خاطرات شفاهی والدین شهدا - صفحه 23

خاطرات شفاهی والدین شهدا
خاطرات شفاهی؛

همه چیز برای عروسی اش مهیا بود که به شهادت رسید

مادر شهید «گلاب حبیبی آذر» در خاطرات خود می گوید: زمانی که با فرزندم تلفنی صحبت می کردم برایم گفت که مادر هفت روز دیگر خدمت سربازی ام تمام می شود، آماده هستی برای من عروسی بگیری؟ من هم گفتم بله عزیز دلم همه چیز مهیا است. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فیلم/فرزندم را هدیه به رهبر انقلاب کردم

شهید حمید یوسفی فرزند نادر سی ام فروردین سال ۱۳۴۷ در روستای ماژین شهرستان ایوان دیده به جهان گشود. وی که تحصیلات خود را تا سال دوم راهنمایی ادامه داده بود در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بنا براحساس وظیفه شرعی به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و به عنوان نیروی پیاده به فعالیت‌های رزمی جهادی پرداخت این شهید گرانقدر سرانجام در پانزدهم دی ماه ۱۳۶۶ در منطقه زبیدات دهلران در حین دفاع تز وطن مورد اصابت ترکش دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای شهرستان ایوان قرار دارد. در ادامه فیلم این مصاحبه تقدیم حضورتان می‌شود.

 ثبت و ضبط تاریخ شفاهی والدین شهدا در سطح بنیاد شهرستان‎های اصفهان کلید خورد

رئیس اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران اصفهان گفت: دهمین طرح پروژه  ثبت و ضبط تاریخ شفاهی والدین معزز شهدا در قالب تدوین مصور خاطرات مستند در سطح بنیاد شهرستان‌های استان کلید خورد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

مسجد را خانهِ دومش می‌دانست

مرجان فرجی مادر شهید «غلامعلی رسولی» نقل می‌کند: «وقتی که سن و سالی نداشت به من می‌گفت: مامان جان وقتی من بزرگ شدم، شما را به روشنایی و خوشبختی می‌رسانم. این جمله را آن زمان درک نمی‌کردم. وقتی غلامعلی به شهادت رسید. فهمیدم با شهادتش مرا خوشبخت کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم بسیجی خستگی‌ناپذیر بود

کلثوم میرزایی مادر شهید «قربانعلی خالقی» می‌گوید: «وقتی به مرخصی می‌آمد به او می‌گفتم: من آرزو دارم تو را در لباس دامادی ببینم. او می‌گفت: تا جنگ تمام نشود ازدواج نمی‌کنم. چون می‌دانم به شهادت می‌رسم. او نمونه واقعی بسیجی خستگی‌ناپذیر بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

محمد جانش را با خدا معامله کرد

صغری تاجیک مادر شهید «محمد قمی‌جنگلی» میگوید: «کسانی که محمد را می‌شناختند، به من می‌گفتند: خوشا به سعادت شما که چنین فرزندی را تربیت کرده‌ای که در راه رضای خدا جانش را معامله کرده است.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

فیلم | پسرانم موجب افتخار من هستند

«اکبر کریمی‌رزکانی» پدر شهیدان علی و فیروز کریمی‌رزکانی می گوید: «بعد از انقلاب همه وقتشان را در راه دفاع از کشور و وطنش می گذراندند. هر موفقیتی که کسب می کرد به ما نمی گفتند اهل خودنمایی نبودند. پسرانم راهی را رفتند که باعث افتخار من است.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

شهیدی که حضور در جبهه را یک تکلیف می‌دانست

صغری چگینی مادر شهید «علی قرابرچکلو» می‌گوید: «فرزند دیگرم در جبهه بود، همیشه به علی می‌گفتم: بگذار برادرت از جبهه بیاید بعد شما به جبهه برو. علی در جواب می‌گفت: در کشور جنگ است و همه باید به جبهه برویم، من نمی توانم در خانه بمانم تا نوبت من برسد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی؛

فرزندم را در راه اسلام و قرآن قربانی دادم

پدر شهید «محمدرضا داداش زاده» در خاطرات خود می گوید: یکی از آشنایان برایم گفت بیا همراه من به بیمارستان برویم، محمدرضا زخمی شده و در بیمارستان بستری است. من هم چون به دلم افتاده بود که فرزندم شهید می شود به او گفتم اگر شهید شده است. برایم بگو و من هم با گشاده رویی به او گفتم فرزندم را در راه اسلام و قرآن قربانی کرده ام. در ادامه فیلمی از گفتگو با پدر این شهید را می بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

عباس جان، من چهل روز پس از تو شهید می‌شوم

شهید «محمد اورکی چهارلنگ» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطره‌‍ای از فرزندش روایت می‌کند: «روزی که شهید عباس خوش‌دل به منزل ما آمد. از پسرم طلب حوای شهادت کرد، محمد در پاسخ به عباس گفت: عباس جان من چهل روز پس از تو شهید می‌شوم و دقیقا همین اتفاق هم افتاد.»
خاطرات شفاهی والدین؛

فیلم| پسرم عصای دستم بود

شهید ولی مرادی سی و یکم شهریورماه ۱۳۵۵ در شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش عبدالحسین و مادرش طوبا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و به عنوان سرباز ارتش خدمت می‌کرد. نوزدهم فروردین ماه ۱۳۷۶ در موسیان براثر انفجار مین به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید عزیز را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

وصیت نوجوان 15 ساله: مادرم مانند حضرت فاطمه زهرا(س) صبور باش

گلزار بورنگ مادر شهید «فریبرز امیرکاویانی» می‌گوید: «در وصیت‌نامه‌اش خطاب به من نوشت: مادرم امیدوارم گریه نکنی، مانند حضرت فاطمه زهرا(س) صبور باشی تا دشمن شاد نشود.»در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

خوشحالم که مادر شهید هستم

فاطمه نوروزی مادر شهید «عیوض سیفی‌پور» می‌گوید: «از لحاظ اخلاقی و ایمان عالی بود، همه از او راضی بودند. او لیاقت شهادت را داشت. خوشحالم که مادر شهید هستم و پسرم جانش را برای دفاع از میهنش فدا کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

من هم نباید از قافله عقب بمانم

مادر شهید رسولی در خاطرات خود می گوید: زمانی که در خانه صحبت از جبهه می شد همیشه می گفت من هم باید همانند بقیه در میدان حاضر شوم و نباید از قافله عقب بمانم. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
خاطرات شفاهی والدین شهید «حمیدرضا غیاث آبادی»؛

من نمی‌توانم بنشینم و رژه بعثی‌ها را در شهرها ببینم

مادر شهید "حمیدرضا غیاث آبادی" در این مصاحبه از خاطره رفتن فرزندش به جبهه نقل کرد: «حمیدرضا به زن دایی اش می گفت زن دایی تو ندای یاحسین (ع) رزمندگان را در جبهه ها درک نکرده ای! من نمی توانم بنشینم نگاه کنم تا بعثی ها در شهرهای ما رژه پیروزی بروند.»

بوسه‌ای از جنس بدرقه

طوبی بیک‌محمدی مادر شهید «داود سعادتی» می‌گوید: «بار آخری که به مرخصی آمده بود مرا بوسید و گفت: مرا حلال کن.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی والدین؛

فیلم| پسرم بعد از 13 سال تفحص شد

شهید صادق حصاری مطلق سی و یکم شهریور 1345 در شهرستان بجنورد به دنیا آمد. پدرش غلامحسین و مادرش زهرا نام داشت. دانش‌آموز سوم راهنمایی بود. به‌عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و درنهایت بیست و دوم فروردین 1362 با سمت آرپی‌جی زن در فکه توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید عزیز را در نوید شاهد می‌بینید.
خاطرات شفاهی؛

پوشیدن لباس نظامی، آرزویش بود

شهید «مصطفی مصطفی زاده» دوم فروردین ۱۳۴۹ در روستای شیرین کندی تابع شهرستان میاندوآب چشم به جهان گشود و سرانجام در سی و یکم خرداد ماه ۱۳۷۶ در سردشت بر اثر سانحه رانندگی به شهادت رسید. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید را می بینید.
فیلم| ما باید راه کربلا را باز کنیم
خاطرات شفاهی والدین از «شهید محمد افسری»؛

فیلم| ما باید راه کربلا را باز کنیم

مادر شهید محمد افسری می گوید: محمد علاقه خاصی به جبهه داشت و هر شب در بسیج محله حضور داشت. او به عزاداری های امام حسین علیه السلام عشق می ورزید و با دوستانش به هیات ها می رفتند. روزی که اسمش را برای جبهه ثبت نام کرده بود و عازم رفتن بود می گفت: ما باید برویم تا راه کربلا باز شود.
خاطرات شفاهی مادر شهید «داود قلعه ای»؛

ذوق شهادت داود را وابسطه جبهه کرده بود

مادر شهید داود قلعه‌ای گفت: «داود ذوق جبهه و شهادت داشت یک بار که دستش دو تیر خورده بود تا کمی بهبود پیدا کرد مجدد راهی جبهه شد. قربان امام حسین (ع) بروم که این جوان آنچنان ذوق شهادت را برای رسیدن به امامش داشت.»
طراحی و تولید: ایران سامانه