خاطرات شهدا - صفحه 46

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

کتانی پاره!

«وقتی داشتیم برای عملیات عظیم کربلای ۵ می‌رفتیم کتانی‌هایم طوری پاره بود که از پایم درمی‌آمد. آقای رضایی راننده تویوتا داشت مرخصی می‌رفت اقبال به او روی آورده بود یک جفت پوتین خوب نصیبش شده بود. با خواهش کتانی‌های پاره‌ام را به پوتین‌های او عوض کردم. گفتم شاید شانس آوردیم اسیر شدیم حداقل پیش عراقی‌ها آبرویمان نرود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید رجایی؛

شاید رجایی هم مثل شما زندگی می‌کند!

«به راننده گفت مثلاً این آقا را ببین چقدر شبیه آقای رجایی است! ولی حالا او کجا دارد زندگی می‌کند و با چه ماشین‌هایی رفت‌وآمد می‌کند. این بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دو طبقه شده است! ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

فرار از خدمت سربازی!

«پیش ‌از پیروزی انقلاب اسلامی باید به خدمت سربازی می‌رفت اما از آن‌ جایی‌ که نمی‌خواست در خدمت رژیم شاهنشاهی باشد به خدمت نرفت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
گفتگویی با مادر شهید «محسن میرزایی»؛

پایبندی به حجاب و تقوا، رضایت شهدا را در پی دارد

مادر شهید والامقام «محسن میرزایی» می‌گوید: اگر می‌خواهیم روح شهدا از ما راضی باشد باید در مسیر آنان حرکت کرده و پایبند حجاب و تقوا و کار علمی و … باشیم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

تشییع پیکر پسرم باعث افتخارم بود

پدر شهید والامقام «احیاء طالبوند» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: زمانی که پسرم شهید شد، در تشییع پیکرش بیش از هزار نفر شرکت کردند. تمام آن مردم برای ادای احترام به فرزندم آمده بودند که این موضوع باعث افتخار من شد و افتخار کردم که چنین فرزندی دارم.
خاطره شهید «حسینقلی آزادبخت» به نقل از همرزم شهید؛

همیشه لبخند بر لبانش جاری بود

همرزم شهید والامقام «حسینقلی آزادبخت» می‌گوید: ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشت که همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. یک تسبیح داشت که اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه می‌کرد.
برگی از خاطرات؛

اصابت گلوله به پای مادر!

«۲۶ دی ماه ۵۷ که شاه از ایران فرار کرد، مادر به همراه برخی از دوستان قصد داشتند در تظاهرات مردمی خیابان تجریش تهران که به خاطر فرار شاه از ایران انجام می‌شد حضور یابند که با نیرو‌های مسلح حکومت نظامی روبرو می‌شوند و بر اثر اصابت گلوله سربازی به پایش مجروح شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «صغری عرفانی‌نژاد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛

شهدا بزرگ‌ترین افتخار این مرز و بوم‌اند

«شهیدان از بزرگ‌ترین افتخارات این مرز و بوم هستید، شما شهیدان از عزت و استقلال این کشور دفاع کردید، شما شهیدان برای منافع خود نجنگیدید، بلکه برای رضایت و خشنودی خدا و در راه او جنگیدید ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛

در آخرت شفاعت‌مان کن!

«اگر به امید خدا حمله شروع شد ما را فراموش نکنی و اگر شهادت نصیب شد در آن دنیا ما را هم شفاعت کن ...» این نامه شهید ایرج شعبانی طی دوران دفاع مقدس به رزمنده کامبیز فتحی‌لوشانی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

معرفت و اخلاق پسرم بی‌نظیر بود

مادر شهید «براتعلی حیدری» می‌گوید: معرفت و اخلاق پسرم بی‌نظیر بود. با هیچ کس درگیر نمی‌‌شد. راهش را انتخاب کرد و در راه امام حسین (ع) قدم برداشت، خدا رحمتش کند.

ارتباط ابوترابی با سازمان مجاهدین خلق!

«شهیدان اندرزگو و ابوترابی پس از تغییر ایدئولوژی، دیگر با سازمان مجاهدین خلق ارتباط نداشتند و هر جا امکان داشت علیه آن‌ها مطالبی عنوان می‌کردند. همچنین درباره خیانت برخی اعضای سازمان و ضربه‌ای که با مبارزات مسلحانه اسلامی وارد کرده بودند سخن می‌گفتند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر سید آزادگان «شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ویژه‌نامه شهید مدافع حرم «محمد طحان» منتشر شد

به مناسبت سالگرد ولادت شهید مدافع حرم «محمد طحان» و روز مقاومت، ویژه‌نامه‌ای شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، دست‌نوشته، تصاویر، نماهنگ و مصاحبه با همسر و پدر این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

حسرت رفتن به خط مقدم!

«براى رفتن به جبهه روزشمارى مى‌کردم و در آخر، به صورت داوطلبانه راهى جبهه شدم. در قسمتى که من کار مى‌کردم و تمامى خواسته‌ام رفتن به خط مقدم بود و هر وقت بچه‌ها به خط مقدم مى‌رفتند، با حسرت به آن‌ها نظاره مى‌کردم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «محرم رحمانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛

پسرم از کودکی کمک رسان همه بود

مادر شهید والامقام «حمیدرضا حافظی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم از هفت سالگی در کارهای خانه به من کمک میکرد. هر زمان یکی از فامیل یا همسایگان هم به کمک نیاز داشت حمیدرضا کمک حال همه بود.
خاطرات شهید «محسن صادقی» به نقل از همرزمش؛

با رویای شهید صادقی سالهاست زندگی می کنم

همرزم شهید «محسن صادقی» می گوید: از یکی از بچه های بهداری شنیدم که در منطقه حاج عمران به درجه عظیم شهادت نائل شده است. دیگر دل تو دلم نبود و انتظار هر چیزی را داشتم جز دوری همیشگی او. سالها به این منوال گذشت و فکر و ذکرم شده بود شهید محسن صادقی. به هرکه میرسیدم از فضائل او برایش سخن به میان می آوردم تا اینکه یک شب او را در خواب دیدم. عجب رؤیایی بود. تاکنون لذت این خواب صادقانه از مذاقم بیرون نرفته و با آن روزگار سپری می کنم.

آرزوی همه فرماندهان!

«داشتن نیروی متخصص و دلسوز همچون آقای مصیّب آرزوی هر فرمانده‌ای بود فرماندهان لشکر همیشه دوست داشتند نیرویی مثل او داشته باشند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

انجام فعالیت‌های فرهنگی در منطقه!

«شهر‌ها بیش از این به فعالیت فرهنگی و اجتماعی نیاز داشتند، ولی از یک سو به علت حضور ضدانقلاب و احتمال حمله عراق کمتر مبلغ و روحانی حاضر می‌شد وارد منطقه ما شود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ثبت و ضبط تاریخ شفاهی، لازمه مقابله با جنگ ترکیبی دشمن است

مدیرکل بنیاد شهید لرستان گفت: امروز میدان، میدان جنگ است و برای مقابله با توطئه های دشمن در این جنگ ترکیبی باید تاریخ شفاهی خانواده شهدا ثبت و ضبط و منتشر شود.

از بس گریه کردی چشمات قرمز شدن، چیزی شده؟

«پرسیدم از بس گریه کردی چشمات قرمز شدن، چیزی شده؟ داری یه چیزی رو از من پنهان می‌کنی. بعد از اینکه کلی با خودش کلنجار رفت، آه بلندی کشید و گفت این چیزا که پنهون کردنی نیست ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
زندگینامه شهید «نعمت‌اله سعیدی‌فر»؛

شهیدی که در حسرت دیدار فرزندش شهید شد

شهید والامقام «نعمت‌اله سعیدی‌فر» روز بیست و یکم اسفند ۱۳۶۳ در حالی که تنها چند روز از تولد پسرش گذشته بود و شوق دیدار فرزندش را داشت در هورالظعیم به شهادت رسید.
طراحی و تولید: ایران سامانه