خاطرات - صفحه 75

آخرین اخبار:
خاطرات

دفتر خاطرات - خرابکار خائن

نوید شاهد: اواخر آبان ماه 1357 بود که یک روز مهدی به من گفت : آبجی ، بچه های همکلاسی ام را در میدان ازگل جمع کردم و رفتم بالای سکویی تا برای آنها درباره جنایتهای شاه وکشتار دانشجوهای دانشگاه تهران سخنرانی کنم .

دفتر خاطرات - نقشه قتل مهدی

نوید شاهد: از همان روزها در ریجاب ، همین طور که مهدی پشت میزکارش در سپاه ریجاب نشسته بود مردی از عشایر منطقه توی اتاق مهدی مؤدب و گرم به او سلام کرد در عوض دیدیم او پیش آمد جلوی مهدی زانو زد و ناگهان به صدای بلند شروع کرد به گریه .

دفتر خاطرات - کنش و منش مهدی

نوید شاهد: بچه هایی که قرار است شهید بشونداز چند روز قبل حرکات و رفتارشان طور دیگری می شود ، البته طوری نیست که من بتوانم تفسیرش کنم ، یعنی قابل بیان نیست بلکه باید با اینها برخورد کرد، باید اینها را دید و عوالم شان را درک کرد .

دفتر خاطرات - خاطره لباس سبز

نوید شاهد: دوره آموزشی اش که تمام شد ، لباس فرم سپاه را تحویل گرفت و به خانه آمد . حال و هوایی عجیبی داشت .

دفتر خاطرات - رضایت برای دامادی

نوید شاهد: خانواده در آتش اشتیاق دامادی او می سوختند ، و دست بردار نبودند . از همین رو مرا به منطقه فرستادند..

دفتر خاطرات - وصف نشانه های پرواز

نوید شاهد: آبان ماه سال 1362 بود و ما در محل قرارگاه تاکتیکی لشکر در مریوان مستقر بودیم . نیمه های شب بود که مهدی آمد سراغم و به من گفت : شنیده ام شما حدیثی را برای بچه ها نقل کرده اید دوست دارم آن حدیث را برای من هم بگویید .

كشیك امام به جای مهدی (2 )

نوید شاهد: چند سال بعد از شهادت مهدی، یك روز برای دیدن دوستهای او به جماران رفتم. پاسدارها دورم حلقه زدند و گفتند: حاج آقا آیا شما خبر داشتی امام به جای پسر شما پاسداری داده بود؟

دفتر خاطرات - روز 17 بهمن سال 1361

نوید شاهد: من جزء نیروهای گروهان شهید بهشتی گردان مقداد بودم . آن شب مهدی که معاون گردان بود همراه گروهان ما حرکت می کرد .

دفتر خاطرات - شب 21 فروردین سال 1362

نوید شاهد: گرما گرم عملیات والفجر 1 به گمانم روز دوم یا سوم بود و داشتیم توی خط به اوضاع رسیدگی می کردیم . توپخانه سپاه چهارم ارتش بعث هم مثل ریگ روی سر بچه ها آتش می ریخت . رفته بودیم سمت بچه های گردان مقداد

دفتر خاطرات - شب سیزدهم آبان سال 1362

نوید شاهد: قرار بود گردانهای مقداد و عمار یاسر به شکل ستون کشی از منطقه صعب العبوری عبور کنند و به مناطق از پیش تعیین شده خودشان برسند ، هدایت این ستون با برادر عزیزمان مهدی خندان معاون تیپ یکم عمار بود.

دفتر خاطرات - قول می دهم کسی شما را نبیند

نوید شاهد: مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچه ها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود.

دفتر خاطرات - برخورد باعناصر ضد انقلابی

نوید شاهد: شنیدم یک روز اهل محل می گویند : نمی دانیم شبها چه کسی می آید توی حمام ، توی مسجد و توی کوچه های ده ،اعلامیه های ضد انقلابی می ریزد و مثل جن غیبش می زند . مهدی به محض این که این خبر را شنید..

دفتر خاطرات - اشتیاق شدید ترویج فرهنگ اسلامی

نوید شاهد: از فردای پیروزی انقلاب تمام زندگی مهدی خلاصه شده بود در کتاب و کتاب و کتاب. خیلی به کتابهای شهید مطهری علاقه داشت. مخصوصاً وقتی بعد از شهادت ایشان امام گفت که من تمام آثار او را تأیید می کنم. البته بیشتر از تمام کتابها به قرآن علاقه داشت.

دفتر خاطرات - ان شاء الله آنها که خواب هستند بیدار شوند

نوید شاهد: یکی از بازدید کنندگان در میان انبوه جمعیت شب گذشته، مادر شهید مهدی خندان بود او که حضور در شب آفتابی را برای خود سعادت می داند، گفت : «آنهایی که در زمان جنگ بودند و دیدند، باید دانسته های خود را به جوانان انتقال دهند.
27 سال گذشت

رحلت امام خمینی(ره) در آیینه خاطرات

نوید شاهد: اولین علائم دردهای قلبی، اوایل سال 1358 نمایان شد. مرد روزهای سخت تبعید و رهبر ثابت‌قدم مردم ایران، از یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ناراحتی قلبی روبه‌رو شدند. تیم پزشکی، وظیفه مراقبت 10 ساله از امام خمینی(ره) را برعهده گرفتند که از جمله آنها می‌توان به دکتر حسن عارفی اشاره کرد. وی هر روز وضعیت جسمانی امام(ره) را بررسی می‌کرد و بعدها خلاصه گزارش‌های طول درمان و معالجات ایشان را در کتابی با عنوان «طبیب دل‌ها» گرد آورد. البته این مراقبت‌های پزشکی فقط منحصر به بیماری قلبی ایشان نمی‌شد.
خاطره ای از زیبا از شهید مجید بقایی

دفتر خاطرات - از خونش گذشت...

نوید شاهد: ايشان به منزل آمد امّا بر خلاف هميشه بي حال ورنگ پريده بود.همان روزي كه دربهبهان تظاهرات خونيني بپاشده بود وعده اي توسط مزدوران رژيم پهلوي مورد اصابت گلوله قرارگرفتند.حال وقيافه اش نگرانم كرد.

فقط مجید عملیات را به عهده گرفت

نوید شاهد: سال 57كسي جرأت نمي كرد علناً كاري انجام دهد وشهر شهيد پرور بهبهان منتظر حوادث جالبي بود. بچه هاي مذهبي از هرچيزي براي كنترل مجالس عزاداري و سخنراني و شتم غيره استفاده مي كردند وزمينه سازي مي كردن

ساده و بی تکلف بود

نوید شاهد: در آن روزها كه سردار فرمانده لشكر فجر بود طرحي داد كه لشكر سپاه و ارتش به اتفاق هم اما نه به صورت ادغام كار كنند. ازاينرو لشكرهاي فجر 77 خراسان در كنار همديگر به انجام وظيفه رزمي و دفاعي خود پرداختند.

می گفت عملیات فقط برای رضای خدا باشد

نوید شاهد: هنوز عمليات باشكوه طريق المقدس آغاز نشده بودكه ديدم دكتر مجيد بقايي در گوشه اي براي تني چند از برادران سخن مي گويد در آن زمان سن وسال زيادي نداشتم. كنجكاو شدم تا صحبتهاي او را بشنوم.

از لحاظ ورزش و نظم رقیب نداشت

نوید شاهد: يادم مي آيد يكبار در قرارگاه خاتم بعد از جلسات طولاني كه با برادران ارتش داشتيم ،به خواب رفتم. اواسط شب، ساعت حدود (5/2 الي3) احساس سرو صدايي كردم و برخاستم و ديدم كه قامت بلند مجيد با دستان بزرگ و پر توانش به سوي خداست واورا ذكر مي كند
طراحی و تولید: ایران سامانه