خاطرات شفاهی والدین شهدا - صفحه 20

خاطرات شفاهی والدین شهدا
خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا؛

دیدار با مقام معظم رهبری، تسکین دردهایش شد

همسر شهید خوش لفظ درباره همسر خود گفت: دیدار با مقام معظم رهبری در سال ۹۵ درد‌های وجودش را تسکین داد و از این اتفاق بسیار خوشحال بود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

جوانان باید در راه دفاع از کشور پیشقدم باشند

علی کاظمی پدر شهید «مصطفی کاظمی» می‌گوید: «زمانی که میخواستم به جبهه بروم، پسرم گفت: ما باید به جبهه برویم و در جبهه جوانان باید حضور داشته باشند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
آسمان ، آبی تر / قسمت دوم

سرهنگ عراقی عکس امام خمینی (ره) را از جیبم بیرون آورد و بوسید

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز "محسن زارع زاده" است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 10 مرداد 1346 در شهر خرمشهر به دنیا آمد و تا مقطع دکتری ادبیات عرب تحصیل کرد. در عملیات والفجر مقدماتی در 21 بهمن 1361 به اسارت درآمد و به اردوگاه عنبر منقل شد. وی بیش از 7 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.

دوستانم شهید شده اند، من نمیتوانم تحمل کنم باید بروم

« یک روز آمد به من گفت: پدر تمامی دوستانم به میدان جنگ رفته و شهید شده اند و من نمیتوانم تحمل کنم لطفا اجازه بده من به میدان بروم. من گفتم صبر کن تا امتحاناتت تمام بشود و بعدا برو. بعدا فهمیدیم که کیف و کتاب هایش را به دوستانش داده و از مدرسه به جبهه رفته است.» در ادامه فیلمی از گفتگو با پدر این شهید گرانقدر را می بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

شهادت در راه خدا، بالاترین افتخار است

بلقیس محمدپور مادر شهید «کریم نظری» می‌گوید: «من کریم را در راه خدا دادم و از اینکه به شهادت رسیده است، افتخار میکنم.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

علی‌جان، نمازش را در مسجد می‌خواند

علی‌‌عباس جابری پدر شهید «علی‌جان جابری» می‌گوید: «با پسرم همیشه نمازمان را در مسجد می خواندیم. به نمازه و روزه خیلی مقید بود و همیشه در کارهای کشاورزی کمک حال من بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
گفتگوی تصویری با مادر شهیدان «محمد وفا و محمد هادی منکرسی»؛

هر دو فرزندم در عملیات رمضان باهم بودند

مادر شهیدان «محمد وفا و محمد هادی منکرسی» می‌گوید: هر دو فرزندم گوش به فرمان ولایت فقیه بودند، رفتن به جبهه را وظیفه خود می‌دانستند هر در عملیات رمضان باهم بودند تا اینکه محمد هادی 15 ماه مبارک رمضان و در شب تولد امام حسن مجتبی (ع) به شهادت رسید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

لیاقت محمد «شهادت» بود

سیدمحمود حسینی فردویی پدر گرانقدر شهید «سیدمحمد حسینی فردویی» می‌گوید: «پسرم خیلی دوستداشتنی بود. این حُسن اخلاقی را همه‌ی اطرافیانش می‌گفتند. محمد لیاقتش شهادت بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی مادر شهید «رضا گرانپایه»؛

رضا و آرزوی آب رسانی به رزمندگان

مادر شهید "رضا گرانپایه" از اخلاق و روحیات معنوی فرزندش گفت :«با اینکه سن کمی داشت و پدرش از دنیا رفته بود ، من دلم نبود به جبهه برود و میگفتم آنجا کاری از دست تو بر نمی آید. او در پاسخ می گفت حداقل می توانم آب دست رزمنده ها بدهم و وظیفه من است به جبهه بروم»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

«مصطفی» از امام رضا(ع) طلب شهادت کرده بود

پدر شهید مصطفی سلیمانخانی می گوید: پسرم مرزبان بود و عاشق دفاع از خاک وطن، بعد از كسب درجه استوار دومی در سفر زيارتی كه به همراه همرزمانش به بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) داشت، از امام هشتم طلب شهادت کرد و سرانجام روز سیزده بدر خبر شهادتش را برای ما آوردند. ادامه این فیلم در ادامه تقدیم حضورتان می شود.

«جبار» بسیار مهربان و با محبت بود

مادر شهید «جبار سلطانی» می گوید: پسرم خیلی مهربان بود و به من و اعضای خانواده علاقه عجیبی نشان می داد.

«حسین» از همان کودکی برای امام حسین(ع) تعزیه خوانی می کرد

مادر شهید «حسین انصاری» می گوید: پسرم از همان دوران کودکی در مسجد و پایگاه فعالیت داشت و در رکاب امام حسین(ع) به یادش تعزیه خوانی می کرد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

چهرهِ فرزندم نورانی شده بود

عزیزاله صداقت‌پیشه پدر گرانقدر شهید «جعفر صداقت‌پیشه» می‌گوید: «برای آخرین بار که می‌خواست به جبهه برود، وقتی نگاهش می‌کرد، گویا به او الهام شده بود که بار آخر است. نگاهش از من برداشته نمی‌شد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
قسمت اول؛

خاطرات شفاهی آزاده و جانباز سرافراز «احمد درب هنزی»|روزهای سخت اردوگاه تکریت11

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «احمد درب هنزی- پاک روان» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می‌شود. این آزاده سرافراز در 15 مهر 1346 در شهرستان بهاباد یزد به دنیا آمد. در عملیات کربلای 5 در 11 بهمن 1365 به اسارت درآمد. وی بیش از 3 سال و هفت ماه در بند اسارت دشمنان بعثی در اردوگاه تکریت 11 بود و سرانجام 5 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.

نحوه شهادتش را در خواب برایم گفت

شهید «سیدعسگری زرگری» متولد شهرستان سمنان از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر نقل می‌کند: «عسگری در خواب، نحوه شهادتش را برایم تعریف کرد.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن این گفتگوی زیبا دعوت می‌کند.

اگر می دانستم ما هم میتوانیم به میدان برویم، همراه پسرم راهی می شدم

«لحظه ای که خبر شهادت پسرم را به من دادند، من اصلا ناراحت نشدم چون به این راه اعتقاد قلبی داشتم و می دانستم که سعید راهش را پیدا کرده و اگر می دانستم که خانم ها هم می توانند به میدان بروند من هم همراه فرزندم راهی می شدم.» در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید گرانقدر را می بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

ادامه دادن راه شهدا سعادت میخواهد

پدر دانش آموز شهید «محمد نوري» می گوید: پسرم آرزوی شهادت داشت و بارها می گفت شهدا امروز تاریخ اسلام را زنده نگه داشته اند، همانطور که امام حسین(ع) چراغ اسلام را روشن و زنده نگه داشت، پس ما باید راه شهدا را ادامه دهیم و ادامه دادن راه شهدا سعادت می خواهد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
خاطرات شفاهی والدین؛

کلیپ| 13 سال منتظر بودیم تا بازگردد

پدر شهید محمد شیخ الاسلامی گفت: ۱۳ سال منتظر بودیم تا بازگردد و در نهایت پس از سال‌ها انتظار چند تکه استخوان سهم ما از محمد شد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

من به شهادت فرزندانم «محمدرسول» و «محمدتقی» افتخار می کنم

مادر گرامی شهیدان والامقام «شیرخانی» می گوید: هر دو پسرم به فاصله کمتر از یکسال به شهادت رسیدند، افتخار می کنم که فرزندانم در این راه رفته اند و می دانستم که فرزندانم در راه وطنشان به شهادت می رسند. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
خاطرات شفاهی پدر و مادر و برادر شهید «حمیدرضا صباغی»

کلیپ | پدر جان این ملاقات آخر بین من و تو است

پدر شهید صباغی: «بار آخر که می‌خواست به جبهه برود به من گفت؛ پدر جان من دیگر برنخواهم گشت و این بار آخری است که هم را می‌بینیم. در قطار با دو تا از رفقایش عکسی یادگاری گرفت و رفت و دیگر بازنگشت.»
طراحی و تولید: ایران سامانه