نحوه ی ترور شهید احمد تنه کار به روایت شاهد عینی
نوید شاهد لرستان:در كوچههاي عاشقي چشمها را بايد با گلاب عشق شست و از زاويه اي ديگر به تماشاي حيات نشست.
آن گونه كه فرشتگان زميني كربلاي ايران در هشت سال دفاع مقدس نگريستند
احمد از عاشقاني بود كه سال 1306 در شهرستان بروجرد در ميان خانوادهاي مسلمان و مومن چشم به جهان هستي گشود.با رويش جان و تن آماده آموختن فنون زندگي شد و دوره ابتدايي را در دبستان آغاز نمود.
6 ساله بود كه قرآن را ميخواند و در كنار سجاده پدر نشست و با او در راز و نياز با خدا همدل و همزبان شد.وي شيفته خاندان نبوت و اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام)بود و در طول زندگي هميشه ذكر و ياد آنان بر دل و جانش بود.پس از طي دوران راهنمايي و كسب مدرك پايان متوسطه توانست در دانشگاه افسري شركت و فرماندگي پادگان مهندسي بروجرد را به عهده بگيرد و در مقابل دشمن با سينه اي ستبر و قامتي افراشته بياستد.وي با داشتن شرايط لازم در امر ازدواج با انتخاب همسري متدين و مسلمان زندگي زناشويي را آغاز و از آن وصلت مبارك و ميمون صاحب يك فرزند دختر و يك پسر شوند تا ادامهگر راه او باشند.احمد علاوه بر فرماندگي پادگان در خيابان صفاي بروجرد و سرپرستي فعالان سياسي و كمك به جبهه و فقرا را بر عهده داشت.به همين دليل از سوي دشمن به علت فعاليتهاي وي تهديد شد و قصد ترور كردن او را داشتند
سرانجام دشمن به آرزوي خود رسيد و در خيابان سعدي از سوي منافقين ترور و به درجه رفيع شهادت نائل گرديد
.نحوه ی شهادت شهید احمد تنه کار
روزهای اول مهر ماه سال هزارو سیصد و شصت،شروع سال تحصیلی جدید بود. در آن وقت محصل بودم چون هنوز مدارس پايه ي محكمي نگرفته بود و کلاس ها تق و لق بود.معلم کم داستیم، اتفاقی آن روزکلاس ما،،به خاطر نیامدن معلم تعطیل شد. مدیر مدرسه مارا به خانه فرستاد.هنگام ورود به کوچه،سرویس حامل کادر مهندسی را دیدم که ایستاد.احمد تنه کار،از سرویس پیاده شدکه به منزل خودش،برود.
چند قدم بیشتر نمانده بود که برسد به در منزل، دو نفر از پیچ کوچه در آمدندو پشت سرش به راه افتادند . دو دختر چادری هم پشت سرشنام دور و نزدیک می امدند.سن کمی داشتم،آرام آرام به طرف منزل خودمان می رفتم.نزدیک در منزلشان نرسده بود که یک نفر از آنها صدا زد:
-احمد!احمد!آحمد!
سرش را برگرداند به سمت صدا، ناگهان با افراد مسلح مواجه شد که تمام پیکرش را به رگبار بستند و به ضرب گلوله به شهادتش رساندند.خون به سرعت دویو در تارو پود لباسش و احمد غرق در خونفنقش زمین شد.از ترس صدای انفجار که تا آن موقع نشنیده بودم،در کنار کوچه نشستم و می لرزیدم. افراد مسلح،اسلحه ی خود را به دست آن دو دختر دادند و از کوچه ی فرعی ،به سمت میدان توحید فرار کردند.
مردم که متوجه صدا شدند.به کوچه ریختند و دنبالشان رفتند،ولی پیداشان نکردند.در آن حین که در حال فرار بودند.برادرم که بالای پشت بام منزلمان بودٌیکی از آنها را که چشم خودش را با تکه ای پارچه بسته بود.شناسایی کرد.مردم محل،همراه با خانواده ی داغدارش در محل جمع شده بودند دور پیکری که مانده بود در دو قدمی منزلش،درست زیر دیواری که جای گلوله ها، تنش را نقطه نقطه کرده بود.آمبولانس بیمارستان آمد و آزیر کشان، جمعیت را شکافت و جسد بی رمق احمد را به بیمارستان انتقال داد.بعد ازشهادت آن مرد بزرگ،کوچه ی ما به اسم شهید احمد تنه کار نام گذاری شد.
راوی: محمد رضا يار احمدي (همسایه)
منبع:سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان