه گريه ام گرفت.
کد خبر: ۴۷۰۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
پسر شهید «مرادعلی گودرزوندچگینی» میگوید: نیمههای شب بود که پدرم به خوابم آمد و لگد محکمی به پهلویم زد که هنوز گاهی دردش را احساس میکنم و گفت:... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳
خاطره روزنوشت شهيد "سید محمد ساجدی"؛
شهيد "سید محمد ساجدی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از يك هفته سرگرداني در منطقه به خاطر ديدن شهيد سليمانی و رفتن به گردان حضرت زينب بالاخره 9آبان 1363 خدمت سربازي شروع شد و وارد اين گردان شدم.
کد خبر: ۴۶۹۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
مصاحبه با برادر شهید« قدرت الله طاهری بروجنی»
« بهش گفتم خواهش می کنم اگه شهید شدی بیا به خوابم و بگو اون دنیا چه خبره!؟ دستی زد به شونه ام، منو در آغوش گرفت و همدیگه رو بوسیدیم و گفت: برادر عزیزم، این چیزی که داری می گی رو از قرآن بشنو نه از من ...
وقتی همه خوابیدن، رفتم جای قدرت الله خوابیدم و پیش خودم گفتم: الوعده وفا حالا باید بیایی بگی اون دنیا چه خبره؟ که به خوابم اومد، با طَرَب و شادی و در حالی که آوازه خوانی می کرد،گفت:دل به دلدار میرسه محبوب به یار میرسه »
آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد چهارمحال و بختیاری با " محمدتقی طاهری بروجنی " برادر شهید « قدرت الله طاهری بروجنی» است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۹۹۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
مادر شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: گفت به به بوی غذاتون کل کوچه رو برداشته. هر غذایی می پختم همین را میگفت. کیفش را گذاشت گوشه خانه دست هایش را شست...
کد خبر: ۴۶۹۹۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۶
یکی از دوستان شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: در سفر مکه همراه حاج مهدی بودم . به هر مقام که می رسیدیم ، حاج مهدی در عبادت و نماز کم نمی گذاشت و مشوق و همراه خوبی برای ما بود .
کد خبر: ۴۶۹۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
یکی از دوستان شهید حاج "مهدی زارع" در خاطره ای می گود: صبح جمعه بود برای شرکت در دعای ندبه می رفتم که حاج مهدی را در راه دیدم . دست فرزند کوچکش را گرفته بود و به سمت محل برگزاری دعا می آمد . با هم همراه شدیم .
کد خبر: ۴۶۹۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۹
دخترش که به دنیا آمد تلفنی به او خبر دادیم و او رفته بود داخل شهر، شیرینی خریده و در جمع رزمندگان پخش کرده بود... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «سید احمد طباطبایی زوارهای» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۶۹۹۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۲
همسر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: ساعت 15:23 دقیقه پنج شنبه شب 14 اسفند 1365 بود است . امشب عجیب دلم گرفته است و بغضی سنگین گلویم را می فشارد . باران هم شروع شده و آسمان عقده هایش را خالی می کند...
کد خبر: ۴۶۹۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
یکی از نزدیکان شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می نویسد: محمد عزیز قبل از شهادتش دو عدد نوار 90 دقیقه ای برایم آورد و گفت : محسن جان ، چون ضبط شما خوب ضبط می کند این دو نوار را بگیر و برایم نوحه های کویتی پور را ضبط کن...
کد خبر: ۴۶۹۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
خواهر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می نویسد: در اردیبهشت سال 1366 ، چهار ماهه باردار بودم و چون فرزند اولم دختر بود دوست داشتم این فرزندم پسر باشد و حتی نذر کرده و به حضرت ابوالفضل (ع) نیز متوسل شده بودم .
کد خبر: ۴۶۹۸۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۱
در دو کتاب مصاحبه تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با فرماندهان سابق گارد ریاست جمهوری ارتش صدام به شخصی ایرانی برخورد میکنیم که دلیل اصلی برکناری بزرگترین مغز اطلاعاتی ارتش عراق است...
کد خبر: ۴۶۹۸۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
مادر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: در تابستان سال 1369 زمانی که در شهرستان کازرون ساکن بودیم ، شبی خواب دیدم که "محمد" با لباس سپاه به خانه آمد و رو به من کرد و گفت : "مادر جان، زیارتگاه سید علاء الدین حسین(ع) به چند عدد لامپ احتیاج دارد...
کد خبر: ۴۶۹۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳
نزدیک من شد و گفت: این چیه سر کردی؟... به جای این چادر سیاه، از دیگران یاد بگیر و روسری سر کن!... ادامه این خاطره خواندنی از خواهر شهید« ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۱
معرفی کتاب؛
این کتاب مجموعه داستان نوجوانان است که در 68 صفحه به روایتگری پنج داستان بر اساس خاطرات پنج تن از شهدای استان فارس می پردازد.
کد خبر: ۴۶۹۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۳۰
گفتم: آقا حجت! تعداد تانکها خیلی زیاد است، یک لبخندی زد و گفت: اشکال ندارد خودشان میروند، خدا با ماست. تو فقط مواظب نفراتشان باش... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجتالله صنعتکار آهنگریفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۶۹۶۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۸
مادر گرانقدر شهید "سید محمدحسین تقوی" در مصاحبهای به بیان جملات خود با فرزند شهیدش پرداخت که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۶۹۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۸
در کمپ 16 عراق با مشکلات متعددی حتی در توزیع و خوردن میوه روبرو بودیم به عنوان مثال یک انار متوسط را برای ده نفر توزیع میکردند و یا یک خوشه انگور برای پنج نفر که تقسیم آن بین افراد خود مصیبت دیگری بود... ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
کتاب "پرستوهای مهاجر دانشگاه" به قلم علی دولتیان روایتی است از حماسه آفرینی جوانان سمنان که بسیاري از آنان دانشجو بوده اند و با رهاکردن واحدهاي درسی و دانشگاهی تا نقطه رهایی جبهه ها پیش رفته و از آنجا تا آسمان آبی عشق پر گشوده اند.
کد خبر: ۴۶۹۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
کتاب «آخرین وداع»، حدیث بیقراری 72 مادر شهید است، مادرانی که همراه با اشک و آه از آخرین بدرقه فرزندان دلبندشان گفتند و در دو هزار نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۹۶۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۶