قسمت دوم خاطرات شهید «حمید قدس»
دوشنبه, ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۴۳
مادر شهید «حمید قدس» نقل می‌کند: «گفت؛ اگه بگم ناراحت نبودم که دروغه اما بعد خوشحال شدم. جنازه‌ برادر بزرگش رو که ندیدم. حالا که دیگه جایی داشتم که بنشینم و دردودل کنم. می‌دونستم بچه‌ام جاش کجاست. دیگه تو مزار شهدا سرگردون نبودم.»

خوشحالم که دیگر در مزار شهدا سرگردان نیستم!

به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید حمید قدس هفتم دی ۱۳۴۴ در شهرستان سمنان دیده به جهان گشود. پدرش قاسمعلی، کارگر کارخانه بود و مادرش اقدس نام داشت. دانشجوی سال اول در رشته تربیت‌ معلم بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی و یکم اردیبهشت ۱۳۶۵ در مهران توسط نیرو‌های بعثی بر اثر اصابت ترکش به پهلو و پا، شهید شد. مزار او در امامزاده یحیای زادگاهش قرار دارد. برادرش مجید نیز به شهادت رسیده است.

 

خوشحالم که دیگر در مزار شهدا سرگردان نیستم!

پرسیدم: «وقتی خبر شهادت حمید رو شنیدین، چه احساسی داشتید؟»

گفت: «اگه بگم ناراحت نبودم که دروغه، اما بعد خوشحال شدم. جنازه‌ برادر بزرگش رو که ندیدم. حالا که دیگه جایی داشتم که بنشینم و دردودل کنم. می‌دونستم بچه‌ام جاش کجاست. دیگه تو مزار شهدا سرگردون نبودم. پدر بچه‌ها از بنیاد شهید درخواست کرده بود قبر حمید دو طبقه باشد تا هر روز، نشونه‌ای از برادرش اومد، دوتاشون کنار هم باشند. حالا سنگ یادبود مجید و حمید با هم است. هر وقت یادم می‌افته بچه‌های من هم مثل بچه‌های بقیه‌ مادر‌های شهدا مزار دارند، هزاران بار خدا رو شکر می‌کنم!»

(به نقل از مادر شهید)

بیشتر بخوانید: شهدا با یک شرط می‌توانند شفاعت کنند

نام بی‌بی، بی‌اختیارش می‌کرد 

- ببینم تو هم نظر من رو داری؟

- در مورد چی؟

- اون دوتایی که خودت می‌دونی!

- چطور مگه؟

- به نظرم گریه‌هاشون خیلی غیر واقعی و مصنوعی بود!

- بهت حق می‌دم این طوری فکر کنی، آخه بار اولیه که تو مراسم دعای ما شرکت می‌کنی، ولی سعی کن دیگه قضاوت نکنی.

حسن خواجوی و حمید قدس را می‌گفت. مراسم دعا در چادر برگزار می‌شد. در مداحی‌ها تا نام حضرت زهرا (س) می‌آمد، هر دو تا بی‌اختیار می‌شدند، فریاد می‌زدند و بی‌بی را صدا می‌کردند. آن‌قدر گریه‌ می‌کردند که تاب و توانشان را از دست می‌دادند.

(به نقل از هم‌رزم شهید، عباس قمی)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده