در سالروز شهادت منتشر می شود؛
دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۵۳
خدايا! اگر خواب سرد زمستاني گناه دلم را به انجماد كشيده است بهار اعتماد به لطف تو در درون دلم هيجان تازه آفريده است.
دلنوشته


نویدشاهد البرز؛ شهید «یوسف کمال پور» که نام پدرش«داوود » و مادرش « کبری» است در بیست و چهارم آذر ماه 1348، در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا دوم دبیرستان ادامه داد و به عنوان رزمنده پاسدار در منطقه «ماووت» بعد از دلاور مردی های فراوان در تاریخ سی و یکم اردیبهشت 1367، به درجه شهادت رسید. تربت پاک شهید در گلزار شهدای «امامزاده محمد» نمادی از ایثار و شهامت در راه وطن می باشد.

دلنوشته ای از شهید «یوسف کمال پور»

بعضي موقع ها دلم مي گيرد. آنقدر كه حتي گريه چاره ساز آن نيست. آنقدر كه تمام وجودم را كوفته مي كند. مي خواهم گريه كنم ولي كو گريه... ديگر گريه اي ندارم. ديگر جز آه و ناله كاري ندارم. فقط بايد به ياد خدا باشم كه با ياد او دلها آرامش مي گيرد.

خدايا! تو به بزرگي خودت از سر گناهان من در گذر.

خدايا! چشم اميدم به توست. خدايا! اگر تو مرا از در خانه ات بيرون كني ديگر به كجا پناه ببرم. خداي من دوست دارم با افتخار در راه تو شهيد شوم. خداي من آيا من لياقتش را دارم؟ اين آرزوي من عملي است؟ آيا لياقتم به آن حد رسيده است. آه كه بعضي موقع ها عجيب مي ترسم. باري از كردار گذشته خود خدايا نظر لطفي كن. خدايا! اين دل و اين قلب را به اميد تو مي طپد. اي آفريننده آفتاب و زمين و تمام هستي آيا من اين لياقت را دارم؟

خدايا! اگر خواب سرد زمستاني گناه دلم را به انجماد كشيده است بهار اعتماد به لطف تو در درون دلم هيجان تازه آفريده است.

خداي من! اگر معصيت من ميان من و تو حجاب مي شود. اعتماد به كرم تو پرده مي دراند و ديدار مي شكند.

خدايا! در زير بار سنگين گناه دل خوشيم به دستهاي مهربان توست و من اينك درخت وجود خويش را در مسير نسيم روح افزاي تو قرار داده ام و دهان تشنه گلبرگهاي وجودم را رو به باران تو گشوده ام و پرده صبر و حكمت را بر انبوه گناهانم همچنان گستره دار و قبل ازآنكه طوفان خشم تو حجاب از گناهانم كنار زند تو خود همه را ببخش.

خدايا! براي آمدن به نزد تو هم تو را شفيع قرار مي‌دهم. از آفتاب تو به سايه تو پناه آورده ام و اين جان در اشتياق روي تو مي سوزد.

خدايا! اين چشم بهانه تو را مي‌گيرد و اشك مي ريزد و اين ريه ها به شوق تو تنفس مي كند و سينه در هجران تو آتش گرفته است و خون رگها به جستجوي تو در گردش است. چگونه شكر تو گويم كه سرا پاي وجودم غرقه در نعمتهاي توست تويي كه مرا به زينت ايمان آراسته اي و در خيمه لطفت منزل داده اي.

خداي من! با كدام زبان به سپاس بپردازم كه گردش زبان به سپاس خود نيازمند تشكر است و اين چشمان خسته و خاكستر نشسته من تنها به ديدار توست كه روشن مي يابد و غنچه آرزوي دلم تنها به آفتاب وصل توست كه مي خندد و دلم تنها به عشق تو مي طپد و خونم به اشتياق تو در رگها مي دود و نيلوفر وجودم با تكيه بر درخت تو رشد مي كند و بالا مي رود كه ميوه هاي رضايت تو را بر كند.

در فصل ارغواني ايثار همگام با بهار، رودي زخون عاطفه گل در جلگه اي به وسعت الفت جاريست. اينك زمان زمان بيداريست بايد روان شويم در امتداد نهضت دريا مرداب مضطرب در انتظار لحظه تسليم است.

ياري كه پر از خون جگرشد جامش *  اين بود به روز واپسين پيغامش

آن كس كه ره حسين (ع) را مي پويد * شهيد است سرنگ عاشقي در كامش

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده