خاطرات دانش آموز غلامرضا گرزین/
یک روز غلامرضا نزد من آمد و گفت: مادر جان من می خواهم به جبهه بروم. به او گفتم: پسرم کتاب های سال آخر دبیرستان را گرفته ای پس درست را ادامه بده.
کد خبر: ۴۴۴۶۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
خاطرتی از شهید «رضا قندالی»؛
خاطراتی از شوخ طبعی شهید «رضا قندالی» از زبان دوستان و خانوادهاش بیان شده است که در کتاب سیره شهدای دفاع مقدس میخوانیم.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴
منتخبی از کتاب خاطرات شهدا؛
خاطرهای از شهید «سیّد هاشم آراسته» نقل شده است که از روزی که رزمندگان روبروی تانکهای عراقی قرار میگیرند و سیّدهاشم تیر میخورد حکایت میکند.
کد خبر: ۴۴۴۶۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید بسیار خندان و شوخ طبع بود. بسیار فعال و تودل برو. بچه ها رهبری کاریزماتیک و قلبی حمید را پذیرفته بودند. هیچ وقت ندیدم که حمید مستقیما کسی را امر و نهی کند. آن قدر با بچه ها رفيق بود که همه را با رفاقتش مجبور به کار مورد نظرش می کرد.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۱
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
خلاصه برای بچه ها کلاس تقویتی گذاشتند. همیشه می گفت: ما هدفمان از تشکیل انجمن اسلامی این نیست که بنشینیم و نگاه کنیم. این است که بیاییم بچه های دبیرستان را که درسشان ضعیف است جمع کرده و باعث پیشرفت درسیشان شویم.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب نوجوان پنجاه ساله
از لحاظ روحیات، دانش آموزی بسیار پرتلاش و در عین حال کم توقع بود. هیچ انتظاری از کسی نداشت. بعضی وقت ها به شوخی می گفتم: حمید جان، زحمت بکش و رخت خوابت را بیاور همین جا و تو مدرسه بخواب! همیشه با لبخند می گفت: ای بابا، ان شاء الله که این کارها فقط برای رضای خداست. عملا در زندگی اش دیدم که برای رضای خدا کار می کند.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۷
سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب نوجوان پنجاه ساله
حمید از لحاظ خودسازی به درجه بالایی رسیده بود. اهل نماز شب بود. یک شب متوجه شدم مشغول خواندن نماز شب است. به شدت اشک می ریخت و به فکر فرو رفته بود. وقتی مرا دید گفت: مادر جان من راضی نیستم تا زمانی که زنده ام به کسی بگویی چه دیده ای.
کد خبر: ۴۴۴۵۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۵
زندگینامه و خاطرات سردار شهید حمید هاشمی در کتاب نوجوان پنجاه ساله
حمید عزیز، سال ها از رفتنت و به خاک سپردنت گذشت. در این سال ها، ما حسرت ها خورده ایم و بر سر مزارت، بارها و بارها گریسته ایم. حمید از جان عزیز تر، می دانم الان در کسوت یک جوان رعنا در آسمان هستی. فرشته ها تو را خوب می شناسند. می دانند باید به تو غبطه بخورند. آخر تو نامدار آسمان هستی.
کد خبر: ۴۴۴۵۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۴
معرفی کتاب
بمبی درکابین کتابی است که به شرح خاطرات و زندگینامه شهید سرلشکر خلبان عباس دوران می پردازد. این کتاب دارای بخشهایی ازجمله «زندگینامه»، «ابلاغ مأموریت»، «آخرین شب»، «لحظات پر اضطراب»، «تحلیلی بر عملیات استشهادی شهید عباس دوران» و ... می باشد.
کد خبر: ۴۴۴۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۲
برگرفته از کتاب «کمیل هنوز زنده است»؛
«محمدرضا کریمی» از رزمندگان گردان کمیل تعریف میکند: در بین اعزام اولیها، یک بسیجی جوان و لاغر اندامی بود که با اشک و التماس، به نیروهای کمیل اضافه شد. شب عملیات والفجر، همان بچه بسیجی بدون معطلی خوابید روی سیمهای خاردار.
کد خبر: ۴۴۴۴۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۱
خاطراتی از شهید محمد هادی مخلصی
نوید شاهد سمنان: محمدهادی مخلصی بیستم خرداد 1334، در شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش علیمحمد و مادرش طلعت نام داشت. تا پايان دوره کارشناسی در رشته ریاضی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هجدهم آذر1359، در سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
کد خبر: ۴۴۴۳۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰
خاطراتی از شهید رحیم ذبیحی
نوید شاهد سمنان: رحیم ذبیحی بیست و هفتم شهریور 1331، در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش قاسمعلی و مادرش خورشید نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. راننده بود. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت. بیستم آذر 1364، با سمت راننده کامیون در هورالعظیم عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده یحیای زادگاهش قرار دارد.
کد خبر: ۴۴۴۳۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۲۰
به بهانه سال روز شهادت
شروع کار مبارزه مختار با رژیم ستم شاهی از همان روز آغاز شد و تا جایی رسید که من و مختار را از دبیرستان اخراج کردند و ما متهم به فعالیت سیاسی شدیم.
کد خبر: ۴۴۴۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۷
معرفی کتاب
کتاب ساجدان شاهد مجموعه ای از خاطرات شهدا در ارتباط با نماز در جبهه ها همراه با وصایای شهدای استان آذربایجان غربی در اهمیت نماز ، به رشته تحریر درآمده است.
کد خبر: ۴۴۴۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴
سردار شهید حاج حسن شوکت پور مردی که رحلت امام را تاب نیاورد
جواب داد:رسول خيلي دلم ميخواهد استراحت كنم ولي نميشود. بدون اين كه بخواهم در زندگي براي عدهاي تكيه گاه شدهام. ميترسم من بيفتم آنها هم بيفتند. مجبورم تا آخرين لحظهاي كه زندهام سر پا بايستم. بعد هم رسول جان! خدا يك برگ مأموريت به ما داده كه باشيم. وقتي هم برگ مرخصي را داد كه خوب ميرويم
کد خبر: ۴۴۴۰۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴
سال روز شهادت
وقتی ما برای ملافات پیش او می رفتیم همیشه می گفت؛ من باید شهید شوم. به او می گفتم پسرم این حرف را نزن، تو زجر وسختی زیادی را تحمل کرده ای برای ما زحمت زیادی کشیده ای.
کد خبر: ۴۴۴۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۴
به بهانه سال روز شهادت
از آنجا که سن او 16 ساله بود و امکان داشت که او را به جبهه نبرند به همین دلیل قبل از ثبت نام نذر کرده بود اگر اسم مرا نوشتند حتما به زیارت آقا امام رضا «ع»، می روم.
کد خبر: ۴۴۳۸۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۳
سال روز ولادت
از دیدارش با حضرت امام بسیار خوشحال بود و در هر فرصتی که پیش می آمد درباره این دیدر خود سخن می گفت. بعد از آن ملاقات دوست داشت ماهی یک بار به دیدن امام برود. او را از نزدیک ببیند ومی توانم در یک جمله بگویم او عاشق نائب امام زمان «عج»، بود.
کد خبر: ۴۴۳۸۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۳
سال روز شهادت
در آخرین اعزام به جبهه پدرش به او گفت: می دانم که اگر تو این بار به جبهه بروی دیگر برنمی گردی. پسرم رو به پدرش کرد و گفت: پدر جان اگر ما جوان ها به جبهه نرویم پس کی به برود و با دشمنان بجنگد؟
کد خبر: ۴۴۳۸۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۳
خاطرات شهدای لرستان
ببین اباذر به بهترین نقطه دنیا آمده ایم اینجا جایی است که ملائک خدا به ما افتخار میکنند
کد خبر: ۴۴۳۲۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۱۰