نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین بابایی
من هم که اطلاع نداشتم ووقتی شنیدم ، همون جا نشستم روی زمین وبیهوش شدم . خانم ها گفته بود . این مادر شهید حسین هست . چرا زودتر بهشون خبر ندادن ، الان اگر سکته میکرد چی ؟ هنوز نماز عشاء رو نخونده بودیم که خبر دادند ومن وآوردن خونه . به خواهر وبرادرهاش که تو خونه بودند گفتم وهمه شروع کردند به گریه کردن . برادرشهید تو ورامین خیاط بود وهمراه عموش اومد . پدرش هم نیمه شب اومد خونه .
کد خبر: ۴۳۰۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۱

شهید مصطفی فدائی
پیش از آنکه مصطفی بیاید، ما فقط ظهرها نماز جماعت داشتیم. کم کم نمازهای مغرب و عشا هم جماعت شد و بعد از مدتی نمازهای صبح هم همین طور. رفتارش طوری بود که بدون اینکه به کسی تکلیف کند، بچّه ها می‌فهمیدند باید چکار کنند.
کد خبر: ۴۳۰۲۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۱

انتشار همزمان با سالروز شهادت
خداوندا من در طول زندگی نتوانسته ام خدمتی به اسلام بکنم اگر با ریختن خونم می توانم خدمتی به اسلام بکنم پس ای رگبار مسلسل ها وای غرش توپخانه ها وای ترکش خمپاره ها مرا دریابید
کد خبر: ۴۳۰۲۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

انتشار همزمان با سالروز شهادت
بيست و يکم تير 1345، در شهرستان مشهد به دنيا آمد. پدرش خداداد و مادرش مريم نام داشت
کد خبر: ۴۳۰۲۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

انتشار همزمان با سالروز شهادت
سوم شهريور 1338، در شهرستان درگز به دنيا آمد. پدرش حسين و مادرش زبيده‌خانم نام داشت
کد خبر: ۴۳۰۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

انتشار همزمان با سالروز شهادت
کم بهمن 1343، در شهرستان سبزوار به دنیا آمد. پدرش محمدتقی(فوت1362
کد خبر: ۴۳۰۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۱

انتشار همزمان با سالروز شهادت
یکم آبان 1344، در شهرستان مشهد به دنیا آمد. پدرش محمدعلی، بنا بود
کد خبر: ۴۳۰۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

انتشار همزمان با سالروز شهادت
یکم فروردین 1332، در شهرستان نیشابور به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش سلطان نام داشت
کد خبر: ۴۳۰۲۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

انتشار همزمان با سالروز شهادت
یکم مرداد 1337، در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود. پدرش غلامحسین، کارگر بود
کد خبر: ۴۳۰۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسین اشرفی
گفت ، مامان دیگه نمیخوام بهت دورغ بگم . من دارم میرم جبهه . من هم شروع کردم به گریه . گفت ، مامان انقدر بی تابی کردی که از همسایه ها هم خداحافظی نکردم . میگفت ، اگر بلد بودی و میومدی شاهرود . میدیدی که مادر ها چون بچه هاشون از ماشین جا موندند گریه میکنند اونوقت تو برای رفتنم گریه میکنی . بهش گفتم ، برو پسرم خدا به همراهت . کاپشن پدرش و پوشیده بود ولی براش تنگ شده بود . خیلی خوش و قد وبالا شده بود . همسایه نبودند که خداحافظی کنه . من هم گریه نکردم . بغلش کردم و رفت .
کد خبر: ۴۳۰۱۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

شهید احمد (عباس) فخاریان
گفت:«وظیفه به من حکم می‌کنه که بهشون تذکر بدم». هرکاری کردم قبول نکرد. رفت و با آنها صحبت کرد. نمی‌دانم ترسیدند یا واقعاً پشیمان شدند. حرف‌های عباس را قبول کردند. چون چند دقیقه بعد بساطشان را جمع کردند.
کد خبر: ۴۳۰۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۰

انتشار همزمان با سالروز شهادت
بیست و پنجم تیر 1336، در شهرستان سبزوار دیده به جهان گشود. پدرش علی‌اکبر
کد خبر: ۴۳۰۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

انتشار همزمان با سالروز شهادت
کد خبر: ۴۳۰۰۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

انتشار همزمان با سالروز شهادت
پنجم ارديبهشت 1340، در روستاي سلطان?قلي از توابع شهرستان مشهد به دنيا آمد
کد خبر: ۴۳۰۰۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

انتشار همزمان با سالروز شهادت
یکم آبان1349، در روستای کرناوه شیرین از توابع شهرستان درگز دیده به جهان گشود
کد خبر: ۴۳۰۰۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

انتشار همزمان با سالروز شهادت
یکم تیر 1337، در روستای سبک از توابع شهرستان سبزوار چشم به جهان گشود. پدرش عباس، کشاورز بود
کد خبر: ۴۳۰۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

انتشار همزمان با سالروز شهادت
يکم شهريور 1345، در شهرستان مشهد به دنيا آمد. پدرش علي، کارمند بود و مادرش فاطمه نام داشت
کد خبر: ۴۳۰۰۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

انتشار همزمان با سالروز شهادت
یکم فروردین 1342، در روستای بقمچ از توابع شهرستان مشهد به دنیا آمد
کد خبر: ۴۳۰۰۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

گپ خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن مرواری
جنبشی ها رو خودتون میدونین که یه عده ی خاص بودند که بر علیه انقلاب تظاهرات کرده بودند . این ها شبانه پاسدار بودند و خدا شاهده یادمه که شب های زمستون با چوب دستی تو خیابانها نگهبانی می دادند . حتی وقتی بهش فکر میکنم ، بغض گلوم و میگیره صبح وقتی برمیگشت تمام صورت و دستهاش از کبودی سرما سیاه شده بود . ولی با این وجود هیچ وقت گله و شکایتی نداشت . خیلی پسر خوب و کامل و با ایمانی بود . دبیرشون میگفت ، اگر این ها نبودند تمام دبیرستان و جنبشی ها گرفته بودند .
کد خبر: ۴۳۰۰۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹

قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد افتخاری»
پدر شهید «سید محمد افتخاری» نقل می‌کند: «گفت: خواهر‌های من! حجاب، عفت و پاکدامنی خودتون رو حفظ کنین. طوری باشین که حضرت زینب و حضرت زهرا از شما راضی باشن. اون وقت زندگی‌تون درست می‌شه.»
کد خبر: ۴۳۰۰۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۹