شهدای استان فارس - صفحه 70

آخرین اخبار:
شهدای استان فارس
شهید "جمال ظل انوار"؛

قلب رهبر را نرنجانید

شهید "جمال ظل انوار" در وصیت نامه خود می نویسد: اي امت اسلام يک چيز را از شما مي خواهم و تقاضا مي کنم که به اين موضوع فکر کنيد و آن را اجرا کنيد و اي امت اسلامي اين پير رنجديده ي زمان را آزار ندهيد...
مروری بر زندگی نامه شهید "جمال ظل انوار"؛

عملیات کربلای 5 و شور و حال رزمندگان

شهید "جمال ظل انوار" در دفتر خاطرات خود از حال و هوای عملیات کربلای 5 می نویسد: روز 18دی ماه 1365 بود ما تقريباً مي دانستيم که عملياتي در آينده ي نزديک صورت خواهد گرفت . شب بود مشغول نماز جماعت بوديم و نماز عشا را هم خوانده بوديم...
وصیت نامه شهيد "عبدالرضا قنبری"؛

نمی دانم زندگيم در مردن ختم می شود يا در شهادت

شهيد "عبدالرضا قنبری" در وصیت نامه خود می نویسد: مادر و پدرم من واقعاً خيلي دلم مي خواست که شهيد بشوم اما نمي دانم زندگيم در مردن ختم مي شود يا در شهادت؟ بالاترين و زيباترين نوع مرگ است زيرا شهيد به وجه الله نظر مي کند .

زنگ خطری برای تو!

شهيد "عبدالرضا قنبری" در خرداد سال 1338 در آبادان به دنیا آمد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت. او در وصیت نامه خود می نویسد: هرگاه انساني مي ميرد زنگ خطري است براي زنده ها. اي زنده ها براي آخرت خود توشه برداريد .
شهيد "محمدحسن خواجه نژاد"؛

سياهي چادرت استعمار را مي ترساند

شهيد "محمدحسن خواجه نژاد" در وصیت نامه خود می نویسد: خواهران حجاب اسلامي خود را رعايت کنند و چه بسا که در بعضي مواقع سياهي چادر شما بيشتر از سرخي خون شهيد استعمار را مي ترساند.
مروری بر زندگی شهید "محمدحسن خواجه نژاد"؛

او روضه خوان ارباب بود

شهيد "محمدحسن خواجه نژاد" در خرداد سال 1348 در شهرستان جهرم به دنیا آمد. او از همان اوان کودکی روضه خوان اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بود و حب اهل بيت در خون او عجين شد. دانش آموز بود که به جبهه رفت.

یادواره سردار شهید "باقر سلیمانی" در خشت برگزار شد

یادواره سردار شهید "باقر سلیمانی" با حضور فرماندار شهرستان کازرون، امام جمعه و بخشدار، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، رئیس و معاونین اداره آموزش، پشتیبانی حراست و فرهنگیان دوبخش شهر خشت، خانواده معظم شهدا و ایثارگران در دبیرستان شهید سلیمانی این شهر برگزار شد.
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (2)؛

گام های استوار در صحنه ي نبرد

شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: خدايا آيا اين ها بويي از انسانيت نبرده اند . خانه اي را مي ديدي که 4 تا 5 گلوله توپ خورده و آن را منهدم و ويران کرده بودند . مردم همه وسائل خود را گذاشته و خانه ها را تخليه کرده بودند . نمي دانستم به چه نگاه بکنم ،شيشه ي شکسته و ديوار فرو ريخته يا درب سوراخ شده ناشی از ترکش و فشنگ کلاشینکف و يا به خانه هاي سوخته شده ...
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (1)؛

يادی از حماسه کربلا

شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ... بايد از هجوم نيروها در اين روزها به اهواز ياد کرد و از دورترين نقاط ايران اکيپ اکيپ به اهواز اعزام مي شدند و گردان ، گردان به اينجا مي رسيدند . انسان به ياد حماسه کربلا مي افتد اما اين مهاجرت يک فرق با کربلا دارد

عکسهای منتشر نشده شهید "علی نقی ابونصری" «2»

شهيد "علی نقى ابونصرى" در آبان سال 1341 در روستاى مهديه كازرون دیده به جهان گشود و در دی ماه 1365 به شهادت رسيد.

عکسهای منتشر نشده شهید "علی نقی ابونصری «1»

شهيد "علی نقى ابونصرى" در آبان سال 1341 در روستاى مهديه كازرون دیده به جهان گشود و در دی ماه 1365 به شهادت رسيد.
خاطره روز نوشت شهید "امان الله عباسی" «2»؛

دلتنگی از جنس عاشقانه + دستخط شهید

شهید امان الله عباسی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز به آبادان رفتم و به شيراز تلفن زدم و با همسرم زهرا صحبت مي کردم. ناخودآگاه گريه ام گرفت.
خاطره روزنوشت شهيد "سید محمد ساجدی"؛

بمب خوشه ای هواپيما

شهيد "سید محمد ساجدی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از يك هفته سرگرداني در منطقه به خاطر ديدن شهيد سليمانی و رفتن به گردان حضرت زينب بالاخره 9آبان 1363 خدمت سربازي شروع شد و وارد اين گردان شدم.

مکانیک نجار

خواهر شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: در کارهای یدی به اندازه درس خواندن خوب بود. همزمان با تحصیل در مکانیکی محل شاگردی می‌کرد.

کفش های نوبتی

در شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: انرژی مهدی و علاقه اش به فوتبال بازی کردن در کوچه و خیابان کمتر از بچه‌های دیگر نبود. آن قدر طول عرض کوچه را دنبال توپ دویده بود که کفش هایش به التماس افتاده بودند...
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «5»

درد دلهای عاشقانه یک شهید مدافع حرم با حضرت زهرا(س)

شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «اي بانوي من! اي مظهر قداست، ای گم شده‌ی مدينه و اي حجت خدا بر امامان بزرگوار! اي بانويي كه حتي در آخرين لحظه هاي عمرت هم به فكر شيعيان بودی و...» متن خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «4»

حقایقی در زندگی

شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «الان كه دارم اين رو می‌نويسم تقريبا چهار ماهی با ورق قبلی فاصله هست اما انقدر زود گذشت كه نتوانستم دست و پایم را جمع كنم و حالا...» متن خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

لبیکی از تمام وجود

یکی از دوستان شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: در سفر مکه همراه حاج مهدی بودم . به هر مقام که می رسیدیم ، حاج مهدی در عبادت و نماز کم نمی گذاشت و مشوق و همراه خوبی برای ما بود .

در دعای ندبه مسافر کربلا شد

یکی از دوستان شهید حاج "مهدی زارع" در خاطره ای می گود: صبح جمعه بود برای شرکت در دعای ندبه می رفتم که حاج مهدی را در راه دیدم . دست فرزند کوچکش را گرفته بود و به سمت محل برگزاری دعا می آمد . با هم همراه شدیم .

هم کلاسی

عموی شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: یک روز دیدم جمشید «مهدی» یکی از هم کلاسیهایش را به خانه آورده و با صبر و حوصله چیزی به او یاد می داد. از او پرسیدم: چه کارمی کنی؟
طراحی و تولید: ایران سامانه