نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب
«صادق انبارلویی، جلوی در خروجی با شیشه عطری که در دست داشت ایستاده بود و رزمندگانی را که از گمرک به قصد عملیات خارج می‌شدند، عطرآگین می‌کرد. آن‌قدر عطر به بچه‌ها زده بود که دستش کاملاً از عطر خیس شده بود. به من که رسید، متوجه نشد و یکی از انگشتان دستش به چشمم فرو رفت. به طوری که تا ۳ روز چشمم درد داشت و از آن اشک جاری می‌شد ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۹۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸

به کوشش اداره کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید
مسابقه کتاب خوانی «دلی که جا ماند» که با محوریت کتاب «دلی که جا ماند» برگزار شده بود، برگزیدگانش را شناخت.
کد خبر: ۵۵۸۸۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶

«نیمه ماه رمضان شهید اندرزگو نقشه ترور شاه را به اطلاع ابوترابی رساند و گفت من با کسی که داخل کاخ زندگی می‌کند رابطه برقرار کردم. باید نقشه‌ای بکشیم که به وسیله آن، شاید شاه را از پا در بیاید ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۸۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۳

به مناسبت هفته کتاب و کتاب ‌خوانی، نمایشگاه کتاب ایثار و شهادت در شهرستان سمنان برگزار می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲

به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام، مسابقه ملی فرهنگی کتاب خوانی از «دفتر اول» وصیت‌نامه شهدای والامقام استان با هدف اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت در بین نسل نوجوان و جوان برگزار شد. نوید شاهد ایلام ضمن تشکر از همه عزیزان شرکت کننده اسامی برگزیدگان را به شرح زیر اعلام می‌کند.
کد خبر: ۵۵۸۷۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹

گفتگو با نویسنده کتابی که نتانیاهو آن را به سازمان ملل برد
حجت الاسلام سعید صلح میرزایی اظهار کرد: من درباره پیش بینی‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی مطالعات زیادی انجام دادم. ایشان نکاتی را پیش‌بینی می‌کردند که بعد از مدتی به آن نقطه می‌رسیدیم. همانطور که در قسمت‌های مختلفی از صحبت‌هایشان گفته‌اند «ما حتماً شکست اسرائیل را خواهیم دید.» مطمئنم که آن روز خواهد رسید.
کد خبر: ۵۵۸۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲

«بالای سرش هم عکس یک جوان و یک گل لاله. مثل همین عکس مکس‌های شهدا. آره زیرش هم اسمش را نوشته بود. با سر به عکس اشاره کردم و گفتم، پسرته؟ پیرزن سرش را به علامت مثبت تکان داد. شهید شده؟ پیرزن باز هم سرش را تکان داد. گفتم دیگه بچه مچه نداری؟ شوهر، بچه؟ کس و کار؟ پیرزن سرش را گرفت رو به آسمان و گفت نه ببم؟، بیکسم ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۶

«دوستم گفت یکی از کفش‌های شما نیست. شما کفش‌های مرا بپوشید تا من کفش شما را پیدا کنم. من خنده‌ای کردم که: حسن جان من که یک پا بیشتر ندارم و به همین دلیل باید یک عدد کفش باشد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «احمد فنودی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۶۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵

برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛
«امام‌خمینی به مردم مستضعف و مردم ایران، درس انسانیت و شرافت آموخت و ملت‌های تحت ستم را از خواب غفلت بیدار و هشیار کرد تا زیر بار ظلم و ستم نروند ...» این نامه رزمنده پرویز عطایی طی دوران دفاع مقدس به کامبیز فتحی‌لوشانی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۶۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵

مسابقه فرهنگی «مهاجر چاشم» که در استان آذربایجان غربی به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس برگزار شده بود، تمدید شد.
کد خبر: ۵۵۸۶۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۵

کتاب «فرهنگنامه جاودانه‌های تاریخ» نوشته‌ی «علی بهرامشاهی» حاوی زندگی نامه 51 فرماندهان شهید استان هرمزگان است.
کد خبر: ۵۵۸۵۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

جانباز حمزه‌علی قربانی در بخشی از خاطرات خود می گوید: «در عملیات رمضان دو گردان قزوین وارد عمل شد گردان قدس و گردان شهید دلاک، به‌محض شروع عملیات، گردان شهید دلاک به فرماندهی شهید حسن‌پور هم از راه رسید ...» ادامه این خاطره از جانباز «حمزه‌علی قربانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴

برگی از خاطرات
«رزمندگان بسیاری از پایگاه و کارخانه به جبهه‌ها می‌رفتند و من هم عجیب علاقمند شده بودم که بروم جبهه، به همین دلیل طاقت نیاورده و با وجود اینکه همسرم 6 ماهه باردار بود و به سختی او را راضی کردم، اول دی ماه سال ۱۳۶۰ و برای اولین بار از طریق بسیج کارخانجات عازم جبهه شدم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۵۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۴

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«تمام بیمارستان‌های صحرایی را هم گشتیم. نبود. جنازه برادرم ناپدید یا بهتر بگویم در خاک کشور خودش مفقود شده بود. رفتیم معراج شهدا. آن‌جا یک سری جنازه‌هایی بود که ناشناخته بودند. مثلاً پا بود، دست بود، دندان بود و به این شکل، نگاه می‌کردیم تا شناسایی کنیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۳

برگی از خاطرات؛
«فرماندهی تیپ ۱۷ علی‌ابن‌ابیطالب(ع) بعد از مرحله چهارم عملیات رمضان را دوست عزیزم شهید «مهدی زین‌الدین» بر عهده گرفت. درست به خاطر دارم که مدام تکرار می‌کرد اگرچه فرماندهی تیپ افتخار بزرگی است که نصیبم شده، ولی من به دنبال افتخاری بزرگ‌تر یعنی شهادت در راه خدا هستم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۵۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

دوازدهمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس در همدان برگزار شد.
کد خبر: ۵۵۸۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

«بیست روزی بود که از احمد خبری نبود و از این همه دوری او به ستوه آمده و حسابی عصبانی بودم و حسابی عصبانی بودم. بچه‌ها را به مادرم سپردم. چادر را سر کردم و راه افتادم به سمت سپاه شهر صنعتی. نه شهر صنعتی رفته بودم و نه می‌دانستم سپاه در کجای شهر صنعتی قرار دارد. از خیابان ولیعصر مینی‌بوس سوار شدم و پرسان پرسان خودم را به سپاه رساندم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۵۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

دوازدهمین نمایشگاه ملی کتاب دفاع مقدس و مقاومت با ارائه هفت هزار عنوان کتاب و محصولات فرهنگی همزمان با کنگره شهدای همدان برگزار شد.
کد خبر: ۵۵۸۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۱

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«ما مدیون شهدا هستیم و تا یک قطره خون که در بدن داشته باشیم می‌جنگیم تا به پیروزی برسیم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۰

«از طرف مجلس به هر نماینده‌ای یک دستگاه ماشین پاترول داده بودند، ولی حاج‌آقا را همیشه با یک ماشین مزدا می‌بردیم، آن روز گفتم: ما برویم ماشین را تحویل بگیریم؟ حاج‌آقا چند بار سرش را کوبید روی داشبورد ماشین و گفت: من نمی‌دانم چه کار خلافی کرده‌ام که این آقایان خوششان آمده، نمی‌دانم خون چه کسی را می‌خواهند زیر پای من بیاندازند؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۴۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۰