روایت آزاده دفاع مقدس از عزاداری در اردوگاههای اسارت
آزاده و جانباز سرافراز دفاع مقدس بیان کرد: یکی از روزهای دهه محرم در سالهای اسارت، تصمیم گرفتیم که همه با هم زیارت عاشورا بخوانیم. همه در حس و حال عجیبی رفته بودند و داشتند آرامآرام گریه میکردند که نگهبان عراقی یکباره آمد و گفت: «چهکار میکنید؟» شروع کرد به داد و بیداد. یکی دیگر از رزمندگان بلند شد و گفت: «من بودم.»