اهواز - صفحه 212

اهواز

من رای می دهم

یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، دوم اسفند در اهواز برگزار شد.

ماندنی نیستم!

همرزم شهید"عبدالستار قنواتی پور" می گوید:«همیشه آرزوی شهادت داشت. پس از چند ماه خدمت در جبهه به رامهرمز برگشت با توجه به این که در آن موقع احتیاج مبرم به نیروی متعهد فعال و دلسوز بود، به او پیشنهاد خدمت در ستاد عشایری رامهرمز داده شد. که با اکراه پذیرفت و مرتب می گفت: من این جا ماندنی نیستم. و باید به جبهه برگردم»
زندگی نامه و خاطرات شهید بهنام محمدی

قصه ای برای نخوابیدن

کتاب " قصه ای برای نخوابیدن" خاطرات و زندگی نامه شهید بهنام محمدی است که برای اولین بار در سال 1395 به چاپ رسیده است.

جشنواره انجمنهای ادبی و هنری «نیلوفران آسمانی» برگزار می شود

چهارمین جشنواره انجمنهای ادبی و هنری نیلوفران آسمانی به مناسبت 22 اسفند روز بزرگداشت شهدا برگزار می شود.

فراخوان جشنواره خاطره نویسی «در کوچه آفتاب» منتشر شد

پنجمین جشنواره خاطره نویسی در کوچه آفتاب با موضوعیت دفاع مقدس در اهواز برگزار می گردد.

برگزاری همایش اسوه های صبر و مقاومت در دزفول

مراسم اسوه های صبر و مقاومت در دزفول با حضور مادران و همسران ساهد و ایثارگر برگزار شد.

آلبوم عکس شهید "سعید احمدفخرالدین"

، شهید سعید احمد فخرالدین در یکم شهریور ماه سال 1348 در اهواز به دنیا آمد و در بیست و دوم اسفند 1363 در شرق رود دجله عراق به شهادت رسید.

غمخوار مادر

شهید"امرالله احمدی" اگر مادرش را ناراحت و نگران میدید علت را جویا میشد و تمام تلاش خود را می کرد تا لبخندش را ببیند. همیشه به مادرش می گفت:« دوست دارم آنگونه که شما و پدرم می خواهید رفتار کنم و باعث افتخار شمار باشم»

شهید سعید احمد فخرالدین در خط مقدم جبهه

شهید" سعید احمدفخرالدین" در جبهه ابتدا به عنوان پیک همکاری می کرد. خبرها و هر اموری که به وی محول می شد به نحو احسنت انجام میداد همه از وی راضی بودند با آنکه سن کمی داشت ولی همه در جبهه قبولش داشتند. با رفتار خوبی که درهمان مدت کوتاه از خود نشان داد به وی مسئولیت مبارزه درخط مقدم جبهه را بدهند

مروری بر زندگی و سیره شهید شاعر؛ رضا ایزدی

شهید " رضا ایزدی " عزیزی بود محجوب و محجوبی وارسته و جوانی ساده و بی ریا ،عشق در او متبلور شده بود و احساس خاصی نسبت به حقیقت داشت و نه تنها شاعر بود بلکه خودش نیز شعری مجسم بود بطوری محجوب بود که هیچ موقع نخواست من او را شاعر به هم ذوقانش معرفی کنم

نماز و امر به معروف و نهی از منکر رابطه تنگاتنگی با اهداف و برنامه های بنیاد شهید دارد

جلسه صیانت از حقوق شهروندی ،حجاب و عفاف و ستاد نماز در بنیاد شهید و امور ایثارگران خوزستان برگزار شد

انقلاب با شهادت سردار سلیمانی احیا شد

آیین گرامیداشت مراسم چهلمین روز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس و یارانشان به میزبانی نماینده ولی فقیه دراستان خوزستان و امام جمعه اهواز باحضور میهمانان داخلی وخارجی برگزار شد.
گفتگوی ویژه روز مادر

پسرم را نذر امام رضا(ع) کردم/ اگر جلیلم زنده بود...

«خودش می دانست که چقدر به او وابسته هستم. چند ساعت که از من دور می شد ، کلافه می شدم اما او رفت و من را با دنیایی از دلتنگی ها تنها گذاشت. سه سال بود که بچه دار نمی شدم . "جلیل "بچه نذر و نیاز بود. نامش را از دعای جوشن کبیر انتخاب کردم. جلیل از نام های خداوند در این دعای نورانی است.» در ادامه مصاحبه خبرنگار نوید شاهد خوزستان با مادر این شهبد گرانقدر را بخوانید.

خوابی تلخ اما شیرین | روایتی مادرانه از شهیدی که خوابش را الهام کرده بود

«به من الهام شده بود که سید هاشم مال من نیست و روزی برای همیشه از پیش من خواهد رفت. روزی که خواب دیدم شهید شده ۱۲ ظهر همان روز خبر شهادتش را برایمان آوردند. هاشم مهربان و بسیار بخشنده بود. احترام من و پدرش را بسیار می گرفت . پدرش وقتی خبر شهادتش را شنید خیلی دوام نیاورد و پیش هاشم رفت. او اما همیشه می گفت: اگر شهید شدم هیچوقت برایم گریه نکنید! »

جعبه های خاکی | روایتی خواندنی از آزاده "مسعود بصیری"

«عراقی ها تجمع بیش ازسه نفر را ممنوع کرده بودند. ابتدا با یک جعبه و خاکی که درون آن می ریختم دو نفر ،دونفر به افراد بیسواد شکل حروف را یاد می دادم و آنان بر روی خاک درون جعبه تمرین می کردند و هر وقت نگهبان عراقی نزدیک می شدند جعبه را تکان می دادم و حروف محو می شدند» آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات آزاده " مسعود بصیری " است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.

روزی برای حضور |روایتی از آزاده "ناصر زرعی"

« با وجود بمباران شدید و سرو صدای زیاد الحمدالله به مهمات آسیبی وارد نشد. اما بنده از ناحیه هر دو گوش دچار پارگی پرده شدم اما با همان وضع در سنگر ماندم و عقب نیامدم... » آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات آزاده " ناصر زرعی " است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.

ماجرای تپه 60 | خاطراتی از آزاده "عبدالرحیم احدی"

تپه 60تپه ای بود که بر تمامی منطقه تسلط داشت و سنگر دیده بانی درآن مستقربود و به دلیل پرتاب بیشمار گلوله های خمپاره 60میلیمتری معروف به تپه شصت شده بود» آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات آزاده " عبدالرحیم احدی " است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.

دستهایش بوی مهر می داد |شنیدنی هایی از شهید نمدمال

« عبدالرحمن همیشه با چهره گشاده بود دستهایش بوی مهربانی می داد وقتی به خانه می آمد فرزندانمان بدورش می رفتند و از سر و کله اش بالاو پایین می پریدند. » آنچه خواندید گزیده ای از خاطرات همسر شهید " عبدالرحمن توفیق نمد مال " است که نوید شاهد شما را به خواندن بخشی از این خاطرات دعوت می کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه