
شهیدی که رهبری را تنها نگذاشت و حتی ماشینش را هم وقف جهاد کرد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ در میان شهدای جنگ ۱۲ روزه، نامی هست که کمتر شنیدهایم، اما وقتی بشنویم، دیگر از یاد نمیبریم: شهید محمد دکامی. جوانی متواضع، مؤمن، نخبه و عضو نیروی هوافضای سپاه پاسداران که نه تنها اهل ادعا نبود، بلکه همه داراییاش را هم بعد از شهادتش وقف همان جایی کرد که در آن خدمت میکرد. این گفتوگو با برادر بزرگتر او، میثم دکامی، پردهای از حیا و حماسه این شهید بیادعا را کنار میزند؛ کسی که شهادتش را سالها پیش از رسیدن، آرزو کرده بود.
لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید.
میثم دُکامی هستم، برادر بزرگتر شهید محمد دُکامئی.
شهید محمد دُکامی فرزند چندم خانواده بودند؟
ایشان فرزند آخر خانواده بودند؛ کوچکترین ولی شاید بزرگترین از نظر روحی و شخصیتی که در ۱۶ اسفند سال ۷۶ به دنیا آمد.
از ویژگیهای اخلاقی و روحی شهید بگویید.
واقعاً بدون اغراق میگویم، محمد بسیار مؤدب بود. بهشدت به پدر و مادرمان احترام میگذاشت، دلبسته دنیا نبود و کمحرف. نه اینکه صرفاً بخواهم صفت خوب به او نسبت بدهم، واقعاً اینگونه بود؛ اهل خودنمایی یا صحبت بیهوده نبود، خیلی ساکت و در عین حال بسیار عمیق.
خاطرهای از دوران کودکی یا نوجوانی ایشان دارید؟
از همان کودکی تا زمانی که در مدرسه نمونه دولتی علامه حلی نهاوند درس میخواند، مکبّر نماز جماعت بود.
یکی از خاطرات خاصی که همیشه در ذهنم مانده، مربوط به سحر یکی از شبهای قدر در ماه رمضان است. هنوز اذان نشده بود، محمد قبل از موذن به مسجد رفت و از او خواست که آن روز اذان و مناجات را خودش بخواند. موذن هم پذیرفت. این نشان میداد که روح معنویاش چقدر زود رشد کرده بود.
چگونه وارد سپاه پاسداران شد؟
شهید محمد، فارغالتحصیل رشته برق مخابرات از دانشگاه امام حسین (ع) بود. بلافاصله پس از پایان تحصیل، جذب نیروی هوافضای سپاه شد.
رفتار و منش ایشان در محل خدمت چگونه بود؟
در ایام جنگ ۱۲ روزه، با تمام توان کار میکرد. خانواده چند بار از او خواستند که چند روزی مرخصی بگیرد، اما پاسخش همیشه این بود: «تو این زمان حساس، نمیتونم رهبری رو تنها بذارم و شرمنده امام زمان (عج) میشم.» واقعاً اعتقادش این بود که وظیفهاش را تا آخر انجام دهد.
آیا هیچوقت درباره شهادت صحبت کرده بود؟
بله، حتی از همان دوران دانشگاه. بارها گفته بود که آرزویش شهادت است. حتی فیلمهایی از همان زمان داریم که در آنها بهصراحت از آرزوی شهادت حرف میزند.
از آخرین دیدارتان با او بگویید.
آخرین بار، یک روز پیش از عید غدیر با هم وسایل طبخ نذری را برای موکب بردیم. آن روز خیلی از شهادت سردار حاجیزاده ناراحت بود؛ آنقدر که از عمق جانش گرفته بود. این دلتنگی برای مردان میدان، در چهرهاش موج میزد.
روزهای پس از شهادت ایشان چگونه برایتان گذشته؟
فقط و فقط با توکل به خدا و توجه خاص امام زمان (عج). اگر لطف خدا و دعای خود شهید نبود، واقعاً قابلتحمل نبود. داغ از دست دادن برادر عزیزی مانند محمد داغ سنگینی است… .
واکنش پدر و مادرتان نسبت به شهادت محمد چه بود؟
طبیعتاً غم دوری و دلتنگی وجود دارد، اما با افتخار از محمد حرف میزنند. همیشه با عزت از راهی که انتخاب کرد میگویند و میدانند که راهش حق بود.
اگر سخن پایانی دارید، بفرمایید.
خواهش میکنم یک مستند در شأن شهید محمد ساخته شود. با احترام به همه شهدای جنگ ۱۲ روزه، ولی محمد واقعاً شهید خاصی بود. باور کنید تمام داراییاش فقط یک خودروی ثبتنامی بود که بعد از شهادتش به دست ما رسید.
در وصیتنامهاش نوشته بود که این خودرو باید اهدا شود به نیروی هوافضای سپاه، همانجایی که خدمت میکرد. یعنی حتی مال دنیا را هم برای خودش نخواست.
شهیدی مثل محمد را نمیشود با یک صفحه یا یک فیلم ساده معرفی کرد. او نماینده نسلی از بیادعاهاست که فقط برای رضای خدا آمدند، جنگیدند، و رفتند.
انتهای پیام/ آ