نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد قزوین اقدام به انتشار فیلم «خستگی‌ناپذیر»، روایتی از خاطرات شهید «مجید دایی‌دایی» کرده است که در ادامه از شما دعوت می‌شود، نظاره‌گر این فیلم باشید.
کد خبر: ۵۶۶۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «ولی‌اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم تنها ۱۷ بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، همیشه عکس امام روی سینه اش بود. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۴

«سال ۵۹ که حاج‌آقا به جبهه رفته و اعلام کردند شهید شده‌اند، همسر ایشان نمی‌توانست این موضوع را قبول کند و به هر جا و هر کس سر می‌زدند تا از وضعیت حاج‌آقا اطلاع کسب کرده و از نگرانی بیرون بیایند ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» همزمان با سالروز این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۳۰

برگی از خاطرات شهید «عباس بابایی»
«عباس گفت یکی از ژنرال‌های آمریکایی به پایگاه آمده و قرار گذاشته است تا امروز ناهار را در باشگاه افسران و با خلبانان بخورد؛ به همین خاطر فرمانده پایگاه به خلبانان دستور داده تا امروز را روزه نگیرند ...» ادامه این خاطره از زبان سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۸

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«برادر شهیدم این روز‌ها دلم بیشتر برات تنگ می‌شود و اشکم را، قطره قطره بر روی مزارت می‌ریزم، دلم می‌خواهد با تمام اشتیاق بگویم دوستت دارم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۹

خاطرات شفاهی جانبازان
«علی بلکامه» جانباز 30 درصد جنگ تحمیلی می‌گوید: «به دلم زد که به جبهه بروم و به کشورم خدمت کنم. پنج مرحله به جبهه رفتم، در مرحله سوم بود که از ناحیه دست و پا مجروح شدم. بعثی‌ها، خاکریز را گرفته بودند و به هر کسی که روی زمین افتاده بود تیر می‌زدند و ...»
کد خبر: ۵۶۶۳۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۱

«یکی از رزمنده‌ها در اثر جراحت و شکنجه بیش از حد بعثی‌ها، بینایی‌اش را از دست داده بود. روزی که جمعی از بچه‌ها را به کربلا بردند او جلوی در ورودی امام حسین (ع) نشسته بود و خیلی ساده و صمیمی خطاب به حضرت تقاضای شفایش را کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی آزاده «محمدحسین شعبانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

برگی از خاطرات؛
«نفوذ ما به حدی رسیده بود که چراغ‌های شهر العماره عراق را به چشم می‌دیدیم، ناگهان از پشت تپه رملی صدای تانک‌های عراقی که آن‌ها را روشن کرده بودند توجه ما را جلب کرد بعد از یک ساعت سینه‌خیز و خزیدن موفق شدیم اطلاعات بسیار مهمی از تجمع نیرو‌های عراقی به دست آوریم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «حسین شمس‌دوست» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

قسمت سوم خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
مادر شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «پیرزن گفت: الهی از جوونیش خیر ببینه! نصف شب شده بود تا همه خاک‌ها رو بیاره توی حیاط. پیرزن خیلی خوشحال بود و صدای دعا کردنش که از بیرون حیاط هم داشت می‌رفت به گوشم می‌رسید: الهی این پسر عاقبت به خیر بشه!»
کد خبر: ۵۶۶۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

«من فقط دارم در برابر این انقلاب، انجام وظیفه می‌کنم. پُست سپاه و این چیز‌ها اصلاً سر سوزنی برای من ارزش نداره. تازه خودت خبر داری که از سپاه حقوقم نمی‌گیرم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
شهید «آقا رضا زند بیرانوند» از شهدای سرباز استان ایلام است که فروردین سال ۱۳۶۵ در پادگان آموزشی اسلام آباد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: آقا رضا پسرم بزرگم بود، منتظرم آمدنش بودم تا دامادش کنم که یک روز قبل از نامزدی‌اش به آرزویش رسید.
کد خبر: ۵۶۶۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

«وقتی رزمنده‌ها برای نماز شب بیرون می‌رفتند، شهید صنعت‌کار هم یک اشاره‌ای از زیر پتو می‌کرد یعنی من هم بیدارم، مرا هم دعا کنید ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «علی‌محمد شمسی»
مادر شهید «علی‌محمد شمسی» نقل می‌کند: «گفتم: مگه چقدر مزد می‌گیری که این قدر خودت رو هلاک می‌کنی؟ دستش را روی لب گذاشت و گفت: هیس! این جوری نگو، صاحب اون خونه خیلی کریمه. مامان! می‌رم سر مسجد کار می‌کنم.»
کد خبر: ۵۶۶۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت دوم خاطرات شهید «شکرالله شحنه»
برادر شهید «شکرالله شحنه» می‌گوید: «نگاهش را به چشمانم دوخت و گفت: دل بکن داداش! گفتم: نمی‌تونم. گفت: وقتی همه کَسَت شد خدا، اون وقت دل کندن برات راحت می‌شه.»
کد خبر: ۵۶۶۲۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۲۰

خاطره نگاری آزادگان
آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز و آزاده سرافراز «سیدحسین سالاری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۶۶۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

قسمت نخست خاطرات شهید «شکرالله شحنه»
برادر شهید «شکرالله شحنه» نقل می‌کند: «پدر گفت: هر کاری بخوای برات می‌کنم، اصلاً خونه رو به نامت می‌کنم، فقط نرو! گفت: یعنی خدا این قدر قبولم نداره وقتی شهید شدم یک خونه بهم بده تا همه با هم توی اون زندگی کنیم؟»
کد خبر: ۵۶۶۲۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

«در ایام ماه مبارک رمضان همیشه صبحانه ما آش بود که همه بچه‌ها آن را نگهداری می‌کردند و به هنگام افطار می‌خوردند و غذایی را که به عنوان ناهار به ما می‌دادند سحری می‌خوردیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۲۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۹

خاطرات شفاهی جانبازان؛
«ابراهیم زمانی» جانباز جنگ تحمیلی می‌گوید: «سال 1362 عملیات والفجر 4 ما را به کردستان اعزام کردند که این عملیات موجب آزادی شهر پنجوین شد. تقریباً یک ساعت از عملیات می‌گذشت که یک ترکش به دست چپم اصابت می‌کند. تمام لحظه‌های جبهه برایم شیرین بود و من تلخی از آن ندیدم.»
کد خبر: ۵۶۶۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

«اولین اقدام تشکیل یک جلسه با بچه‌های سپاهی بود. آن‌ها دل پری داشتند و شاکی بودند که چرا اقدامی برای اعزامشان به جبهه کردستان صورت نمی‌گیرد و مدعی بودند مثل یک اسیر در سپاه قزوین زندانی شده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

«در جمع دوستان بسیار شوخ‌طبع و بذله‌گو بود. به همه انرژی می‌داد. شوخی‌هایش در عین حال که به بکر و جذاب بودند. مؤدبانه و در شأن افراد بیان می‌شدند ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۶۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸