معلم شهیدی که جاویدالاثر شد
به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید «محمد آصفی» سی ام فروردین 1344 در روستای دوزان الیگودرز متولد شد. محمد صادق با گذراندن روزگار قد مي كشيد و به مدرسه می رفت و از آنجا كه با زحمات مادر و درسهاي پدر فرزندي فهميده بار آمده بود مورد توجه آموزگارش قرار مي گيرد و همواره اسوه ي اخلاقي و درسي ساير دانش آموزان معرفي مي شود.
محمدصادق با همان دست هاي كوچكي كه صبح قلم را بر صفحه ي كاغذ مي كشد، عصرها داس را چون مردي با غيرت مي فشرد و يار ديگر دستان خسته ي پدر مي شود. كمبود امكانات و زيادي بي حد و حصر مشكلات او را كه عاشق درس و مدرسه است راهي شهرستان ازنا مي كند و او كه حالا قاري ممتاز كلام خدا نيز هست به تدريس قرآني به پدر و مادر مشغول مي شود تا آنان را نيز از نعمت سواد بهره مند سازد.
با پايان دوره ي راهنمايي شهيد بزرگوار كه همواره به جلو نگاه مي كند وارد مقطع متوسطه مي شود اما فعاليت در عرصه ي تحصيل او را از ياد پدر و خانواده غافل نمي كند. اين مرد كوچك اما بزرگ انديش شبها را با اداي نماز شب زير نور كم سوي چراغ نفتي به صبح مي رساند و با سر زدن سپيده دوباره همان جوان آزاده ي كار و درس و زندگي مي شود.
با گذشت زمان و به دست آوردن درك درستي از مسائل كشور در دوره ي دبيرستان وارد فعاليتهاي مذهبي- سياسي مي شود و با بيان طرز فكر راجع به مسائل كشور، روستاييان را نيز از مسائل كشور باخبر مي كند. وارد شدن به عرصه سياست از ارادت او به اهل بيت محمد (ص) نمي كاهد بلكه او چون گذشته حتي مشتاق تر و عاشقتر هدايت كننده ي مرا سمات روز هاي محرم است.
پس از اتمام دوره ي متوسطه با شركت و قبولي در كنكور وارد مر كز تربيت معلم شهيد مطهري بروجرد مي شود. وجود روحيه ي قدرشناسي در محمد صادق او را وا مي دارد كه براي جبران اندكي از زحمات والدين آنها را براي پابوسي حضرت معصومه رهسپار قم گرداند.
مادر دلسوز محمدصادق كه چون همه ی مادران دنيا آرزوي ديدن فرزندش در لباس دامادي را در سر و دل مي پروراند مبلغ پنجاه هزار تومان براي وسائل و اقدامات اوليه ي زند گي جهت ازدواج به او مي دهد. اما محمد صادق كه گويي ندايي از درون او را به شهادت نويد داده است مادر را به جان فاطمه (س) قسم مي دهد تا اجازه دهد او سرباز جبهه هاي نبرد شود. مادر با چشمان گريه آلود و با قلبي مالامال از شادي به خاطر وجود چنين فرزندي در برابر ايمان محمدصادق سر خم مي كند.
سرانجام شهيد معظم به همراه خيل عظيمي از فر هنگيان بسيج ازنا در سال 1365 عازم جبهه هاي غرب كشور مي شود. در عمليات كربلاي۲ كوههاي حاج عمران شاهدي انكارناپذير بر رشادت اين سرباز بزرگ ايران زمين اند. آيا او همان بچه ي شيرين شيرين زبان و دوست داشتني روستاي زادگاه خويش است كه چنين آزاد و آزاده به بار نشسته و دنيا چه قدر كوچك است در برابر عظمت كودك شيرين زبان ديروز و مرد جوانمرد امروز .
در تاریخ بیست و پنجم اردیبهشت 1365 در طی عملیات کربلای 5 در منطقه ی حاج عمران نشانه ی گلوله ی تانک قرار میگیرد و پیکرش را ذره ذره متلاشی می کند که در نهایت جاویدالاثر شد.
انتهای پیام/