خاطراتی از شهید والامقام محمود ادب / عشق به مردم
خاطراتی زیبا از شهید محمود ادب

عشق به مردم

بعد از نماز صبح می آمد. تا قبل از نماز به افرادی که در اتاق های دیگر بودند، سر می زد. اتاق ما دوازده تخته بود. بیشتر، بیمارانی بودند که نمی توانستند حرکت کنند. من نخاعم را عمل کرده بودم و دیگران هم تقریباً شبیه من بودند. هر کاری که برای من می کرد، برای بقیه هم دریغ نداشت. با لگن ها چرخ دار سر تخت ها می رفت و دست و روی بیماران را می شست و خشک می کرد. از تخت اول شروع می کرد و من که بچه اش بودم از نفرات تقریباً آخر اتاق می شدم. بعد شروع می کرد به لقمه درست کردن و صبحانه دادن به من و چند نفر دیگری که نمی توانستند حرکت کنند. خیالش که از صبحانه ی ما راحت می شد، خدافظی می کرد و می رفت در مغازه.

شهید محمود ادب

برگرفته از خاطره روح الله ادب (فرزند شهید)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده