وصیت نامه شهید «خداداد کماسی»

آرزو دارم تشنه‌لب، جگرسوخته و گلوبریده، چون حسین بمیرم

شهید «خداداد کماسی»، بسیجی بی‌ادعای روستای مارنگاز، در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «آرزو دارم تشنه‌لب، جگرسوخته و گلوبریده، چون حسین بمیرم». او از دل جبهه، با زبانی ساده، اما ایمانی عمیق، راهی را برگزید که پایانش شهادت و آغازش عشق به کربلا بود؛ و سرانجام، در ۲۹ مرداد ۱۳۶۲، بر اثر گلوله دشمنان دین در سنقر به آرزوی حسینی‌اش رسید.

آرزو دارم تشنه‌لب، جگرسوخته و گلوبریده، چون حسین بمیرم

 

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «خداداد کماسی» ۱۴ بهمن ماه ۱۳۴۳ در روســتای مارنگاز از توابع شهرســتان سنقر چشم به جهان گشود. پدرش محبعلی، کارگر بود و مادرش کبرا نام داشت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. خواندن و نوشــتن نمی‌دانست. ۲۹ مرداد ۱۳۶۲، در روستای سرکهریز سنقر توسط نیرو‌های ســازمان مجاهدین خلق (منافقین) بر اثر اصابت گلوله به شهادت رســید. مزار شهید والامقام در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش قرار دارد.

وصیت نامه شهید

به نام خداوند بخشنده مهربان

به نام آن‌که ما را اشرف مخلوقات عالم قرار داد و جسم ما را با روح خویش صیقل نمود، تا همیشه شکرگزار نعمت‌های بی‌کران او باشیم.

شکر خدای بلندمرتبه را که به ما توانایی نجات از ظلم جاهلان و ستمگران بخشید. وصیت‌نامه خود را تقدیم می‌دارم به تمامی جویندگان حق، به جوانان غیور ایران، به آنان که اسلام را همیشه سرافراز و سربلند می‌خواهند، و به خانواده عزیزم.

خدا را شکر که به من نیز توفیق همراه شدن با کاروان عظیم مجاهدین دین اسلام و مشتاقان حق را عنایت فرمود، تا اگر لایق شهادت در این راه مقدس باشم، جسم و جان خود را برای سربلندی اسلام عزیز فدا کنم و به آرزوی دیرینه‌ام که همان شهادت در راه اسلام است برسم.

در اینجا از خانواده عزیزم، به‌ویژه مادر رنج‌دیده‌ام و پدر زحمت‌کشم، سپاس‌گزاری و قدردانی می‌کنم که موجبات فعالیتم را در جبهه‌های حق علیه باطل فراهم نمودند و مشوق من در این امر مهم بودند. آنان مرا آن‌گونه تربیت کردند که راهم را که همان لقاءالله است، بیابم و راه حسین (ع) و کربلای حسینی را برگزینم؛ کربلایی که لبریز از عشق و ایمان به حق است. همان کربلایی که از علی‌اکبر و علی‌اصغر، از رقیه و زینب، حکایت‌ها دارد؛ آن را در روحم تداعی می‌کنم و از همان پیروی می‌نمایم. چه بسیار در آرزویم هست که تشنه‌لب، جگرسوخته و گلو بریده، چون حسین (ع) سرخ بمیرم، و، چون حسین (ع) در دل‌ها سبز برویم.

مادر مهربان و خواهر عزیزم! می‌دانم که شما از صمیم دل آرزوی خوشبختی مرا داشته‌اید؛ پس لحظه‌ای که خبر شهادت من و این توفیق الهی را شنیدید، حتی قطره‌ای اشک نریزید؛ چراکه این همان خوشبختی ابدی و جاودانی من است؛ خوشبختیِ بودن در کنار سرور شهیدان و دیگر عزیزان ایران اسلامی‌مان، در جوار آقا حسین (ع). بنده با قلب و روحی شاد، و عزمی راسخ، با میل و رغبت برای نجات و سربلندی اسلام عزیز و نیز لبیک به پیام امام، به خیل عظیم بسیجیان مهربان پیوستم، تا شاید بتوانم دین خود را نسبت به برادران و کشورم ادا کنم.

تقاضای من از امت حزب‌الله این است که هرگز اسلام را تنها نگذارند و سپاهیان اسلام را بی‌پشتوانه رها نکنند، تا دستان ظالمان برای همیشه از سر ملت و کشور اسلامی ما قطع گردد. هرچند من کوچک‌تر از آنم که به امت عزیز حزب‌الله پیام دهم، اما دلم می‌خواهد دوستان و آشنایان بدانند که خواست من تداوم راه امام است و جانم فدای اسلام.

انتظارم از آنان ادامه راه امام تا نابودی ظلم و برقراری حکومت عدل اسلامی در سراسر جهان می‌باشد. شکر خدای بزرگ را که به من در این دنیا اراده‌ای محکم عطا نمود، تا هیچ‌گاه پای‌بند زیبایی‌های ظاهری دنیا نگردم و با خیالی آسوده، از این دنیای فانی و زودگذر، به سوی ابدیت بشتابم.

والسلام

انتهای پیام/

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده