مادر شهید - صفحه 6

آخرین اخبار:
مادر شهید
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

کاش مادرم دعا کند که شهید شوم!

شهید «صیدنورالدین صیدی» از شهدای دفاع مقدس آبان ماه ۱۳۵۹ در جبهه سومار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. خیلی دوست داشت شهید شود و بار‌ها می‌گفت کاش مادرم برایم دعا کند که شهید شوم. در ادامه فیلم مصاحبه با مادر گرانقدر شهید منتشر می‌شود.
خاطره‌‌ای از شهید «عزت‌الله جام‌خور»

ماجرای اولین شب حضورم در جبهه و دیدار با برادرم

برادر شهید تعریف می‌کند: ساک کوچکم را برداشتم و روی یکی از تخت‌ها دراز کشیدم. وقتی می‌خواستم چشم‌هایم را ببندم، تختی که موازی تخت من بود، بوی آشنایی می‌داد، بوی برادرم عزت‌الله بود. اول ترسیدم، چون اگر می‌فهمید مدرسه را رها کرده‌ام و به جبهه آمده‌ام، حسابی تنبیهم می‌کرد و مرا بر می‌گرداند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

چشم انتظاری مادر شهید / منتظرم که یک روز فرزندم برگردد

مادر شهید «ابراهیم زارعی» می‌گوید: فرزندم اخلاق خوبی داشت و با همه به خوبی رفتار می‌کرد. به شهید گفتم صبر کن برادرت از سربازی برگردد بعد به جبهه برو، قبول نکرد و گفت؛ می‌خواهم داوطلب به جبهه بروم و شهید شوم. همیشه به جاده‌ای که از آن رفت نگاه می‌کنم، شاید یه روز برگردد.

عکسی که پس از ۳۸ سال به دست مادر شهید رسید

در حاشیه دیدار رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران با خانواده شهیدان محجوب، عکسی که بدرقه شهید «محمدرضا محجوب» را نشان می‌دهد، پس از ۳۸ سال به دست این مادر شهید رسید.

برای اسلام جنگیدن رضایت نمی‌خواهد

مادر شهید «کاظم خردمندی» می‌گوید: شهید با روحیه‌ی شاد به داخل اتوبوس رفت من صدایش کردم و گفتم: کاظم جان! نمی‌خواهی با مادر و دایی ات خداحافظی کنی و رضایت بگیری؟ آمد و خداحافظی کرد و گفت: «مادر! برای اسلام جنگیدن رضایت نمی‌خواهد».
زندیگنامه شهید دانش آموز؛

عذرخواهی شهید دانش‌آموز برای رهایی از مدرسه و رفتن به جبهه

شهید «عنایت نجیبی» پس از شنیدن فتوای امام خمینی(ره) برای دفاع از میهن اسلامی، بدون اجازه از والدینش راهی جبهه های حق علیه باطل شد و پس از رسیدن به منطقه شوش برای شرکت در عملیات فتح المبین برای بردارانش نامه عذرخواهی نوشت.»در ادامه متن خبر متن کامل نامه شهید را بخوانید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

همیشه حضور فرزندم را در کنارم احساس می‌کنم

مادر شهید «علی مسلم‌زاده» می‌گوید: فرزند شهیدم تصمیم گرفته بود که به سربازی برود، به او گفتم؛ کجا می‌خواهی بروی الان جنگ است ولی شهید گفت؛ باید بروم. همیشه حضورش را احساس می‌کنم، انگار جلوی من ایستاده و با برادرش بازی می‌کند.
خاطره‌‌ای از شهید «اسحاق سالاری»

فرزند شهیدم متعلق به خدا بود

مادر شهید تعریف می‌کند: زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم؛ پسرم از رفتنت ناراحت نیستم، چون تو تنها فرزند من نیستی بلکه تو از خدا و برای خدایی، من تو را برای مال دنیا نمی‌فرستم بلکه برای خدا می‌فرستم.
پیامِ ایثارگران برای کمک به فلسطین؛

کلیپ/ دعوت مادر شهید «محمدامین اله‌قلی» برای کمک به فلسطین و لبنان

کلیپ دعوت همسر شهید و مادر شهید «محمدامین اله‌قلی» برای کمک‌رسانی ایرانی‌ها به مردم مظلوم فلسطین، کاری از معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز است که در ادامه تقدیم می‌شود.
گفتگو با مادرخوانده شهید «بهمن نوروزی»

نسل‌های آینده باید شهدا را بشناسند

«بدرالسادات اله‌قلیان» گفت: «از نسل آینده می‌خواهم که شهدا را بشناسند. بدانند که چه جوان‌هایی داشتیم که برای کشور و ناموس جنگیدند و جانشان را دادند.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا

خبر به شهادت رسیدن پسرم را در خواب شنیدم

مادر شهید «سلیمان شبتاری» می‌گوید: پسرم آدم ساکت و خوبی بود. یک شب خواب دیدم که مردم کنار خونمون جمع شدند و از دخترم می‌پرسند شما شهید دادید؟ دخترم می‌گوید نه، تا اینکه من آمدم و دخترم ماجرا را برایم تعریف کرد. من گفتم اِی وای که بختم سیاه شد، سلیمان دیگر به خانه نمی‌آید. از خواب که بیدار شدم، دیدم کناره خانه‌مان همه جمع شدند و فهمیدم که پسرم به شهادت رسیده است.
خاطره‌‌ای از شهید «قنبر عسکری کوویی»

کمک در کارهای خانه در سیره شهید عسکری

مادر شهید تعریف می‌کند: پسرم خیلی تواضع داشت، وقتی به خانه می‌آمد کمکم ظرف‌ها و لباس‌ها را می‌شست. وقتی به او اجازه نمی‌دادم که این کارها را انجام دهد به من می‌گفت؛ مادر من برای اینکه خدا از من راضی باشد کمکت می‌کنم.
خاطره‌‌ای از شهید «حسین دهقانی سیاهکی»

می‌خواهم برای حفظ اسلام در راه خدا خون بدهم

مادر شهید تعریف می‌کند: پسرم همیشه می‌گفت؛ من باید بروم و برای حفظ اسلام در راه خدا خون بدهم. آن‌هایی که به جبهه رفته‌اند هم مانند من پدر و مادری داشتند و من خونم رنگین‌تر از دیگران نیست، باید از میهن خود دفاع کنم.
مادر شهید «سلیمان رحیمی»

شفای همسرم را از مزار پسر شهیدم گرفتم

مادر شهید «سلیمان رحیمی» می‌گوید: چند وقت پیش پدر شهید مریض می‌شود و او را برای عمل به بندرعباس می‌فرستند، رفتم سر مزار شهید که شفاعت پدرش را بگیرم، به او گفتم تو پیش خدا حرمت داری، سلامتی پدرت را از خدا بخواه...
خاطره‌‌ای از شهید «محمدرضا خسروانی خمسه»

مدد گرفتن شهید از حضرت زهرا(س)

مادر شهید تعریف می‌کند: یک روز که به دریا رفته بود نتوانست ماهی صید کند. آمد منزل و به من گفت؛ شرمنده مادر! دست خالی برگشتم، ان‌شاالله فردا صبح با توکل بر خدا و مدد گرفتن از حضرت زهرا(س) قطعاً دست خالی بر نمی‌گردم...

لذت شهادت از زبان یک شهید

مادر شهید «جواد نصرالدینی فرد زنجانی» می‌گوید: پسرم به قدری به شهادت علاقه داشت که یک بار به من گفت: مامان شما نمی دونید شهادت چقدر لذت بخشه و اینکه انسان با شهادت به ملاقات معبودش بره.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهید مظلوم!

مادر شهید «حسین جاودان» می‌گوید: شهیدم خیلی مظلوم بود. اخلاق خوبی داشت و همیشه در حال خواندن نماز و دعا بود. تا زمانی که به شهادت نرسیده بود خیلی به من می‌رسید و حواسش به همه چیز بود. روز جمعه در شهر پاکوه بودم که به من اطلاع دادند فرزندم شهید شده است.

مادر شهید «محمد سنبلی» به فرزند شهیدش پیوست

پیکر مطهر مرحومه «شکوفه شکری» مادر معظم شهید «محمد سنبلی استادنمین» تشییع شد.
خاطره‌‌ای از شهید «خداداد آب‌سالان»

شهیدی که از کودکی به امام حسین(ع) عشق می‌ورزید

مادر شهید تعریف می‌کند: وقتی ماه محرم از راه می‌رسید لباس مشکی‌اش را همیشه کنار دستش می‌گذاشت و دیگر نمی‌شد او را در خانه پیدا کرد. یا در مسجد و یا در حسینیه بود. علاقه خاصی به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) داشت...
مادر شهید «سید مهدی مستوری»

پسرم قول گرفته بود که جلوی تابوتش گریه نکنم

مادر شهید نیروی انتظامی از قائمشهر گفت: روز تشییع پیکر فرزندم تفنگ بر روی دوش و پرچم روی دستم گذاشتم، دنیا برایم به آخر رسیده بود، فرزندم شهید شده بود، اما عشق مادری نمی‌گذاشت خلاف وصیت‌نامه فرزندم عمل کنم.
طراحی و تولید: ایران سامانه