مادر شهید «عبدالحسین امیری» میگوید: «شهید اخلاق خیلی خوبی داشت، همیشه نمازش را میخواند و روضهخوان مجلس سیدالشهدا (ع) بود. در روستای سردشت با اشرار مبارزه میکرد که در یکی از همین درگیریها به مدت چهار ساعت توسط اشرار شکنجه میشود و...»
مادر شهید تعریف میکند: «بعد از شهادت پسرانم، شنبه و علیجان دیگر دل بیرون رفتن از خانه را ندارم. هر روز با نگاه کردن به عکسهای روی طاقچه، روزم را شب میکنم...»
مادر شهید «حسین یزدی یحیی آبادی» میگوید: «روزی که شهید به دنیا آمد ولادت حضرت علی (ع) بود. پدرش خیلی خوشحال بود و میگفت پسرم سعادتمند میشود. به کلاسهای مختلف زبان مثل انگلیسی، عربی و فرانسوی میرفت. به شهید میگفتم مادر این همه کلاس به چه دردت میخورد، میگفت شهید بهشتی حرف زبان بلد بود. ما باید تو کشور امثال شهید بهشتیها را داشته باشیم.»
نوید شاهد آذربایجان شرقی آلبوم تصاویر شهید والامقام «فرخ نعمتی زاویه»، را به مناسبت آسمانی شدن مادرش، الحاجیه خانم «دلبر احمدپور» برای علاقهمندان منتشر میکند.
مادر شهید «چنگیز دهقانی سیاهکی» میگوید: «خیلی خوش اخلاق و با ایمان بود، همه او را به عنوان یک انسان با معرفت میشناختند. انقلابی بود، فرزندم باور داشت که باید به کشورش خدمت کند. زمانی که در حال مبارزه با قاچاقچیان بود دچار سانحه میشود و به شهادت میرسد.»
مادر شهید تعریف میکند: «ابراهیم پسری بسیار ساده دل و خوش خُلقی بود. تمام مردم روستایمان او را میشناختند و به او احترام میگذاشتند. گرچه ابراهیم سن و سال زیادی نداشت اما سعی میکرد هر وقت که اختلافی بین مردم پیش میآمد بین آنها میانجی گری کند و...»
مادر شهید تعریف میکند: بعد از بستن ساک و جمع کردن وسایلش دوباره به اتاق آمد. گویا حرفی داشت که گفتنش برایش سخت بود. بالاخره عزمش را جمع کرد و گفت؛ «مادر میخواهم برای آخرین بار زیر گلویم را ببوسی.»
مادر شهید «ابراهیم مختاریان» میگوید: همیشه هر وقت از کنارم رد میشد سرم را میبوسید و میگفت؛ «مادر من به سربازی میروم و اگر خدا بخواهد شهید میشوم. دعا کن شهید شوم، مگر این دنیا چی دارد که بمانم. مادر به شهادتم افتخار کن...»
شهرام ثامنی معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی در پی درگذشت بانوی مکرمه حاجیه خانم مریم خلجی، مادر و خواهر شهید گفتند: «صلابت و شکیبایی مادران شهدای معزز که فرزندان خویش را در راه رضای پروردگار و سربلندی نظام مقدس جمهوری اسلامی نثار کردند در وصف نمیگنجد و کلمات قادر به ستودن صبر جمیل این بانوان والامقام نیست».
مادر شهید تعریف میکند: «پسرم خیلی عاشق قرآن بود، مخصوصاً سوره یاسین را خیلی دوست داشت و صبحها قبل از شروع هر کاری قرآن را تلاوت میکرد و با صوت زیبایش دلهای ما را جلا میداد.»
مادر شهید تعریف میکند: «او همیشه سعی میکرد حق کسی ضایع نشود و هرگاه میفهمید که حق کسی ضایع شده تا آن شخص به حق خود نمیرسید شهید آرام نمیگرفت و...»
مادر شهید تعریف میکند: «دوباره به روستا برگشت و به کار کشاورزی مشغول شد و در این کار به برادرانش کمک میکرد اما به یکباره شوق جبهه و جنگ او را هوایی کرد. آن قدر اشتیاق رفتن داشت که در جبههها جا ماند و...»
مادر شهید تعریف میکند: «من از اینکه پسرم توانسته بود یک نفر را برای خواستگاری پیدا کند خیلی خوشحال شدم. تمام وسایل عروسیاش را آماده کردم تا وقتی که از خدمت برگشت برایش عروسی بگیرم ولی...»
مادر، علاقه عجیبی به عبدالمجید داشت. از ماه محرم ۱۳۶۳ که پسرش به میمک رفت، پشت در خانه نشست تا اگر همرزمان پسرش را در کوچه دید، سراغ عبدالمجید را بگیرد. مادر بعد از ۲۳ سال چشم انتظاری به فرزند شهیدش پیوست و تا امروز هم پیکر شهید «عبدالمجید امیدی» بازنگشته است.
مادر شهید مدافع حرم «محمود رادمهر» دلیل بی توجهی جامعه اسلامی به مسئله عفاف و حجاب را بی بصیرتی نسبت به آیات و روایات قرآن مجید دانست و گفت: هر مسلمان باید اجرای دستورات دینی را به عنوان یک اصل تکلیفی مورد اهتمام قرار بدهد.