دنيا را پستتر از آن مىدانم كه به خاطر آن در گودالها و چاله هاى خطرناكى بيفتم و فريب آن را بخورم
الحال كه عازم سفرى بس طولانى هستم و كولهبار دردها و رنجهاى دنياى سياه تر از ظلم نتوانست بر من غالب آيد پيوسته احساس مىكنم لحظه به لحظه به ديار آبادى دوست نزديكتر مىشوم. الحال خداوند را با چشم دل مشاهده مىكنم كه گويى مرا مىخواند