برادر شهید مجتبی شیخی در خاطره ای می گوید: «در حفظ وسایل بیت المال حساسیت زیادی داشت حتی از یک پیچ و مهره هم که ارزش چندانی نداشت ولی چون مربوط به بیت المال می شد در حفظ آن کوشا بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۲۰۱۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۴
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
نوید شاهد - «شهید عزیز! دوست دارم که مثل شمع بر مزار تو بسوزم، دوست دارم لاله باشم و بر مزارت برویم و برای همیشه در کنارت بمانم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
روایت جانباز «عباس کیائی» در آستانه روز دانش آموز؛
نوید شاهد - جانباز «عباس کیائی» از راویان ایثار بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز از دانش آموز شهید «عبدالله کیائی» روایت می کند: «خلاصه عاشق شده بود. بدون شک خداوند بنده پرور هم عاشق این پرندگان مهاجر میشود. خانواده وقتی اصرار این شهید را متوجه شدند و احساس کردند باتوجه به عشق و علاقهای که در این نوجوان بهوجود آمده است، هر لحظه ممکن است به هر نحوی که شده رفتن او را به منطقه جلوگیری کنند.»
کد خبر: ۵۱۹۹۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
حُرّ انقلاب قزوین:
نوید شاهد - شهید "طیب حاجرضایی"، حُرّ انقلاب قزوین اواخر سال ۱۳۴۱ و اوایل ۴۲، دچار تحول درونی شد که بارها دوستان و آشنایان از او شنیده بودند که گفته بود: «خدایا پاکم کن، خاکم کن.». امروز یازدهم آبان ماه سالروز شهادت حاجرضایی است که به همین مناسبت زندگینامه و گزیدهای از خاطرات این شهید بزرگوار را مرور میکنیم.
کد خبر: ۵۱۹۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
شهید «غلامرضا جلالیان» خطاب به همسرش:
نوید شاهد - خاطرهای از شهید «غلامرضا جلالیان» از زبان مادر و همسر شهید در سالروز شهادتش منتشر شد. شهید«جلالیان» رو به همسرش کرد و گفت: هم رزمم میشوی؟
کد خبر: ۵۱۹۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا(1)
نوید شاهد - مادر شهید «احمد مسيبي» نقل میکند: «همیشه به من میگفت، جایی می روم که معنویاتش بیشتر باشد.» در ادامه فیلم کامل این خاطره را در نوید شاهدگیلان می بینید.
کد خبر: ۵۱۹۸۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
در آستانه روز دانشآموز منتشر شد؛
نوید شاهد - «همراه مرتضی و سید محسن مشغول دیدهبانی آرایش تانکهای دشمن بودم که متوجه شدم، صورتم داغ شد. به کنار دستم نگاه کردم. محسن را ندیدم. به پشت سر برگشتم. دیدم گلوله تانک سر محسن را برده و خون گرم اوست که به صورتم پاشیده شده است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "سیدمحسن طباطبایی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۹۸۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
یکی از همرزمان شهید "مجتبی شیخی" در خاطره ای می گوید: «در طول مدتی که در خدمت مجتبی بودم، از انرژی بدنی بالایی برخوردار بود. خودش هم فرمانده بود و هم رزمنده در انجام امورات و کارها تا آنجا که می توانست خودش انجام می داد و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۳
شهید دانش آموز:
نوید شاهد - "امت بدون امام همانند بدن بی سر است." آنچه خواندید بخشی از وصیت نامه شهید دانش آموز "محمد قلی پلنگی" از شهدای هشت سال دفاع مقدس است.
کد خبر: ۵۱۹۸۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
تاملی در وصیت شهيد "معصومعلی صفی قلی" «1»
شهيد "معصومعلی صفی قلی" در وصیت خود می نویسد: « شما برادران و خواهران بدانيد كه با تلاش و پيگيری شما، پيروزى حاصل خواهد شد و اين باقى مانده عمال ابرقدرت هاى شيطانى غرب و شرق كه اين روزها تلاش دارند...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۸۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
نوید شاهد - «من میخواهم یک بسیجی شوم، مانند تو و از ناموس و دینم دفاع کنم، تو را الگوی خویش کنم و به استکبار جهانی بگویم تا زمانی که بسیج و بسیجیها زنده هستند، آنها نمیتوانند به کشورهای اسلامی حتی یک نگاه چپ کنند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (56)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ساعت يک بامداد بود با دو نفر از شناسائی به طرف تپه صد و بيست حرکت کرديم. فاصله راه را دائم ذکر خدا می گفتم. هر وقت منور می زدند فوراً افراد دسته، زمين گير می شدند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (55)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « آتش زيادی از دو طرف رد و بدل می شد. ترکش توپ های خودی بر بالای سرمان رد می شد. مجبور شديم با سر نيزه سنگرهای انفرادی بزنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (54)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بالاخره هوا تاريک شده بود که رسيديم ثارالله در منتهی اليه کانال حفر شده بر خاکريز شن مستقر شديم. آتش عراق بر موضع شروع شد و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (53)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « تمامی افراد دسته به دنبال هم به راه افتادند. چهره ها از خوشحالی می درخشيد. اين کاروان عاشقانی بود که مستانه وار به سوی وعده گاه عشق در حرکت بودند. و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (52)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «فرمانده ارتشی ها در گروه بود و می خواستند او را با نارنجک بکشند. يک مرتبه يک سرباز با لگد محکمی زير دست بعثی زد. نتيجه اين شد که بيش از یک هزار نفر از آنان کشته و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (51)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «من در دهکده در چالی، نزديکی خلف مسلم سمت چپ جاده اصلی شهيد فلاحی در يک اتاق گلی که بی شباهت به کلبه محرومان نبود خوابيده بودم. خستگی زيادی در من بود. هنوز چشم هايم...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۱
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (48)
شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «وقتی به چهره برادران نگاه می کردم، احساس کردم در برابر تک تک آنها مسؤل هستم. خيلی ها بودند از جنگ هنوز چيزی نمی دانستند. برای اولين بار بود که حتی تفنگ به دست می گرفتند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۷۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۹
خاطرهای از زندگی شهید « منصور رنجبر نوری»
نوید شاهد - دختر شهید « منصور رنجبر نوری» در سالروز شهادت پدرش خاطرهای روایت میکند.
کد خبر: ۵۱۹۵۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
نوید شاهد - «اتوبوسهای گل مالی شده و آمبولانسها با سرعت میآمدند و مجروحها را پیاده میکردند. هر طرف که میرفتم مجروحها زمزمه یا الله بر لب داشتند، ولی چقدر آرام بودند و با قیافههای زیبا و چشمان جذاب به ما نگاه میکردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۸