خاطرات شهيدنور الحسین امیری به روایت از همرزم شهید
گو شه اي از خاطرات شهيد نور الحسين اميري
به نقل از همرزم شهيد
نویدشاهدلرستان:سال هزاروسیصدوشصت ویک به اتفاق تعدادي ازمعلمين و دانش آموزان شهرستان سلسله تعدادپانزده نفر بوديم در معيت شهيد اميري اعزام به جبهه هاي حق عليه باطل به پادگان حمزه خرم آباد مراجعه نموديم كه پيش ازمراجعه به پادگان،فرمانده ي پایگاه گفت:تعدادشماكم است اماهركدام از اين برادران چون توكل به خداوند دارند مي توانند در مقابل يك سپاه كفر قرار بگيرند.اين جمله اي بود كه شهيد سرافراز اميري در پاسخ به سخن فرمانده گفته بود.وقتي فرمانده پايگاه اين سخن را از ايشان شنيد دستور داد تا يك دستگاه ميني بوس در اختيار ما قرار دهند و ما به پايگاه شهيد رجايي اراك اعزام شديم و پس از سه روزدراين پايگاه از جمله ايشان با روحيه بالايي كه داشت به برادران روحيه مي داد و هميشه اصرار مي كرد تا دعاي توسل بخو انيم و بعد از تحويل سال شهيد اميري باز با اصرار زياد از مسئول پايگاه خواست كه ما را به خط مقدم نبرد بفرستند چون ما حق بالاتر از اين داريم گويي از طرف خداوند به ايشان وحي مي شود و هر روز از روز قبل در چهره اش روحيه ي بالاتري در او مشاهده مي كر ديم.و بعد به وسيله ي يك دستگاه لنكرو به منطقه فكه اعزام شديم و در آنجا يك دو روزي مانديم و باز هم ايشان به فرمانده گردان پانزده امام حسن كه مقر گردان در آنجا بود اصرار كرد و ما را به خط مقدم جبهه بردند و پس از تجهيز، غروب همان روز يعني 62/1/6 به همراه يكي از برادران به خط مقدم اعزام شديم (شهيد اميري)با ذكر دعا و گفتن الله اكبر خميني رهبر و مرگ بر صدام در جلوي صف حركت مي كر ديم و پس از عبور از خاكريزها در نزديكي سنگر هاي برادران بوديم كه شهيد اميري پا را روي مين ها گذاشت و كوهي از آتش به وجود آورد از بين پانزده نفر حدود سه نفر از اول سالم بود و بقيه مجروح گرديدند و ايشان با صداي يا مهدي يا مهدي و زمزمه شهادتین در آغوش شهادت آرام گرفت.
يادش گرامي و راهش پر رهرو باد
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیادشهید وامور ایثارگران لرستان