نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
مادر شهید «قاسم کبیری» نقل می‌کند: «قاسم خیلی با خدا و با ایمان بود. قناعت پیشه بود و کمک حال من و پدرش بود. موقع رفتن گفت: اگر مفقودالاثر شدم به دنبالم نیا.» نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگو جلب می‌کند.
کد خبر: ۵۵۸۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی اسلامی جوزانی» می‌گوید: «پنج ماه از ازدواجمان نگذشته بود که شهید به شهادت رسید. داخل خانه برای خودش کتابخانه داشت و مرتب کتاب می‌خواند. زمانی که می‌خواست به جبهه برود مانع رفتنش نشدم، چون برای دفاع از مملکت به جبهه می‌رفت...»
کد خبر: ۵۵۸۹۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۸

«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با همسر گرامی شهید «ایرج صفاری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۸۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷

برگی از خاطرات شهید «باب‌الله کریمی»؛
وقتی شهید «باب‌الله کریمی» این چند کلمه («طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!) را در دفترچه‌اش نوشت، من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟ و او در کمال صداقت و سادگی گفت: اتفاقا ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست!
کد خبر: ۵۵۸۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷

برادر شهید «محمدتقی افضلی» نقل می‌کند: «مهربان، سخاوتمند و دست‌گیر نیازمندان بود. در برق‌کشی منازل مردم، اگر احساس می‌کرد که کسانی وضعیت مالی خوبی ندارند، خیلی مراعات می‌کرد و از آنانی که تهی‌دست بودند، دستمزد بسیار کمی می‌گرفت»
کد خبر: ۵۵۸۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۷

«باب‌الله در کنار یک کامیون که در حاشیهٔ خیابان پارک شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد و ما به جلو رفته و ضمن دور کردن ضد انقلاب، بچه‌هایی که شهید و یا مجروح شده بودند را به مقر برگرداندیم ...» ادامه این خاطره از شهید «باب‌الله کریمی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۸۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶

گفتگوی تصویری با همرزم شهید ورزشکار «حسن حیدرخانی»
«علی اکرم حیدری» می‌گوید: 12 سال با شهید حیدرخانی همکلاس بودم. او یکی از ورزشکاران نامی شهرستان گیلانغرب بود و در رشته‌های دو استقامت، فوتبال و والیبال فعالیت داشت. او جوانی با اخلاق، بانشاط و توانمند در ورزش بود.
کد خبر: ۵۵۸۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶

خاطره‌نگاری جانبازان
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز سرافراز «رمضانعلی کارگران بافقی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۸۸۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۴

«نیمه ماه رمضان شهید اندرزگو نقشه ترور شاه را به اطلاع ابوترابی رساند و گفت من با کسی که داخل کاخ زندگی می‌کند رابطه برقرار کردم. باید نقشه‌ای بکشیم که به وسیله آن، شاید شاه را از پا در بیاید ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۸۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۳

خاطره‌نگاری والدین شهدا
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با مادر بزرگوار شهید «محمدناصر یاوری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۸۸۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۳

خاطره شهید سلیم ایزدی «4»
شهید «سلیم ایزدی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صورت‌های تمام بچه‌های گردان نورانی بود مخصوصاً فرماندهان بچه‌های کم سال جوانان پيرمردان با ايمان قوی و راسخ می‌خواستند بگويند که حسين ما هم يار تو هستيم و...» قسمت چهارم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۸۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۶

خاطره شهید سلیم ایزدی «3»
شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «به انديمشک که رسيديم ساعت 8 شب بود. شام را در انديمشک خورديم و بعد از کمی استراحت به سوی عين خوش حرکت کرديم. بعد از عبور از پل کرخه چيزهای بسيار ديديم که...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۸۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۳

مادر شهید «رجبعلی احمدیان‌چاشمی» نقل می‌کند: «با تمام این احوال انگار به خوابی عمیق فرو رفته. با این همه زخم، نه دردی و نه آه و ناله‌ای. دستش را بوسیدم و او را به خدا سپردم.»
کد خبر: ۵۵۸۸۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲

جانباز و آزاده کرمانشاهی «حجت اله همتی»، می گوید:18 اردیبهشت 1365 به خدمت سربازی اعزام شدم و در جبهه های جنگ حضور داشتم که در تاریخ 21 تیر1367 اسیر شدم. ما را به سوله ای به نام الامارات بردند آب و غذایی نداشتیم تانکر آبی را آنجا گذاشتند و شیر لوله ها را به روی ما بستند و ما هم مجبور بودیم روی دوش یکدیگر برویم و خود را به دریچه تانکر برسانیم و با پوتین هایمان آب بخوریم.
کد خبر: ۵۵۸۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۰۲

خاطره شهید سلیم ایزدی «2»
شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «به انديمشک که رسيديم ساعت 8 شب بود. شام را در انديمشک خورديم و بعد از کمی استراحت به سوی عين خوش حرکت کرديم. بعد از عبور از پل کرخه چيزهای بسيار ديديم که...» قسمت دوم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی آزادگان؛
جانباز و آزاده سرافراز «فریبرز سلیمانی» در روایتی از دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند که چگونه با وجود زخم‌های دردناک بواسطه ترکش و شیمیایی و تحمل و مقاومت در برابر دشمن، اسیر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

خاطره شهید سلیم ایزدی «1»
شهید سلیم ایزدی در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «انسان در زندگی روزمره‌ی خود يک سری خاطرات دارد خاطرات ی که فراموش ناشدنی است و در طول تاريخ می‌ماند. خاطرات ی که بايد در صفحات تاريخ ثبت شود و...» قسمت اول خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۹

خواهر شهید «محمدرضا حمزه» نقل می‌کند: «گفتم: خوش به حال مامان که پسر به این خوبی داره! گفت: چه خوبی‌ای؟ دلم می‌سوزه وقتی می‌بینم مادر با چشم خسته و پای خواب رفته از جلوی دار قالی بلند می‌شه. کاشکی بلد بودم به جاش ببافم!»
کد خبر: ۵۵۸۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

قسمت سوم خاطرات شهید وحدت «علی عربی»
همسر شهید «علی عربی» نقل می‌کند: «آن‌ها بار دیگر مرا بردن کنار تابوت. در گوشش با او دردودل کردم، اما فقط من حرف می‌زدم و هیچ صدایی از او نمی‌آمد. دلتنگ و خسته شدم.»
کد خبر: ۵۵۸۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

برگی از خاطرات آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده»؛
«همسرم اصلاً راضی به رفتنم نبود و مرتب نگرانی‌اش از آینده خود و فرزندان خانه کوچک‌مان را بیان می‌کرد و با وجود التماس‌های مظلومانه پسر ۴ ساله‌مان که به پاهایم چسبیده بود و اصرار داشت که آن‌ها را تنها نگذارم. سرانجام با همه عشق و علاقه‌ای که به آن‌ها داشتم تاب و توان دیدن و شنیدن تجاوزات دشمن به کشور و تعدی به مردم و ناموسمان را نیاورده و رفتم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجی‌زاده» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۸۷۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰