خاطرات - صفحه 79

آخرین اخبار:
خاطرات

دفتر خاطرات ـ گردان شهادت

نوید شاهد: سالهاي 1361 و 1362 مسئول اطلاعات و عمليات سپاه منطقه 7 كرمانشاه بودم و كار قرار گاه نجف را انجام مي دادم. آقا رسول هم از بچه هاي واحد اطلاعات همون منطقه بود و قرار بود ما براي كمك به عمليات جنوب كه در منطقه دربنديخان عراق انجام مي شد وارد عمليات بشويم و طراحي بكنيم و در كنارش در منطقه قرارگاه نجف در منطقۀ چنگوله، عمليات والفجر 5 را انجام دهيم و اينها باعث مي شد كه توان عراق تقسيم شود و نتواند در برابر عمليات ما مقاومت كند.

دفتر خاطرات ـ دوست من كتاب

نوید شاهد: يكي از آقايان به نام آقاي «دانش» يكي دو تا از اطاقهاي خانه شان را كرده بود كتابخانه و وقتي به داخل كتابخانه ايشان مي رفتي لازم بود 2 يا 3 ساعت بگردي تا كتاب مورد نظر را پيدا كني و هيچ دسته بندي خاصي كتابهايش نداشت و براي پنج شنبه و جمعه مثلاً يك يا دو ريال بابت اجاره كتاب به ايشان پرداخت مي كردي و رسول مشتري ثابت ايشان شده بود و با ايشان رفيق شده بود.

دفتر خاطرات ـ احساس درد

نوید شاهد: درباره شهيد حيدري به نقل از شهيد مطهري مطلبي را نقل به مضمون مي كنم كه ايشان نسبت به تفاوت انسان و حيوان بحث مي كردند و آن موضوع "احساس درد" است كه در وصيت نامه شهيد حيدري نيز تأكيد خاصي به اين مسئله مي شود.

دفتر خاطرات ـ لايق شهادت

نوید شاهد:از بيانات رهبر معظم انقلاب خطاب به خانواده شهيد رسول حيدري: ....ما دلمان براي از دست دادن اين عزيز و ساير عزيزان مي سوزد، لكن سعادتي از اين بالاتر نيست و نمي شود كه جواني برود داخل ميدان و شهيد شود.

دفتر خاطرات - آزادي

نوید شاهد: آزادي از بند دژخيمان بعثي در بيست و چهارمين روز از شهريور سال 1369، براي سيد شروعي دوباره بود. او گرچه تجربه سي سال مبارزه و تلاش طاقت فرسا و زندان و شكنجه را داشت، اما حتي لحظه اي آرام ننشست و پس از آزادي به پيگيري مشكلات آزادگان همت گماشت.

دفتر خاطرات - هديه الهي

نوید شاهد: حجت الاسلام سيدعلي اكبر ابوترابي هديه اي الهي بود كه از سوي خداوند حكيم به اردوگاه هاي اسيران ايراني تقديم شد.

دفتر خاطرات - ترنم معنا

نوید شاهد: بيست دستور اخلاقي از حضرت حجت الاسلام والمسلمين سيدعلي اكبر ابوترابي، خطاب به اسراي ايراني در اردوگاه رژيم بعث عراق 1- پاك باش و خدمتگزار 2- در اصلاح نفس بكوش !...

دفتر خاطرات - «اسارت»

نوید شاهد: در حال دويدن بودم كه متوجه تپه رملي شدم كه در نزديكي ام بود. به سمت تپه دويدم. ميدانستم كه تانك در رمل از حركت خواهد ايستاد. اما راننده تانك متوجه قصد من شد؛ با سرعت از كنارم گذشت و راه تپه را بر من بست.

دفتر خاطرات - مردي از تبار عشق

نوید شاهد: آيا كسي هست كه ابوترابي اين سيد از تبار نور را نشناسد و يا از اوصاف عارفانه او كه هرگز بي‏عمل نبوده نشنيده باشد و عبرتي جانانه نگيرد.

دفتر خاطرات - ام ابيها و ام الائمه (س)

نوید شاهد: مرحوم حاج سيدعلي اكبرابوترابي (ره) خداوند به آبروي ائمه اطهار(ع) به خصوص فاطمه اطهر(س) همه ما را از پيروان حقيقي آن حضرت محسوب بدارد. سوره شريف كوثر شأن نزولش درباره حضرت فاطمه (س) است.

دفتر خاطرات - قلب انسان در مشت ابوترابي

نوید شاهد: يكي از نمايندگان صليب سرخ به نام «ميشل» كه هر 45 روز تا دو ماه يكبار براي بازديد و گرفتن آمار اسرا به اردوگاه مي آمد،بسيار مؤدبانه در كنار آقاي ابوترابي مي نشست و غرق در سخنان ايشان مي شد.

دفتر خاطرات - عمليات شناسايي

نوید شاهد: براي شناسايي وضعيت استقرار نيروهاي دشمن به فرمان «شهيد دكتر چمران»، به همراه دو نفر از همرزمانم به سمت مواضع بعثيها رفته و 7 كيلومتر از نيروهاي خودمان فاصله گرفته بوديم.

دفتر خاطرات - عهد و پيمان با ضامن آهو

نوید شاهد: مرحوم دايي بنده «آقا سيدعلي علوي» در تهران زندگي ميكردند و ما ساكن قم بوديم. من تازه مدرك ديپلم خود را در رشته رياضي از دبيرستان حكيم نظامي گرفته بودم و پدرم« آيت ا... سيدعباس ابوترابي» مرا علاقمند به ادامه تحصيل در حوزه كردند.

دفتر خاطرات - وفاي به عهد

نوید شاهد: زندگي طلبگي من در مشهد بسيار سخت ميگذشت؛ از آنجايي كه عهد كرده بودم از كسي حتي پدرم كمكي نپذيرم، معيشت سختي داشتم.

دفتر خاطرات - الگوي عملي

نوید شاهد: ورود آقاي ابوترابي به زندان فصل جديدي از آشنايي زندانيان با نسل نوخاسته انقلابي بود. آن زمان انقلابيون مسلمان در زندان در اقليت بودند. ماركسيستها و كمونيستها با كتاب و بحث سعي داشتند تا جوانان بيست و بيست و دو ساله را تحت تاثير خود قرار داده و...

دفتر خاطرات - گلوله هايي كه شليك نشد

نوید شاهد: روز هفتم شهداي فيضيه بود ساعت 5/10 صبح امام را ديدم كه با جمعيتي حدود صد نفر از خيابان به سمت حرم تشريف ميبردند. من هم به آنها پيوستم.

دفتر خاطرات - در كنار امام

نوید شاهد: امام(ره) را به تركيه تبعيد كرده بودند من تصميم گرفتم به همراه يكي از دوستان خود را به نجف برسانم تا شايد بتوانم ارتباطي با ايشان برقرار كنم. لذا به اهواز رفتم و از آنجا به خرمشهر و بالاخره به هر زحمتي كه بود به طور قاچاقي از آب رد شده و از مرز گذشتم و وارد عراق شدم.

دفتر خاطرات - احترام عراقي ها

نوید شاهد: حجت الاسلام ابوترابي اخلاقي عالي داشت و حتي در زمان اسارت خود در اردوگاه شاهد بودم كه نيروهاي بعثي به رغم اعمال شكنجه هاي جسمي و روحي طاقت فرسا در مورد ايشان ، براي وي احترام خاصي قائل بودند.

دفتر خاطرات - مشورت در کارها

نوید شاهد: در يكي از همين تظاهرات ها در خيابان فردوسي ايلام بر اثر تيراندازي مأموران از ناحيه ي پا مجروح مي شود و بدين صورت او يكي از اولين جانبازان انقلاب شد.

دفتر خاطرات - کار برای رضای خدا

نوید شاهد: شهيدعلي به نيروهاي تحت امرش گفته بود، كه شما در اين جا بمانيد تا من ابتدا همراه اين ها بروم و كار شناسايي اين بچه ها را به پايان برسانم و سپس مأموريت خودمان را انجام مي دهيم.
طراحی و تولید: ایران سامانه