خاطره شهید محمد رضا حسینیان مقدم

وداع آخر برادر با برادر شهید

شهید محمد رضا حسینیان مقدم، بيستم مرداد 1346، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش رضا، کارگر کارخانه حریر مخمل بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. بيست و يكم دي 1365، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای دارالسلام کاشان واقع است.

وداع آخربرادر با برادر شهیدش

نوید شاهد اصفهان: برادرم ، محمد  ، بی سیم چی گروهان بود و من بیسم چی گردان .در عملیات کربلای پنج دائما" با هم در تماس بودیم .عملیات شدت گرفته و رگبار گلوله و انفجار ، دود و آتش همه جا را فرا گرفته بود .لحظه ای او را دیدم ، دست همدیگر را فشردیم و از هم جدا شدیم ، چندی بعد متوجه شدم ، صدای محمد در بی سیم نمی آید و به جای او عباس تماس می گیرد. با رمز حال محمد را پرسیدم ، گفت : «به کار دیگری مشغول است » . احتمال دادم اتفاقی برای او افتاده باشد .

وداع آخربرادر با برادر شهید

در تاریکی به جلومی رفتیم ، موقع حرکت ضمن تماس های بی سیم ، به مجروحینی  که روی زمین افتاده بودند ، کمک و راهنمایی می کردم که خود را به سمت عقب بکشند .در کنار جاده شلمچه ، نزدیک یکی از خطوط دشمن تعدادی از مجروحین و شهدا افتاده بودند .همینطور که به آنها سر می زدم  مجروحی را دیدم که به پهلو روی زمین افتاده بود به او نیز سفارش کردم و دویدم جلو . در همان حال به سیداصغر قریشی گفتم این مجروح کیست؟

سید اصغر گفت «مقدم » .آنقدر متوجه عملیات بودم که متوجه نشدم برادر من است .پرسیدم :«مقدم ؟!»

پاسخ داد : اخویت .

وداع آخربرادر با برادر شهید

به سرعت به سراغش رفتم ، زیر لب ذکر می گفت . سید اصغر گفت : «هر کاری که می توانستم برایش کردم ولی او در حال شهید شدن است ». بیسیم را باید پاسخ می دادم ، طبق دستور فرمانده به جلو حرکت کردم.چند دقیقه بعد دو باره برگشتم . شدت جراحاتش زیاد بود.او را در آغوش کشیدم و شهادتین را زیر لب زمزمه کردم . محمد در حال زمزمه بود که مرغ روحش از قفس تن رها شده و در آغوشم جان داد.

با غمی سنگین جسم نازنینش را رها کرده و به دنبال فرمانده خود به راه افتادم .


منبع: بنیاد شهید شهرستان کاشان به نقل از حمیدرضا حسینیان مقدم برادر شهید

استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده