خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین نکویی» میگوید: «شهید سال 1362 به جبهه رفت. وقت نکرد وصیتنامه بنویسد فقط یک نوشته داد که روی آن نوشته بود جان تو جان بچهها. گفت بعد از 6 ماه از اهواز برمیگردد ولی نیامد تا اینکه بعد از 2 سال، شناسنامه و لباسش را برایم آوردند.»
کد خبر: ۵۵۸۱۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۹
اولین جشنواره بازیهای بومی و محلی ویژه همسران و فرزندان شهدای شهرستان قزوین برگزار شد.
کد خبر: ۵۵۸۰۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۶
اولین جشنواره بازیهای بومی و محلی ویژه همسران و فرزندان شهدای شهرستان قزوین برگزار شد.
کد خبر: ۵۵۸۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۶
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «یعقوب آرامش» میگوید: «شهید برای من یک معلم بود. انسان خیلی بخشندهای بود، به یتیمان و خانوادههای نیازمند کمک میکرد. مانند یک استاد اخلاق بود. شهید به من گفت: «برای من نذر نکن که برگردم، دعا کن من به آرزویم که شهادت است برسم.»»
کد خبر: ۵۵۷۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «موسی آشوری» میگوید: «من و شهید به هم علاقه زیادی داشتیم، هر چند که اون بیشتر به من علاقه داشت. وقتی که کشورمان تهدید میشود باید از آن دفاع کنیم، برای همین مانع رفتنش به جبهه نشدم و زمانی که خدمت سربازیاش را تمام کرد از طرف بسیج به جبهه اعزام شد.»
کد خبر: ۵۵۷۸۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۹
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد گلزاری» میگوید: «شهید خیلی مردمدار بود و اخلاق خوبی داشت. همراه برادرش به جبهه رفت، هر دوی آنها داخل یک تانک بودند که خمپاره میزنند و هر دو برادر با هم شهید میشوند.»
کد خبر: ۵۵۷۸۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۶
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد ملاح» میگوید: «بار اول که برای جبهه نامنویسی کرد به جبهه نفرستادنش که شهید ناراحت شد و به خانه آمد با اصرار زیاد بالاخره شهید را به جبهه فرستادند. تو عملیات بیتالمقدس با رمز علی بن ابی طالب مفقودالاثر شد. ما برای شهادت آماده بودیم، اینها خواست خداوند است.»
کد خبر: ۵۵۷۷۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد رئیسی» میگوید: «شهید خیلی مرد شریفی بود، به حدی شوخ بود که حتی تو جبهه هم بهش خوش میگذشت. از جبهه برایم نامه نوشت، نوشته بود به بچهها بگویید یک مسابقه فوتبال تدارک ببینند که داریم میآییم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «قاسم عسکری» میگوید: «شهید انسان خیلی خوبی بود، یک کاغذ برایم آورد و گفت پایین آن را انگشت بزن، بهش گفتم من به رفتنت رضایت میدهم، اگر شما به جبهه نروید پس چه کسی برود.»
کد خبر: ۵۵۷۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «غلامعباس عفیفه» میگوید: «خیلی آدم درست و محترمی بود، فرایض دینی را مرتب به جا میآورد. به حدی خوب بود که حتی خانوادهام او را از بچه خود بیشتر دوست داشتند. هیچ وقت فکرش را نمیکردم که به جبهه برود و دیگر برنگردد حتی تا دو سال باور نمیکردم که همچین اتفاقی برایش افتاده است.»
کد خبر: ۵۵۷۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی هاشمیپور» میگوید: «شهید زیاد به ماموریت میرفت، به شهید میگفتم که بعضی از ماموریتها را نرود چون بچه کوچک داشتیم و برایم سخت بود، میگفت اگه من نروم و شخص دیگهای هم نرود پس تکلیف آینده چه میشود. شهدا رفتند و ما ماندهایم، انشاالله شهدا ما را در آن دنیا شفاعت کنند.»
کد خبر: ۵۵۷۳۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۱
«نسرین سبزپور» میگوید: شهید باید برای شیفت برمیگشت شام خورد و دَم در ایستاد، به او گفتم: مگر نمیخواهی بروی؟ گفت: چرا میروم که او را با یک حس غریبی بدرقه کردم و این حس را هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
کد خبر: ۵۵۷۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی محمدحسینی تختی» میگوید: «زمانی که جنگ شروع شد، من و شهید در خرمشهر زندگی میکردیم و با سختی زیاد خودمان را به شیراز رساندیم و از شیراز به بندرعباس آمدیم، شهید در تاریخ یک مهر برای جبهه خودش را معرفی کرد و در تاریخ 12 مهر به پادگان 05 کرمان اعزام شد. تنها خواستهام این هست که مراقب باشیم خون شهدا پایمال نشود.»
کد خبر: ۵۵۷۲۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی سالاری سردری» میگوید: «خیلی مرد خوب و مومنی بود، همیشه قرآن میخواند و انسان سر به زیری بود. تو وصیتنامهاش نوشته بود لباس سبز میپوشم، یا شهید میشوم یا به کربلا میروم.»
کد خبر: ۵۵۷۰۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عبدالعلی دریانورد» میگوید: «شهید به من گفت میدانم تو حامله هستی و منم هیچکس را ندارم، به جبهه بروم یا نروم؟، گفتم من هیچ وقت تو را منصرف نمیکنم و من به همت خودم و خواست خداوند فرزندانم را بزرگ کردم.»
کد خبر: ۵۵۶۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۰
روایتی خواندنی از همسر شهید «سعداله برمون»
همسر شهید «سعداله برمون»، میگوید: من همیشه نگران شهادت همسرم بودم به همین خاطر لباسهای نظامی شهید را در کمدی پنهان کردم. درب کمد را قفل و کلید را پیش خودم نگه داشتم تا در واقع از رفتن شهید به جبهه ممانعت کنم اما شهید با هوشیاری و ذکاوت به من گفت برو منزل مادرت چون ایشان مهمان داره و نیاز به کمک. تا من از منزل مادرم برگشتم قفل کمد را شکسته بود و داشت میرفت و من از فاصله دور نظارهگر رفتن او بودم که مدام برمیگشت و به من نگاه میکرد.
کد خبر: ۵۵۶۵۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۵
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید مقصودی گفت: منافقان همسرم را در برابر چشمان دختر هشت ساله ام به شهادت رساندند.
کد خبر: ۵۵۶۳۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عباس سلامتیهرمزی» میگوید: «مرد دست و دلبازی بود، همه را دوست داشت، همیشه میگفت من یه روز شهید میشم اما من باور نمیکردم چون جنگ تموم شده بود.»
کد خبر: ۵۵۶۳۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۷
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عباس زراعتفرد کلوئی» میگوید: «خیلی به راه اسلام علاقه داشت. شهید به من وصیت کرده بود که سعی کنم دخترانمان را زینبی تربیت کنم، آنها را باسواد بار بیاورم و مانع رفتنش به جبهه نشوم.»
کد خبر: ۵۵۶۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «صمد سلامتی هرمزی» میگوید: «از بچگی پایبند اعتقادات مذهبی بود. وصیت کرده بود اگر به شهادت رسیدم، هرجا دلتان خواست جسمم را به خاک بسپارید. از مسئولین میخوام قدر شهدا را بدانند زیرا هر چه که داریم از وجود شهدا و انقلاب است.»
کد خبر: ۵۵۶۲۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۹