شهدای استان فارس - صفحه 25

شهدای استان فارس
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (50)

بعثی ها با روئی زنگارگون

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «يک شب قبل از حمله را به سختی هر چه تمامتر گذرانديم. قرار بود ماه طلوع کند ولی بعثی ها بدبخت با روئی زنگارگون طلوع کردند ولی...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (49)

دعای کميل و صوت آهنگران

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ما هم با او آمديم و در کنار جاده دهکده پياده شديم و سعيد هم با آنان رفت شوش، دعای کميل بود. آهنگران هم آمده بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (48)

احساس مسؤلیت در برابر رزمندگان

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «وقتی به چهره برادران نگاه می کردم، احساس کردم در برابر تک تک آنها مسؤل هستم. خيلی ها بودند از جنگ هنوز چيزی نمی دانستند. برای اولين بار بود که حتی تفنگ به دست می گرفتند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (47)

چهره رزمندگان غرقِ خاک های شوش

شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «بچه های نگهبان به نقطه ای مشکوک شده بودند. بعد از کمی تفحص مشخص شد که سنگر برادران ارتش است. با ماشين به شوش رفتیم. از گرد و خاک قيافه ها عوض شده بود که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

شهيد "حجت اله صادقی" به روایت تصویر

شهيد "حجت اله صادقی" تیر سال 1342 در شيراز به دنیا آمد و آبان 1361 به شهادت رسید. تصاویری از این شهید بزرگوار را در نوید شاهد ببینید.

حجله ی دامادی ام، مرگ در راه خداست

شهيد "حجت اله صادقی" در نامه ای می نویسد: «جعفر چون همه ی کارهایم را انجام داده بودم، ديگر نمی توانستم نروم؛ چون جبهه رفتن و جنگيدن با کفار يک وظيفه ی شرعی است و...»

پادگان 5 شکاری نيروی هوايی

شهيد "حجت اله صادقی" در نامه ای می نویسد: «ما داخل شهر نيستم ما در پادگان اميديه اهواز پادگان 5 شکاری نيروی هوايی اميديه هستيم. برایم ناراحت نباشيد ما با همان رفقا که از کوشک بيچه بودند هستيم که با هم در باجگاه بوديم و...»

بازگشت به وطن پس از 11 سال چشم انتظاری

شهيد "حجت اله صادقی" تیر سال 1342 در شيراز به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی و آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه نبرد شد. در اولين عمليات با رمز يا فاطمه زهرا(س) شرکت کرد و...»

جانم فدای حرمین اهل بیت(ع)

شهید "جلیل خادمی" از شهدای مدافع حرم استان فارس، در وصیت خود می نویسد: «هر وقت و یا جایی که از شهدا یادی می شد غبطه می خوردم و به خود می گفتم ای کاش که در جنگ تحمیلی من هم می توانستم مثل یک بسیجی بجنگم و اکنون...»

با عشقی در سینه راهی جبهه شد

شهيد "سيدرضا موسوی" در وصیت خود می نویسد: «در غم از دست دادن من هرگز اشک نريزيد و گريه و زاری نکنيد زيرا شما فرزندتان را در راه خدا داده ايد و به شما سفارش می کنم که صبر داشته باشيد که من عاشقانه و...»

فرزندی دعا گوی پدر

شهيد "سيدرضا موسوی" در نامه ای می نویسد: «من از پدر و مادر، برادران و خواهرانم خواهشمند هستم كه اگر در جبهه حق عليه باطل به دست مزدوران بعثى شهيد شدم برایم گريه نكنند و...» متن نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

دفاع از اسلام تا سر حد جان

پدر شهید "سیدرضا موسوی" در خاطره ای می گوید: «آخرین باری که رضا را دیدم گفت: پدر جان اگر شهید شدم دیگر نگرانی ندارم زیرا تا اندازه ای که توانایی داشتم در راه اسلام جنگیدم تا دشمنان زبون را از بین ببرم و...»

نوجوان انقلابیِ روستای دژکرد

شهيد "سيدرضا موسوی" مهر سال 1340 در روستای سادات آباد از توابع شهرستان دژکرد اقليد به دنیا آمد. «بعد از گذراندن دوران تحصیلی و آغاز تظاهرات علیه رژیم شاه او نیز در فعاليت های مختلف شرکت می کرد و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

یک روح در دو بدن

شهید "محمدرضا دالوند" از شهدای گرانقدر اکبرآباد شیراز است. خواهر این شهید بزرگوار در گفتگویی می گوید: «من و محمدرضا یک روح در دو بدن بودیم. فکر می کردم بعد از شهادت برادرم من هم می روم. نمی دانم چرا ماندم. داغ شهید هیچگاه از یادمان نخواهد رفت...» قسمت دوم این گفتگوی زیبا را در نوید شاهد ببینید.

فعالیت های انقلابی محمدرضا و سه ماه حبس

شهید "محمدرضا دالوند" از شهدای گرانقدر اکبرآباد شیراز است. در این کلیپ خواهر این شهید بزرگوار از خاطرات برادر روایت می‌کند و می‌گوید: «سه ساله بودم که محمدرضا به دنیا آمد. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. او قاری قرآن بود و در مدرسه شاگرد ممتاز بود... زمان انقلاب فعالیت های او موجب شد که 3 ماه حبس شود و...» قسمت اول این گفتگوی زیبا را در نوید شاهد ببینید.

کمک به پیرمردی ناتوان در هوای سرد زمستانی

یکی از دوستان شهید "ملک علی پاکنده" در خاطره ای روایت می کند: «با علی همکلاس و هم محله ای بودم و هر روز با هم به مدرسه می رفتیم. یک روز در هوای سرد زمستانی...»

دانش آموزی که درس را رها کرد و عازم جبهه شد

شهيد "ملک علی پاکنده" آبان سال 1340 در روستای کوشک حسن آباد به دنیا آمد. دوران ابتدايی و راهنمایی را با موفقيت پشت سرگذاشت. با آغاز جنگ تحمیلی درس را رها کرد و راهی جبهه جنگ شد و...

رسول و نماز اول وقت

خواهر شهید "رسول کشاورز" در خاطره ای روایت می کند: «رسول پسری با ايمان و درستکار بود و نمازش را همیشه اول وقت اقامه می کرد. او مهربان دلسوز و خوش رو بود و به اهل بيت عصمت و طهارت علاقه داشت..»

اعزام به جبهه و پدری ناشنوا

خواهر شهید "رسول کشاورز" در خاطره ای روایت می کند: «رسول کشاورزی مومن و متدین بود. هرگاه که وارد خانه می شد یک حدیث از حضرت علی روایت می کرد. یک روز به او گفتم...»

جبهه ای که رنگی از دروغ، نفاق و دورویی نیست

شهيد "رسول کشاورز" در نامه ای می نویسد: «ای کاش سراسر جهان مثل جبهه بود. نه نفاقی و نه دروغ و نه دورويي و نه کسی در پی مال و ثروت است و...»
طراحی و تولید: ایران سامانه