خاطرات شهید «عبدالرحمن فتح الهی»؛
يکشنبه, ۰۷ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۴۷
شهید «عبدالرحمن فتح‌الهی» از شهدای معلم استان لرستان است که وقتی مادرش به او گفت به جبهه نرو او در جواب کتابی از شهید دستغیب را به مادرش نشان داد و گفت: «مادر او دعا می‌کند شهید و تکه‌تکه شود...» در ادامه بخشی از زندگینامه و خاطرات این شهید والامقام را از زبان خانواده اش در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد لرستان، شهید «عبدالرحمان فتح‌الهی» از شهدای معلم لرستان در دوازدهم دی‌‎ماه سال ۱۳۳۹ در خرم‌آباد دیده به جهان گشود، پدرش خیرالله و مادرش امیرزاده نام داشت؛ تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت، معلم بود و از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.

سوم اسفندماه سال ۶۲ در پاسگاه زید عراق، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سرانجام سوم مرداد سال ۱۳۷۴ پس از تفحص در روستای کرت‌آباد از توابع شهرستان الشتر، به خاک سپرده شد.

معلم شهیدی که از دستغیب الگو گرفت

از مادر شهید فتح‌الهی نقل است که: یک‌ بار به او گفتم که سربازیت تمام شده دیگر به جبهه نرو او در جواب کتابی از شهید دستغیب را به من نشان داد و گفت: «مادر او دعا می‌کند شهید و تکه‌تکه شود.»

به او و برادرش گفتم: «ما کسی را نداریم بمانید و از پدر و مادر خود نگهداری کنید...»

می‌گفتند: «شما راه خودتان را بروید ما هم راه خودمان را می‌رویم.»

یکی از آنها گفت به دیدار امام رفته‌ام و به او گفته‌ام دعا کنید ما شهید شویم امام گفته دعا می‌کنم زنده و سلامت بمانید.

می‌گفتند مملکت در خطر است باید برویم. اخلاق و رفتار نیکو و پسندیده داشت؛ تمام قدم‌هایش برای خدا و رضای خدا بود؛ هر چه بود پاک بود و با آگاهی رفت و شهید شد. یک‌ بار او مریض شده بود خواستم او را بر دوش بگیرم و جهت طبابت به شهر ببرم، هر چه اصرار کردم قبول نکرد، گفتم دستم را بگیر اما حاضر نشد من خسته شوم، در حالی‌ که مریض بود با پای پیاده با ما به بیمارستان آمد.

خواهر شهید فتح‌الهی نیز در بیان خاطره‌ای از برادرش، گفت: او دوران تحصیلش را مجموعاً در شهر خرم‌آباد بود و دوران دبیرستان را در الشتر دیپلم گرفت، بعد از آن به سربازی رفت که سربازی وی مصادف شد با شروع جنگ تحمیلی و بعد از پایان سربازی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به‌عنوان معلم پرورشی مشغول تعلیم و تربیت فرزندان انقلاب شد.

وی افزود: دوستانش در دوران مربی‌گری ایشان از اخلاق و رفتار و منش او به نیکی یاد می‌کنند؛ از نظر معنوی با تمام اقوام و دوستان رفتاری مؤدبانه و محترمانه داشت و هرگاه از کار مدرسه فارغ می‌‎شد سریعاً خود را به روستای محل زندگی می‌رساند و در کارهای خانه و کشاورزی به پدر و مادر کمک می‌کرد.

این خواهر شهید با بیان اینکه عبدالرحمن برای اقوام و دوستان و آشنایان احترام فوق‌العاده‌ای قائل بود و هرگاه می‌خواست به جبهه برود مقید به اذن پدر و و مادر بود، ادامه داد: وی به جلسات مذهبی و خواندن نماز و روزه اهمیت می‌داد؛ وقتی‌ که می‌خواست به جبهه برود پیش پدر می‌آید، پدر ایشان را سؤال پیچ می‌کند و می‌گوید به‌شرطی می‌گذارم و اجازه می‌دهم به جبهه بروی که به چند سؤال من جواب بدهی.

وی اضافه کرد: عبدالرحمن با روی باز می‌پذیرد، پدر سؤال می‌کند ممکن است تو بروی و شهید نشوی قطع عضو و یا علیل شوی آیا روحیه و آمادگی چنان وضعیتی را داری ایشان جواب می‌دهند من برای همه چیز آمادگی دارم و با آگاهی می‌روم پدرم از ایشان می‌خواهد برود و عکسی بزرگ از خود تهیه کند که اگر شهید شد لااقل از او عکسی داشته باشیم و ایشان بعد از تهیه عکس به جبهه می‌روند.

خواهر شهید عبدالرحمن فتح‌الهی با بیان اینکه در سال ۶۲ در حمله خیبر مفقود شدند و بعد از ۱۳ سال جنازه و پیکر مطهر ایشان پیدا و به زادگاهش منتقل شد، اظهار کرد: او در جلسات قرآنی و مذهبی شرکت می‌کرد، علاقه بیش از حد پدرم به امام و انقلاب روی او تأثیر بسزایی گذاشته بود او نسبت به راستگویی و امانت‌داری و فداکاری خیلی حساس بود.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده