شهدای آذربایجان غربی - صفحه 23

شهدای آذربایجان غربی
زندگی شهيد «محمدعلي سوره اي» ا شهدای انقلاب

اولین مبارز انقلابی که حاضر نشد به احترام شاه بایستد

وقتی عكس شاه و فرح را به اتاق بازجویی ساواک آوردند، همه به احترام عكس شاه برخاستند ولي محمدعلي چون از ظلم و ستم شاه خبر داشت، بلند نشد و به همين خاطر كتكي هم خورد.
مهندس جهادگر

خدايا قلبم را از عشقت لبريز كن؛ وصيتنامه شهید كشتگر

خدايا قلبم را از عشق خودت لبريز كن تا جسمم را توانايي تحمل آن نباشد و خونم در راه تو ريخته شود و روحم به سوي تو به پرواز درآيد.
زندگی سرباز ارتش شهید احمدزاده

نگهبانی دادنش هم با عشق بود

در جبهه به دوستانش می گفت: با عشق سر پست بایستید، اگر در عشق خود کمی تردید دارید من به جای شما سر پست می روم.

نامه دانش آموز شهيد «رضا بهرامي» + سند

در عمليات بيت‌المقدس شرکت کرد و سرانجام در هجدهم اردیبهشت ماه سال 1361 در جبهه شلمچه در جفیر، بر اثر اصابت تير به ناحيه سر به درجه رفیع شهادت نایل گشت.
شهدای بسیجی دانش آموز

شهيد «رضا بهرامي» در قاب عکس

از طریق بسيج سپاه نقده، در عمليات بيت‌المقدس شرکت کرد و سرانجام در هجدهم اردیبهشت ماه سال 1361 در جبهه شلمچه در جفیر، بر اثر اصابت تير به ناحيه سر به درجه رفیع شهادت نایل گشت.
خاطراتی از آقاي حسين برادر شهيد

خاطرات شنیدینی و ناب از شهيد «حسن رحيم پور»

برادرم حسن، انسان شريف و دوست داشتني بود. در هر جمعي كه وارد مي شد، مايه مسرت و خوشحالي براي ديگران بود و در دل همه جای گرفته بود.
پاسدار وظیفه

پاسداری که لرزه بر ضدانقلاب انداخت

در دوران ناآرامی کردستان، شهید رحیم پور آنچنان بر عليه توطئه های غرب و شرق برخاسته بود که نامش در منطقه، پشت ضدانقلابيون را به لرزه درآورده بود.
شهدای بسیجی دانش آموز

پشتيبان امام و انقلاب باشیم؛ شهيد رضا بهرامي

شهید «بهرامی» هجوم نامردان تاريخ به كشور تازه استقلال يافته را تحمل نكرد و عازم جبهه شد تا از انقلاب و امام پشتيباني كند.
کارمند جهادسازندگی

جهادگر شهيد «میرپرويز نعمتي» در قاب تصویر

در هنرستان در رشته فلزكاري ديپلم گرفت و سپس راهي خدمت مقدس سربازي شد. با آغاز جنگ تحمیلی گروه مهندسی رزمی جهاد سازندگی عازم جبهه شد.
جهادگر شهيد «میرپرويز نعمتي»

لبيك به نداى «هل من ناصر ينصرنى»

به نداى «هل من ناصر ينصرنى» امام حسين(ع) لبيك بگويم. اگر در اين راه مقدس شهيد شدم که به سعادت رسيده ام و اگر لياقت آن را نداشتم، دين خود را ادا نموده ام.
شهدای کارمند جهاد سازندگی

نگاهی به زندگی جهادگر شهيد «میرپرويز نعمتي»

با تشکیل جهاد سازندگی، گفت: «این بهترین فرصت است که می توانیم به مملکتمان خدمت کنیم و بهتر از همه جا، جهاد است که به مناطق محروم ارائه خدمات می کند».
زندگینامه پاسدار وظیفه

پاسدار انقلاب و میهن اسلامی بود؛ شهید ناد علی شریفی

سال1367به خدمت مقدس سربازي ملبس گشت تا به عنوان پاسدار مشغول خدمت و پاسداری از میهن اسلامی شود و سال 1368 در منطقه عملياتي پيرانشهر دلاورانه جنگید و به شهادت رسید.
خاطرات آقاي خداداد پروين قره قشلاقي

سنگر را خالي نگذاريد؛ روایتی از همرزم شهید حسين نژاد

يك روز گفتم: برادر حسين‎نژاد مدت 3 ماه است، به جبهه آمده‎ام، تسويه حساب مرا بنويسيد که ایشان فرمود: دائي جان ما رفتني هستيم، ولي شما ماندني هستيد، بايد سنگر را خالي نگذاريد.
خاطره ای دیگر از سردار رشید اسلام

فرمانده شهيد «بهلول حسين نژاد» به روایت همرزم

موقع شهيد شدن ايشان تمامي كردستان منطقه سلماس سپاه پوش شدند و مي‎گفتند: «پدر ما شهيد شد».
سالروز بمباران زندان دوله تو

بمباران زندان دوله تو سند خیانت گروهک های ضد انقلاب/ پوستر

در روستای دوله تو، زندانی وجود داشت به همین نام که تحت کنترل حزب دموکرات بود و در هفدهم اردیبهشت ماه سال 1360 با هماهنگی حزب دموکرات، دو فروند هواپیمای عراقی، این محل را بمباران کردند
فرمانده عمليات سپاه سلماس

سردار شهيد بهلول حسين نژاد در یک نگاه؛ اینفوگرافیک

در شب هفدهم اردیبهشت سال 1362 تير كين عوامل ملحد ضدانقلاب ايشان را به همراه دو تن از ديگر ياران خويش به نامهاي اصغر بهفر و علي سنگي در ساعاتی از نصف شب به درجه رفيع شهادت رسانيدند.
خاطرات خانم سكينه كمالي همسر شهيد بهلول حسين نژاد «فرمانده عمليات سپاه سلماس»

توصیه ویژه شهید حسین نژاد به همسرش درباره لباس پاسداری

هر موقع دلت براي من تنگ شد، لباس پاسداري مرا بپوش تا از دلتنگي بيرون آيی.
زندگی پاسدار شهید «نامدار خدائي»

سلاح هم نباشد با دست خالي با ضد انقلاب مبارزه می کنم

از ايمان و شجاعت وي همان بس كه در يكي از درگيري ها با احزاب منحله كه به علت كمبود تسليحات مورد اعتراض همرزمانش قرار گرفته بود، اظهار مي دارد: «كه اگر اين سلاح هاي سبك و كم هم نبود، با دست خالي و با مشت به نبرد با ضد انقلابيون مي پرداختم» .
سرباز نیروی انتظامی

من زنده هستم؛ رویاهای برادر شهید اشخاصی

آن وقت چشمم به قبر حسین افتاد و با خودم فکر کردم که این قبر حسین است. ناگهان حسین را در کنار خودم حس کردم و از حسین پرسیدم که این قبر توست. او جواب داد: نه، من زنده هستم.
دفتر خاطرات شهید

دلنوشته های دوستان شهید حسين اشخاصي + اسناد

حسین جان می خواهم چند کلمه از احساس خودم درباره تو بگویم: تو را هیچ وقت از آیینه دل پاک نخواهم نکرد. حسین جان زندگی مانند چرخ و فلک ئر گردش است که امیدوارم همیشه با تو سازگاری کند.
طراحی و تولید: ایران سامانه