نوید شاهد - شهید "ذبیح الله غیاثی" فروردین سال 1336 در اکبر آباد شیراز دیده به جهان گشود. «در عمليات آزادسازی خرمشهر شرکت کرد. حضور مستمر و پررنگ او در جبهه های نبرد موجب شد که...» متن کامل زندگی نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - شهيد "قنبر خادمی اردکانی" در وصیت نامه خود می نویسد: براى چهارمين بار است كه با ايده خودم و عشق به اسلام و انقلاب پا به جبهه حق عليه باطل گذاشتم چون خون من از خون ديگران با ارزشتر نخواهد بود. متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - شهيد "قنبر خادمی اردکانی" فروردين سال 1339 در سپيدان به دنیا آمد. مادرش در خاطره ای می گوید: آخرین مرخصی که به خانه آمد به او گفتم: حال که برای بار سوم به جبهه رفته ای و خداوند تو را سالم به ما بازگردانده است، دِينت را به اسلام ادا کرده ای و دیگر به جبهه نرو. او مکثی کرد و... متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - شهيد "نورالله نوربخش" در وصیت نامه خود می نویسد: «اميدوارم که اگر روزي خداوند بزرگ شهادت را نصيبم نمود ناراحت نباشيد که برايم حنابندان نگرفتی چون مي دانم که اگر لايق باشم و...» متن کامل وصیت نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - شهيد "نورالله نوربخش" خرداد سال 1338 در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. برادرش در خاطره ای می گوید: یک روز همه دور هم جمع شده بودیم و تلویزیون تماشا می کردیم. نورالله هم به مرخصی آمده بود که ...»
نوید شاهد - خواهر شهید "محمد اسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: «محمد فرمانده گردان امام رضا بود و عاشق امام رضا(علیه السلام). مدت زیادی نبود که از مشهد و زیارت امام رضا(ع) برگشته بود، اما ناگهان تصمیم گرفت برای زیارت بر گردد...»
نوید شاهد - همرزم شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: فردای همان روز خط مقدم آرام تر شده بود، قدم زنان مسافتی را رفت اما هرچه می رفت اصلا اثری از نیروهای کمکی نمی دید...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "محمداسلامی نسب" در خاطره ای می گوید: «منطقه وضعیت خوبی نداشت، پستی و بلندی داشت و آب گرفتگی، از آن طرف هم به تجهیزات دشمن در منطقه افزوده می شد...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - همرزم شهید "عباس کشاورز دوست" در خاطره ای میگوید: «سی و یکم خردادماه 1363 بود. همه در سنگر نشسته بودیم که عباس وارد سنگر شد و مقداری شربت در دست داشت که گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "عبدالعلی ناظم پور" در خاطره ای می گوید: «والفجر 8 ، گردان حمزه توی محاصره افتاده بود. قرار بود تخریب چی ها دژ را منفجر کنند اما به خاطر روشن شدن هوا نتوانسته بودند...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - مادر شهید "حسین جمالی" در خاطره ای می گوید: «حسین چند ماهی یک بار به مرخصی می آمد. یک روز با پاهای گچ گرفته به خانه آمد. با اضطراب پرسیدم: مادر پاهایت چطور شده؟» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - مادر شهید "حسین جمالی" در خاطره ای میگوید: «آخرین باری که به مرخصی آمد چند روزی بیشتر از هر سری ماند. ساکت بود خیلی حرف نمی زد.» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - همسر شهید "عبدالله اسکندری" در خاطره ای می گوید: «سال 85-86 پیشنهاد مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران فارس را به او دادند. اما حاجی در ابتدا این پیشنهاد را رد کرد و می گفت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - شهید جلال نوبهار در خاطره ای می گوید: «سال1360 من مسئول محور دهلاویه بودم. روزی روی خاکریز نشسته بودیم که یک استوار چاق ارتشی به طرفم آمد و گفت...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوید شاهد - در خاطره ای از شهید مهدی زارع نقل شده است: «مدت زیادی بود که حاج مهدی ندیده بودم. همراه با یکی از دوستان برای دیدار او به مقر لشکر و چادر حاجی رفتیم. وقت نماز ظهر بود که حاج مهدی با چند نفر از دیگر فرمانده های لشکر وارد چادر شدندو...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.