گزیده ایی از زندگینامه دکتر اسماعیل هادیان
زندگینامه شهید اسماعیل هادیان
شهید درعیدقربان سال1345 آن گاه که حجاج بیت الله الحرام لباس احرام پوشیده وبه سوی رب الکعبه می شتابند وقربانیان رابه قربانگاه آورده بودند پای درعرصه،وجودنهاد به تناسب آن عید سعید پدرش اورا اسماعیل نهادشاید پیروی باشد برای ابراهیم خلیل الله.درهمان زمان کودکی با زمزمه دعای ندبه ونوای دلنشین آن که درمنزلشان برگزارمی شد.خوگرفت وآتش عشقش به حضرت صاحب الامر(عج)شعله ورگردید.پنج یا شش ساله بود که درایام عزاداری سید الشهداء(ع)لباس عزا برتن کرده ودرجمع عاشقان ومتوسلین به اباعبدالله الحسین (علیه السلام )حاضرشده وقیافه جذابش درپیشاپیش هیئت های عزاداری همگان را به تحسین وامیداشت.دروه ابتدایی رابارتبه های ممتاز به پایان رسانید.دوره راهنمایی رازمانی آغازنمود،که رژیم طاغوت روبه انحلال شده وانقلاب اسلامی به رهبری امام بزرگواردرشرف پیروزی بود.درجریان انقلاب وپس ازپیروزی باآنکه 12 سال بیشترنداشت بادیگرعزیزان همکاری نمود.خصوصاً درکلاسهای نماینده شهرمان ( کوهدشت) حاج اسفندیاریاری برگزارمی شد شرکت جسته وبدین گونه رسالت انقلابی خودرا ادامه داد.زمانی که جنگ شروع شدشهید ازاولین اعضای بسیج به شمارآمده ودرآموزشهای مختلف نظامی آموزش دیده ،سپس با کسب تجارب فراوان وازطرف دیگربه علت چابکی وزیرکی که دراو بود مسئولیت بخشی ازآموزش بسیجیان فداکاررابردوش ایشان نهاد ند که دراین مقطع نیزشهید عزیز،با آشنانمودن روستائیان واقشاردیگرورق درخشانی را به زندگی خودافزود همگام با فعالیت دربسیج درتشکیل پایگاههای مقاومت بسیج تلاش فراوانی نمود.وبه عنوان مسئول تبلیغات پایگاه شهید باهنربه برگزاری کلاسهای معارف واحکام وامرتبلیغ درسطح شهرکوهدشت پرداخت.
برای اولین باربه جبهه شتافته ودرعملیات پیروزمندانه بیت المقدس شرکت جسته که درضمن آن ازناحیه پامجروح گردید ومدتی دربیمارستان بستری شد.اما او دست ازتلاش نکشید وبا همان پای شکسته درحالیکه هنوزچند ماه ازمجروحیت او نمی گذشت دگرباربه جبهه های نورعلیه ظلمت اعزام شد.ودرعملیات رمضان شرکت نمود. گویی سبقت را ربود ازعاشقان با بردباری-آنکه راه عشق راپیمود با پای شکسته.
آری اسماعیل عزیزدرجبهه با دشمنان اسلام به نبرد خواسته بود یکی جبهه های جنگ ودیگرکلاسهای درس لذا ازسنگر درس هم غافل نبود،دردوره دبیرستان علاوه برعضویت انجمن اسلامی به عنوان یکی ازاعضای اتحادیه انجمن اسلامی مدارس انتخاب شده ودراین برهه نیزبا تهیه وتنظیم روزنامه های دیواری وایجادکلاسهای مختلف درمدارس به مسئولیت خطیرخویش ایفانمود.درخردادماه سال 62 برای چندمین باراعزام میدانهای نبرد شده ودرمنطقه جفیروکوشک به خدمتگزاری اسلام مشغول شد اواخرهمین سال بود که به همراه یاروفادارش شهید مجتبی آدینه وند درجبهه زبیدات حضوریافت به دنبال تلاشهای پیگیروفعالیتهای فراوان دراتحادیه انجمن های اسلامی مدارس به عنوان مسئول شناخته شده بارگران مسئولیت هدایت وکنترل واداره آنها را برعهده اونهاد که دراین مقطع هم زحمات گسترده اش برای همگان خصوصاً برای دانش آموزان فراموش نشدنی است.برای آگاهی بیشترازعلوم اسلامی بردروس دبیرستان به فراگیری دروس حوزه پرداخت وبابرادرهمرزمش شهید آدینه وند به بحث ومطالعه مشغول شد.درسال 64 باشرکت درکنکورسراسری دانشگاهها دررشته پزشکی قبول شده وبه دانشگاه اصفهان راه یافت همگام با آن دروس حوزه را دامه داد.دانشگاه نیزاورا ازجبهه باز نداشت چراکه دانشگاه واقعی راجبهه های نبرد می دانست،لذا این باربا نیروهای لشگرامام حسین (ع)متشکل ازبسیجیان اصفهان درجزیره مجنون دریک ماموریت ودرجبهه فاودرماموریت دیگرودرمیان یاران راستین حجت بن الحسن (ع)حضوریافت.شهید زنده مااسماعیل عزیزبا وجود جراحت پاوبا اینکه چندبارتحت عمل جراحی قرارگرفته بود اما هیچگاه ازتلاش باز ناایستاد ودرسنگرهای دانشگاه وحوزه وجبهه های حق علیه باطل به کسب فیض وتزکیه نفس وتزئین روح پرداخت آن عزیزی که چهره منوروجذابش واخلاص درعمل وکردارش یادآوریاران رسول الله (ص)وائمه (ع)بود.شهید چندروز قبل ازشهادت برادرهم سنگرش شهید مجتبی درنامه ای که به یکی ازدوستانش می نویسد می گوید:به مجتبی سلام گرم برسانید وبگویید مارافراموش نکند گرچه زودترازما رفته اید ولی ما هم لنگان لنگان به شما خواهیم رسید.ان شاءالله.
پس ازشهادت برادرآدینه وند،حاج علیم وجاج محمد درعملیاتهای کربلای 4و5 برای آخرین باربه جمع سپاهیان قرآن واسلام می پیوندند وآن چنان ازغم دوری فراق یاررنج می برد که به مشهد آنان رفته وبا خون مطهرشان میثاق می بندند که راهشان را ادامه دهدچندماهی ازشهادت دوستان نمی گذرد که وعده دیداردلدارووصل یاران فرارسیده درروزنیمه شعبان ولادت منجی عالم بشریت ،مهدی منتظراین سربازجانبازامام زمان (عج)که ازکودکی عاشق مولایش بوددرعملیات ظفرمندانه کربلای 10 درجبهه های غرب درتاریخ 26/1/1366 به شرف شهادت نائل آمد ومرغ روحش به ملکوت اعلی رسید.پدربزرگوارشان وقتی جسدخونین وپاک اومواجه می شود دستها را به آسمان بلند کرده می گوید خدایا تو خودت اسماعیل راازابراهیم قبول بفرما امانتی بود دردست ما به صاحب امانت برگردانیم پروردگارا به ما صبرعنایت فرما.