شهدای دانشجو در دانشگاهها پرورش یافتند
شانزدهم آذرماه به یاد دانشجویان «مصطفی بزرگنیا»، «احمد قندچی» و «مهدی شریعترضوی» که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور وقت ایالات متحده آمریکا و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، شانزدهم آذرماه ۱۳۳۲ حدود چهار ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد همان سال در دانشگاه تهران به شهادت رسیدند، به همین مناسبت نوید شاهد گفتگویی با رزمنده دفاع مقدس و عضو هیات علمی دانشگاه سمنان دکتر «قدرتالله خیاطیان» انجام داده است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
نماز جماعت دانشگاه تهران در سیزدهم آبان ۱۳۵۷
خیاطیان درخصوص دوران دانشجویی خود گفت: پس از آنکه دیپلم تجربی را در دبیرستان دهخدای سمنان گرفتم، در سال ۱۳۵۱ در دوره کارشناسی رشته فلسفه اسلامی دانشگاه مشهد پذیرفته شدم و در سال ۱۳۵۴ به لطف خداوند و مدد تلاشهایی که کرده بودم، به عنوان رتبه برتر آن دوره انتخاب شدم و از طرف رئیس وقت دانشگاه فردوسی مشهد تقدیرنامه دریافت کردم. از مهرماه سال ۱۳۵۷ برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه غرب در مقطع کارشناسی ارشد وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شدم. در آن زمان خیابان انقلاب و خود دانشگاه تهران مرکز توجه تظاهرات گروههای مردمی بود. بهخاطر دارم که در روز ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷ در زمین چمن دانشگاه تهران نماز جماعتی باشکوهی برگزار شد که این قبل از انقلاب مسئله مهمی بود. بنده به همراه پسر دایی خود در نماز جماعت شرکت کردیم و در حین نماز صدای تیراندازی به گوش رسید. در همان روز حدود ۵۶ نفر از دانشآموزان به شهادت رسیدند، چون احتمال آن میرفت که سربازان وارد دانشگاه شوند، نماز جماعت سریعتر برگزار شد تا دانشجویان متفرق شوند و منجر به کشته شدن تعداد بیشتری از آنها نشود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مقطع کوتاهی کلاسهای دانشگاه تعطیل شد.
در ترم دوم استاد مطهری به شهادت رسید و همین امر نیز باعث تعطیلی مجدد دانشگاه شد. پس از آن تا مدتی دانشگاه تهران محل اجتماع گروههای مختلفی از جمله چریکهای فدایی، منافقین، بچههای انجمن اسلامی و غیره بود. پس از آن انقلاب فرهنگی باعث تعطیلی دانشگاه شد و پس از وقفهای دوباره کلاسها برگزار شد و بدین ترتیب دوره کارشناسی ارشد بنده از مهرماه ۵۷ تا تیرماه ۶۴ یعنی شش هفت سال به طول انجامید. مدرک دکترای خود را بین سالهای ۷۰ تا ۷۴ در رشته عرفان اسلامی تحصیل کردم.
زندانی سیاسی در دوران دانشجویی
وی فعالیتهای قبل از انقلاب خود را اینچنین بیان کرد: قبل از انقلاب، بچههای مذهبی که با مساجد ارتباط داشتند، فعالیتهای مخفیانه یا بعضاً آشکاری انجام میدادند. مثلاً در دوران نوجوانی در مسجد مهدیه در خیابان حافظ سمنان که محل زندگیمان بود و یا در دیگر مجالسی که در سطح شهر برگزار میشد، پدرم مرا همراه خود میبرد و در مجالس شرکت میکردیم. در دوران جوانی هم در جلسات انجمن اسلامی جوانان سمنان که مدتی در چهارراه تکیه برقرار بود و مدتی هم عصرهای جمعه در مسجد عابدینیه برگزار میشد، فعالیت داشتم، جلسات اعتقادی هم داشتیم که علنی نبودند. سال ۵۱ که بنده در مشهد بودم، در ترم دوم که برای دیدار خانواده به سمنان آمدم، بهخاطر اینکه همراهان و هماتاقیان بنده در مشهد اعلامیههایی را پخش کرده بودند، دستگیر شدند و به دنبال آن در چهارم آبان بنده را نیز دستگیر کردند و به ساواک مشهد انتقال دادند. در سال اول دانشجویی حدود چهار ماه و نیم در زندان بودم. در آن زمان اگر ساواک مطلع میشد که کسی رساله امام خمینی (ره)، نهجالبلاغه یا تفسیر بعضی از سورههای قرآن را در خانه خود داشت، جرم تلقی میشد. خیلی دقت میکردیم که ساواک از این موضوع مطلع نشود.
نحوه زندگی شهدا روی من تاثیرگذار بود
این رزمنده دفاع مقدس گفت: در سال ۱۳۶۰ ازدواج کردم. صاحب یک فرزند شدم که به جبهه رفتم؛ از بهمنماه ۱۳۶۲ تا نیمه فروردین ۱۳۶۳ در قالب گردان قدس موسیکلیمالله توفیق حضور در عملیات جزیره مجنون را داشتم و در آن زمان بنده دانشجوی ارشد دانشگاه تهران بودم. در عین حال در آموزشوپرورش هم مسئولیت معاونت آموزشیوپرورشی استان را عهدهدار بودم. از دوران نوجوانی و جوانی با محیطهای مذهبی در ارتباط بودم، قبل از انقلاب هم نوارهای سخنرانی امام (ره) به دستمان میرسید، گوش میدادم و آثاری که بزرگان انقلاب در این زمینه فراهم میکردند از جمله آثار استاد مطهری را نیز مطالعه میکردم. پس از انقلاب هم در جلسات مسجد مهدیه شرکت میکردم و از نزدیک نحوه زندگی سرداران شهیدی چون «حاج محمود اخلاقی»، «کیومرث نوروزیفر»، «محمدرضا خالصی» و «محمدمهدی محبشاهدین» به علت هممحلهای بودن با این بزرگان را دیده و درک کرده بودم و از دیگر هممحلهایهایمان نیز شهیدان «ترحمی» و «سید محسن سیادتی» و دو برادر روحانی «حیدر و عمید عبدوس» نیز به شهادت رسیدند. شهید «سید حسینعلی کیا» که معلم پرورشی و بسیار زحمتکش بود، از دوستانم بود و در جبهه نیز باهم بودیم که این عزیز هم به شهادت رسید.
رزمندگان ما تمام وجودشان را فدا میکردند
خیاطیان در ادامه اضافه کرد: عملیاتی که در جزیره مجنون انجام شد، سراسر خاطره بود. پس از اینکه ما به منطقه جفیر منتقل شدیم، وقتی با قایق ما را به جزیره مجنون بردند از آن طرف قایقهایی برمیگشتند که شهدا در آن بودند و از همان لحظه تاثیر مهمی در وجود ما گذاشت. وقتی به خط مقدم رسیدیم، شدت حملات بسیار زیاد بود. بهطوری که گویی وجببهوجب آن منطقه را شخم میزدند. شاید حدود ۱۲ الی ۱۳ ساعت تیراندازی و انفجارها ادامه داشت، چون دشمن میخواست کسی در آن منطقه زنده نماند و شدت عملیات در آن منطقه به حدی بود که ما حدود ۱۳ روز نتوانستیم پوتینهایمان را از پایمان درآوریم. دشمن به حدی به ما نزدیک بود که وقتی شبها نیروها را برای کندن کانال میفرستادند، صدای آنها از آن طرف خط شنیده میشد. پس از ۱۳ روز ما به پشت خط مقدم منتقل شدیم و گروههای دیگری جایگزین ما شدند. همانجا شهید «حاج محمود اخلاقی» و «کیومرث نوروزیفر» را میدیدم که به عنوان مسئول چه جانفشانیهایی میکنند.
در آن زمان همه افرادی که در جبهه حضور داشتند با تمام دل و جان از کشورشان دفاع کردند و هیچ انتظاری نداشتند و چه بسا افرادی در این راه دست و پا و یا چشمهایشان را از دست دادند. گاهی بعثیها مانع رسیدن ماشینهایی که حامل غذا بودند به خط مقدم میشدند. بنابراین گاهی اوقات غذایی وجود نداشت یا آب آشامیدنی تصفیه شده نداشتیم. از همان برکهها آب را با عبور از پارچهای تصفیه میکردیم و برای شرب یا چای استفاده میکردیم. واقعا شرایط خاصی بود. رزمندگان ما تمام وجودشان را فدا میکردند و با تمام این سختیها کشورمان را حفظ کرده بودیم. برای اینکه به موفقیت دست پیدا کنیم، رشادتها و جانفشانیهایی توسط رزمندگان و شهدای ما انجام میشد که از روی شهدایمان خجالت میکشیم. انشاءالله مردم ما هم صبر پیشه کنند تا شرایط اقتصادی جامعه نیز بهتر شود، چون مسئولان ما هم تلاش میکنند تا بتوانند وضعیت معیشت مردم را بهبود بخشند.
شهدای دانشجو در دانشگاهها پرورش یافتند
عضو هیات علمی دانشگاه سمنان اظهار داشت: اکثر کسانی که در جبهه حضور پیدا میکردند، به صورت داوطلب بود. من یک دوستی داشتیم بهنام شکرالله صابریان که ایشان دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود. درسش را نیمهکاره رها کرد و به کردستان رفت و مدتها آنجا ماند تا از خاک کشورمان محافظت کند و خیلی از بزرگان جنگ ما نیز دانشجو بودند که به خاطر مسائل انقلاب و دفاع از کشور، درس را رها کرده و اولویت را به جبهه دادند. این انگیزهها تماما اعتقادی بود. آنها دانشجویانی بودند که در دانشگاه خودسازی میکردند، ساخته میشدند، به جبهه میرفتند و به شهادت میرسیدند. خیلیها برای پیروزی کشورمان کمک کردند. خوب یادم است پیرزنی سهمیه کوپن خود را به جبهه اهدا کرد. در روستاها نان سنتی میپختند و به جبهه ارسال میکردند، وقتی در خط مقدم رزمندگان نان سنتی را میدیدند، دلگرم میشدند که مردم کشورشان پشت آنها هستند و چقدر به این مسائل توجه دارند.
یادآوری مبدا و معاد به دانشجویان، درک ایثار و شهادت را آسان میکند
خیاطیان درخصوص ترویج فرهنگ ایثار و شهادت برای نسل جوان تصریح کرد: وقتی با دانشآموزان و دانشجویان صحبت میکنیم، متوجه میشویم که باید مسئله مبدا و معاد را به آنان یادآوری و بعضا آموزش دهیم که پایه تمام مسائل اعتقادی ما است. ما نباید تنها روی احساسات کار بکنیم، باید روی اعتقادات آنها نیز کار کنیم تا نسل جوان ما بدانند همیشه در محضر خداوند متعال هستند و روزی همه ما باید به سوی او بازگردیم. در واقع شهادت که اوج تکامل یک انسان است را باید باور داشته باشند و به سمت و سوی تکامل حرکت کنند. ما برای ترویج این فرهنگ باید مقتضیات زمان را در نظر بگیریم. ما در مقاطعی به فضای مجازی هیچ توجهی نکردیم که چه تاثیرات سوء و تاثیرات مثبتی دارد که نسل جوان ما تحت تاثیر فضای مجازی قرار گرفت و برخی متاسفانه در زمین دشمن بازی کردند که بخشی از آن را در اغتشاشات سال گذشته مشاهده کردیم. برای ترویج این فرهنگ باید از رسانههایی که بردهای تاثیرگذاری دارند، استفاده کنیم تا بتوانیم بازخورد خوبی دریافت کنیم، چون دشمن با تبلیغات سوئی که دارد، رسانههای داخلی را تخریب میکند که نسل جوان ما به سمت رسانههای داخلی نیایند و به سمت رسانههای اسلام ستیز بروند. در دانشگاه سمنان نیز از طریق دفتر نمایندگی ولی فقیه، انجمن اسلامی و معاونت فرهنگیواجتماعی دانشگاه نیز در این زمینه کارهای خوبی در محیط دانشگاه و خوابگاهای دانشجویی انجام شده است که باید بیشتر این فعالیتها به سمت فضای مجازی برود.
جوانی، بزرگترین سرمایه دانشجویان عزیز است
عضو هیات علمی دانشگاه سمنان در پایان گفت: بزرگترین سرمایه دانشجویان عزیز به خصوص دانشجویان کارشناسی، سرمایه جوانی آنها است که این دوران، دوران بسیار مهمی است؛ هم از لحاظ ساختار شخصیتی و هم از لحاظ علمی و فرهنگی. آنها به نحوی چهار سال در دانشگاه زندگی میکنند و برخیها هم زندگی خوابگاهی دارند. امیدوارم مسئولان دانشگاهی و مسئولان کشور به دوران جوانی دانشجویان ما توجه ویژه کنند و همچنین خودِ دانشجویان که وقتی پا به دانشگاه میگذارند به دنبال کسب علمودانش باشند و به حاشیه نروند. پلههای ترقی علمی و فرهنگی در دانشگاه مهیا است، بستگی به این دارد که دانشجویان ما چقدر از آن استفاده کنند. همانطور که عرض کردم در زمان دفاع مقدس نیز دانشجویانی بودند که در دانشگاه خودسازی میکردند، ساخته میشدند، به جبهه میرفتند و به شهادت میرسیدند. دانشجویان باید از اساتید خوب خود استفاده کنند و در نهایت اگر بتوانند در این چهار سال مهارتی را کسب کنند، در آینده از لحاظ اشتغال بسیار به آنها کمک خواهد شد تا انشاءالله بتوانند بعد از فراغت از تحصیل با علم و مهارت لازم تشکیل خانواده بدهند.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم