زندگینامه شهید غریب در اسارت «غلامحسین قائدرحمت»؛
شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۰۸:۳۳
شهید «غلامحسین قائدرحمت» از همان دوران نوجوانی روحیات جوانمردی در او مشهود بود. با علاقه ی خاصی که به ورزش و خصوصاً کشتی داشت و با عنایت به روحیه ی پهلوانی و مردانگی که در او بود، به این ورزش روی آورد و به مقامهایی نیز در سطح استان دست یافت.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید «غلامحسین قائدرحمت» دهم آبان1347 در شهرستان دورود به دنیا آمد. پدرش شاه محمد، مغازه دار و مادرش خانم سلطان خانه دار بود. دوران کودکی را با همان حال و هوای خاص این سن، پشت سر گذاشت و وارد دبستان شد و تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت.

از همان دوران نوجوانی روحیات جوانمردی در او مشهود بود. با علاقه ی خاصی که به ورزش و خصوصاً کشتی داشت و با عنایت به روحیه ی پهلوانی و مردانگی که در او بود، به این ورزش روی آورد و به مقامهایی نیز در سطح استان دست یافت. علاوه بر ورزش به ادبیات نیز علاقه مند بود و تمایل زیادی به نوشتن داستان از خود نشان میداد.

ورزشکار جوانمرد

غلامحسین به خاطر قامت رشید و پهلوانانه و روحیه و خصلت جوانمردانه و صفات پسندیده ای که از خود بروز میداد، زبانزد خاص و عام بود. همیشه با دیگران با تواضع، احترام، ادب و خوشرویی برخورد میکرد.
در سال 1366 پس از گذراندن دوره های آموزش نظامی، داوطلبانه به عضویت سپاه پاسداران درآمد تا برای دفاع از خاک میهن اسلامی به جبهه برود. پس از فراگیری آموزشهای لازم نظامی به جبهه اعزام شد و به عنوان آرپی چی زن به صفوف رزمندگان پیوست و با دشمن متجاوز وارد نبرد شد.
در عملیاتهای مختلف در جنوب و غرب کشور شرکت کرد. در 31 خرداد 1366 در عملیات نصر 4 در منطقه ماووت در استان سلیمانیه پس از نبردی سخت، بر اثر اصابت ترکش مجروح و به دست نیروهای بعثی اسیر شد. نزدیک یک سال در اسارت بود.

پس از تحمل مدتها شکنجه و آزار و اذیت دشمن یک روز که در ظاهر او را برای درمان به بیمارستان میبرند، دیگر او را برنمیگردانند. یکی از اسرا که در بیمارستان بوده می آید و خبر شهادت غلامحسین را به دوستان و هم سلولی هایش میدهد.

روز بعد پیکر پاک این شهید مظلوم که دشمن تاب ایستادگی سرو قامتش را نداشت، در غریبانه ترین لحظات سال یعنی در تاریخ بیست و یکم دی ماه 1366 در تنهایی و از طریق صلیب سرخ در قبرستان «الکوخ » عراق به خاک سپرده شد.

برای خانواده ای که تا آن زمان از او اطلاعی نداشتند، عکسی از مزارش ارسال شد و از این طریق متوجه شدند که غلامحسین به مقام رفیع شهادت نائل آمده است. 
در بیست سالگی به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از پانزده سال دوری و هجران، از قفس رهایی پیدا کرد و همچون پرستویی مهاجر به آشیانه و وطن خود ایران بازگشت.

در تاریخ هفتم مرداد 1381 پیکر پاکش در کنار دیگر دوستانش در گلزار شهدای دورود به خاک سپرده شد.
غلامحسین به حافظ و اشعار وی علاقه وافری داشت، به گونه ای که بر روی جلد دفترچه آموزش نظامی اش با خطی درشت نوشته است: «ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟» این مصراع در وصف حال غربت اوست و گمنامی مزارش که تا چندین سال بی نام و نشان بود. این شعر بیانگر آن است که او خود را برای شهادت در غربت آمده کرده بود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده