خواهر شهید " عاشور دردی کلته " نقل میکند: « این خاطره مربوط به شب قبل از اعزام برادرم است شبی که تمام خانواده در کنار هم بودیم ، شب از نیمهشب گذشته بود و نگاه نگران همه عقربه های ساعت را دنبال می کرد، برف سنگینی در حال باریدن بود و همچنان خبری از برادرم نشد...» در ادامه متن کامل این خاطره را در نوید شاهد گلستان میخوانید.