برگی از خاطرات آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده»؛
«فصل زمستان بود و جایی هم که ما ایستاده بودیم تا کمر در آب بودیم. هوا هم آنقدر سرد بود که وقتی بخار دهانمان خارج میشد مثل دود سیگار پیچ میخورد و بالا میرود و از این طریق هم عراقیها به حضور ما در محل موردنظر پی برده بودند ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.