روایت شهادت شهید «محمدولی بهرام آبادی» به نقل از همرزمش «حسن خارا»
جمعه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۳
محمدولی لباس فرم که آرم سپاه دارد را از تن خود در می آورد و لباس بسیجی یکی از رزمندگان را می پوشد. دوربین و نقشه ها را به بچه ها می دهد و می گوید: شما بروید ،من اینجا می مانم اگر آتش دشمن کم شد آرام آرام بر می گردم.

به گزارش نوید شاهد لرستان، حسن خارا از همرزمان شهید والامقام «محمدولی بهرام آبادی» در خصوص نحوه شهادت این شهید عزیز می گوید:

برای شروع یک عملیات برون مرزی به نام قادر ۲ به شهر اُشنویه و به منطقه عملیاتی صیدکان عراق آخرین مرز مشترک بین ایران و عراق و ترکیه با هدف ضربه زدن به دشمن اعزام شدیم. لحظات اولیه عملیات بود من مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفتم، می خواستم از صخره ای که دو متر ارتفاع داشت خودم را پرتاب کنم. یک بعثی عراقی چهار تیر به شکم من شلیک کرد، تیرها کاری نبودند و من زخمی شدم. محمدولی دستور دادند که مرا به پشت خط انتقال دادند و بعد از پانسمان سرپایی به ارومیه اعزام شدم.

فرماندهی که به خاطر نجات نیروهایش مفقودالاثر شد

محمدولی در آن عملیات ضمن اینکه طراح عملیات بودند، فرماندهی گردان عملیاتی را بر عهده داشتند. عملیات ایزایی بود. ضربه خود را به دشمن زدند و برگشتند، در حین برگشت با پای راست به روی مین می رود پاشنه پای راستش قطع می شود، به بچه ها و نیروهای تحت امر می گوید: این میدان مین است شما حواستان جمع باشد که پایتان روی مین نرود.

همه از این اتفاق ناراحت می شوند محمدولی می گوید چیزی نیست ناراحت نشوید و می گفتند: او به ما روحیه می داد. ما آنجا پاشنه پایش را با جفیه گردنش محکم بستیم. منطقه کوهستانی بود. دستور حرکت را دادند. گفتند: به سمت نیروهای خودی برویم.

نیروها همه خسته بودند، عملیات تمام شده و می خواستیم به سمت مواضع خودمان برگردیم منطقه کوهستانی صعب العبور بود. با نیروهای خود در حال حرکت به دره ای رسیدیم که اول دره یک درخت تنومند بلوط بود زیر درخت نشستیم و پای ایشان را که خونریزی نداشت خوب پانسمان کردیم، می خواستیم بعد از کمی استراحت حرکت کنیم که عراق پاتک زد.

پاتک عراق خیلی سخت بود. زمین وآسمان همه آتش و گلوله بود. اوضاع آن لحظه خیلی طاقت فرسا بود. محمدولی همه بچه ها را جمع کرد گفت عزیزان اگر اینجا بمانید و من را همراه خود ببرید. همه شهید می شوید. زود منطقه را ترک کنید و به بالای ارتفاع بروید. دوستانش قبول نمی کنند می گویند ما شما را تنها نمی گذاریم. محمدولی لباس فرم که آرم سپاه دارد را از تن خود در می آورد و لباس بسیجی یکی از رزمندگان را می پوشد. دوربین و نقشه ها را به بچه ها می دهد و می گوید: شما بروید ،من اینجا می مانم اگر آتش دشمن کم شد  آرام آرام بر می گردم.

دستور فرمانده اجرا می شود. رزمندگان همه منطقه را ترک می کنند. نیروهای دشمن منطقه را اشغال می کنند. محمدولی در منطقه عملیاتی صیدکان عراق می ماند، پس از آرام شدن اوضاع همرزمان به سراغ او می روند اما اثری از او نمی بینند و تا حالا خبری از این رزمنده به ما نرسیده است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده