خاطرات شهدا - صفحه 185

خاطرات شهدا
شهید کامران حلوایی جلالی؛

«مسئوليت پذيري» راوی خاطرات شهید کامران حلوایی جلالی

زندگی نامه و مصاحبه با خانواده شهید کامران حلوایی جلالی همراه با فرازهايي از وصيت نامه شهيد که فرمودند در زندگي هميشه به فكر معاد باشيد كه شما را از گناهان باز ميدارد راه شهيدان و جنگ را فراموش نكنيد و به ياد بودن جنگ همچون غذا خوردن جز زندگي خود قرار دهيد.
شهدای شاخص

خاطراتی جالب از شهید والامقام مصطفی اردستانی از زبان دوستش

دومین پند آن بزرگ مرد صالح و پرهیزگار که اظهار فرمودند یکی از نشانه های وحدت همین است که ما در صفوف نمازهای جماعت و جمعه فشرده و نزدیک به هم بنشینیم تا جائی برای نشستن شیطان نباشد هر چه بین ما فاصله باشد جایگاه شیاطین بیشتر می شود
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (9)

خاکهای نرم کوشک

قبل از عملیات رمضان بود. فرماندهی سپاه در منطقه تشکیل جلسه داد. در آنجا اعلام شد که عراق به تانکهای پیشرفته ای به نام تی 27 مجهز شده. هر لحظه ممکن است با این تانکها به مواضع ما حمله کنند.
خط ایثار (4)

حسن کسی نیست که شهید بشود!

پدر جان! حال من اینجا خوب است و به جز دوریتان هیچ گونه ناراحتی ندارم و اصلا برای من نگران نباشید.
روایتی از «شهید محمدحسین کریم پور احمدی »بهشتی سیستان و بلوچستان

ایمانی چون کوه

یک روز در مسجد جامع زاهدان بودیم. حاجی هم آمد و به جمع ما پیوست. پس از سلام و احوالپرسی مشغول نماز خواندن شد

آخرین دیدار/ شهید محمد آرمان

محمد گفت: « نترس! مي خواهم بوی باروت و فشنگ به مشام فرزندم برسد!» همان شب همه دور هم نشسته بوديم و محمد كه گویی می دانست اين آخرين ديدار است.
شهدای امروز سی ام آذرماه

خاطره ای نوشته شده توسط شهید والامقام جمال تاجیک

ر راه در محلی به نام اعزام نیرو چند لحظه ای ایستادیم تا دو تن از برادرانمان که قرار بود همراه ما باشند سوار کنیم که همراه آنها یک طلبه جوان هم سوار شد.
خاطراتی از زبان شهید محمدعلی قاسملو

خاطرات تخریب چی داوطلب، شهید محمد علی قاسملو

اینبار هم رفتن به تخريب را به ماندن در گردان ترجيح دادم و با عده اي از دوستان به تخريب رفتيم.
شهدای امروز بیست ونهم آذرماه

خاطره ای خواندنی از زبان برادر شهید والامقام علی آب نیکی

از او تقاضا شده که به یکی از پادگانهای شهر بیاید او در جواب گفته بود که من شربت شهادت را نوشیدم و همین گفته او و طولی نکشیده بود که در یک عملیات کمین شرکت نموده و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

غیر قابل تصور/ شهید یونس زنگی آبادی

وقتی حاج یونس اعلام کرد که ما آن طرف پل هستیم، برای قرارگاه خاتم این کار غیر قابل تصور بود.
شهدای امروز بیست وهشتم آذرماه

خاطره ای خواندنی از شهیدوالامقام نادرجباری از زبان برادر شهید

خوب نیست ولی نادر در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود روبه من کرد و گفت داداش جان تو دیگر بچه­ ها را در کوچه نمی­بینی، نمی­بینی که آنها لباس و کفش نو ندارند، تو چطور راضی می­شوی با لباس نو و کفش نو به پیش آنها بروی نمی­دانی آنها اگر ما را با این لباس و کفش نو ببینند ناراحت می­شوند من به همین خاطر کفش خودم را گلی می­کنم تا نو دیده نشوند
شهدای امروز بیست و چهارم آذرماه

خاطراتي از شهيد والامقام علي اصغر رجبي از زبان مادر شهید

گفتم هر وقت که آمدي ديگر زنگ نزن و با اين کليد باز کن، شب علي اصغر به خوابم آمد و بالباس ارتشي که به تن داشت و گفت: مادر کليد من کجاست که اينجا گذاشته بودم و داخل جيبم بود و سراغ کليدش را آن شب در خواب از من مي گرفت.
شهدای امروز بیست وسوم آذرماه

خاطراتی جالب و خواندنی از زبان برادر شهید والامقام جواد نادری

که ایشان در زمانی در جبهه فعالیت داشتند به تعدادی از هم رزمانشانی سواد خواندن و نوشتن نداشتند آموزش داده و ایشان را با سواد کرده بود و وقتی به تهران می آمدند در موقع رفتن برای آنها مقداری کتابهای ابتدایی داستان های کوچک خریداری می کردند
شهدای امروز بیست ودوم آذرماه

خاطره خواندای از زبان مادر شهید والامقام غلامعلی پیچک

تصویر غلامعلی در کنار تصویر بزرگ امام . غلامعلی به امام عشق می ورزید . به او علاقه خاصی داشت . روزی غلامعلی را در خواب دیده بودم . گفته بود: «بزودی عزیز ترین کس انقلاب به نزد ما می آید. » و چند روز بعد خبر ارتحال حضرت امام (ره ) را از رادیو شنیدم .
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (شماره 6)

در انتهای افق

قرار شد حاج احمد به عنوان نماینده نظام راهی سوریه شود. برای کمک به نیروهای سوریه و لبنان در نبرد با اسرائیل. قمستی از نیروهای لشگر را نیز برای این کار آماده کرد.
شهدای امروز بیستم آذرماه

خاطره ای از شهید والامقام مراد طاهری

قبل از اينكه به جبهه برود با همه خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد و گفت پدرو مادرم شما خيلي براي من زحمت كشيده‌ايد اميدوارم كه از من راضي باشيد و پدرو مادر و برادران و خواهرانم از اينكه ديگر بر نمي‌گردم هيچ نگراني نداشته باشيد و براي من گريه نكنيد و افتخار كنيد كه فرزندي در راه خدا داديد چون پيش خدا گم نمي‌شود.
خاطرات آقاي عبدالرئوف سميعي از شاگردان شهيد صالحی

معلم قرآنی که در حین تدریس قرآن به شهادت می رسد

مجاهدي كه به سبب ايمان به خداوند وزر تعهد به رهبري و ولي فقيه به جرم دفاع از مردم محروم و مظلوم منطقه به شهادت مي رسد.
عاشق ارباب که باشی حاضری سینه خیز به پابوسش بروی...

«زیارت ارباب» قسمت اول/ خاطراتی خواندنی از زبان همسر شهید مدافع حرم محمد کاظم توفیقی

شهید ورزشکار، محمد کاظم توفیقی در دهم بهمن ماه سال 1370 در شب میلاد امام موسی کاظم (علیه سلام) متولد شد. از کودکی به ورزش علاقه داشت. و در این زمینه موفقیت های زیادی کسب کرد. در سال 88 در رشته موتور کلاس مقام اول استانی را کسب کرد. و در سال 89 موفق شد مقام اول استانی و سوم کشوری را کسب کند. و در رشته دوچرخه سواری در سال 91 مقام اول را به خود اختصاص داد. شهید کاظم توفیقی در 16 بهمن ماه سال 94 در دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه به شهادت رسید.
آقا.... چشم انتظارم.....

«زیارت ارباب» قسمت دوم / خاطراتی خواندنی از زبان همسر شهید مدافع حرم محمد کاظم توفیقی

چشمهای مهربانش خیره به گنبد بود، اشکهایش بی صدا سرازیر بود وچانه اش می لرزید...
شهدای امروز دوم آذرماه

خاطره از زبان پدرشهیدمعظم سیداسداله سادات

ر سال 1356 که اولین تظاهرات بزرگ تهران که از تپه قیطریه شروع شده بود خود و همراه چهار برادران دیگرش شرکت نمودند
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه