شهیدی که در حسرت دیدار فرزندش شهید شد
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید نعمتاله سعیدیفر بیست و یکم اسفند سال ۱۳۲۰ هجری شمسی در محله پشتبازار شهر خرمآباد دیده به جهان گشود. نامش را «نعمتالله» گذاشتند همانگونه که در طول حیات پُرفروغش نشان داد، مصداق تام نام خویش بود. آری، او نعمت خدا بود، چون به فلسفه حقیقی حیات که ایمان، جهاد و عدالت است لبیک گفت. به سن هفت سالگی که رسید روانه دبستان سعادت شد. بعد از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی برای کمک به امرار معاش خانواده کار کردن را شروع کرد. در حالیکه کودکی بیش نبود؛ روزها را کار میکرد و شبها درس میخواند.
رابطه او با خانوادهاش دوستانه و صمیمی بود صبور و آرام بود، هرگز به خود اجازه نمیداد در مقابل پدر و مادر بلند صحبت کند در این زمان بود که شخصیت و روح جویای حقیقت او که هر لحظه بیتابانه در جستوجوی محفلی برای شناخت بود راه مسجد و محافل مذهبی را که مهمترین سنگر شناخت بودند را پیدا کرد، او برای رشد و تکامل خویش زیر نظر روحانیون و عالمان به خودسازی معنوی پرداخت تا با مبارزه با طاغوت زمان، مقدمات پیاده شدن احکام نورانی اسلام را در جامعه فراهم سازد. او خوب میدانست که این مبارزه نقش بسزایی در سرنوشت انسان و جامعه بشری دارد بنابراین بر آن شد تا با پیروزی در این مبارزه خود را آماده مبارزات دیگری که در پیشرو داشت، کند.
نعمتالله در دوران پیروزی انقلاب در کمیته پادگان امام حسین (ع) شهرستان خرمآباد فعالیت میکرد. وی شبانهروز مشغول خدمت بود اگرچه فاصله محل کارش با خانهاش چیزی حدود دویست متر بود، ولی گاهی اوقات، بیست و یک روز یکبار هم به دیدار خانواده نمیرفت؛ وی از همان روز نخست تشکیل سپاه پاسداران استان لرستان لباس سبز پاسداری پوشید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، شهید سعیدی از طرف روحانیت بهعنوان سرپرست کمیته اجرایی مرکزی انقلاب اسلامی خرمآباد برگزیده شد و ماموریتهایی، چون اعزام به خرمشهر و حفاظت تأسیسات نفتی خوزستان و دستگیری تعداد زیادی افراد ضدانقلاب به او داده شد، که این ماموریت سه ماه طول کشید و بعد از آن با دویست نفر از برادران پاسدار و نیروی مردمی به پاوه رفت و با گروهی از برادران پاسدار تحت فرماندهی ابوشریف که در نزدیکی پاوه مستقر بودند هماهنگ شده و با یک یورش حساب شده که شهید سعیدی و افراد تحت فرماندهیاش جلودار و اولین کسانی بودند که حلقه محاصره را شکسته، همه ضد انقلابیون (دموکراتها و کوملهها) را روانه جهنم کردند و آنها را تار و مار ساختند.
با آغاز جنگ تحمیلی نعمت نیز به جبهه رفت و به مقابله با متجاوزان پرداخت و در تاریخ بیست و پنجم آبانماه سال ۵۹ در اوایل جنگ تحمیلی به سرپرستی ۴۵۰ نفر از برادران پاسدار و بسیجی به سوسنگرد اعزام و مدت چهار ماه هم به محافظت از آن شهر پرداخت.
در بیست و سوم آبانماه سال ۱۳۶۰ نعمتالله برای همیشه دیارش را به سوی جبهه ترک کرد و در نامهای اینچنین نوشت: «کار خویش را به خدا وامیگذارم؛ زیرا که خداوند به حال بندگان بیناست...» و در پایان نامه این جمله را مینویسد که «من میروم و تا آخرین قطره خون خود به دیارم باز نخواهم گشت».
در طول خدمتش در سپاه مسئولیتهای مهمی برعهده گرفت در عملیاتهای مختلفی مثل ثامنالائمه، بیتالمقدس، خیبر و بدر شرکت داشت و سرانجام با آرزوی دیدار فرزند خود «محمد» که همزمان با حمله بدر به دنیا آمد در بیست و یکم اسفندماه سال ۶۳ در میان آبهای هورالعظیم بهسوی معبودش و به خانه ابدیت پرواز کرد.
انتهای پیام/