زندگی نامه و مصاحبه با خانواده شهید کامران حلوایی جلالی همراه با فرازهايي از وصيت نامه شهيد که فرمودند در زندگي هميشه به فكر معاد باشيد كه شما را از گناهان باز ميدارد راه شهيدان و جنگ را فراموش نكنيد و به ياد بودن جنگ همچون غذا خوردن جز زندگي خود قرار دهيد.
دومین پند آن بزرگ مرد صالح و پرهیزگار که اظهار فرمودند یکی از نشانه های وحدت همین است که ما در صفوف نمازهای جماعت و جمعه فشرده و نزدیک به هم بنشینیم تا جائی برای نشستن شیطان نباشد هر چه بین ما فاصله باشد جایگاه شیاطین بیشتر می شود
قبل از عملیات رمضان بود. فرماندهی سپاه در منطقه تشکیل جلسه داد. در آنجا اعلام شد که عراق به تانکهای پیشرفته ای به نام تی 27 مجهز شده. هر لحظه ممکن است با این تانکها به مواضع ما حمله کنند.
ر راه در محلی به نام اعزام نیرو چند لحظه ای ایستادیم تا دو تن از برادرانمان که قرار بود همراه ما باشند سوار کنیم که همراه آنها یک طلبه جوان هم سوار شد.
از او تقاضا شده که به یکی از پادگانهای شهر بیاید او در جواب گفته بود که من شربت شهادت را نوشیدم و همین گفته او و طولی نکشیده بود که در یک عملیات کمین شرکت نموده و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خوب نیست ولی نادر در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود روبه من کرد و گفت داداش جان تو دیگر بچه ها را در کوچه نمیبینی، نمیبینی که آنها لباس و کفش نو ندارند، تو چطور راضی میشوی با لباس نو و کفش نو به پیش آنها بروی نمیدانی آنها اگر ما را با این لباس و کفش نو ببینند ناراحت میشوند من به همین خاطر کفش خودم را گلی میکنم تا نو دیده نشوند
گفتم هر وقت که آمدي ديگر زنگ نزن و با اين کليد باز کن، شب علي اصغر به خوابم آمد و بالباس ارتشي که به تن داشت و گفت: مادر کليد من کجاست که اينجا گذاشته بودم و داخل جيبم بود و سراغ کليدش را آن شب در خواب از من مي گرفت.
که ایشان در زمانی در جبهه فعالیت داشتند به تعدادی از هم رزمانشانی سواد خواندن و نوشتن نداشتند آموزش داده و ایشان را با سواد کرده بود و وقتی به تهران می آمدند در موقع رفتن برای آنها مقداری کتابهای ابتدایی داستان های کوچک خریداری می کردند
تصویر غلامعلی در کنار تصویر بزرگ امام . غلامعلی به امام عشق می ورزید . به او علاقه خاصی داشت . روزی غلامعلی را در خواب دیده بودم . گفته بود: «بزودی عزیز ترین کس انقلاب به نزد ما می آید. » و چند روز بعد خبر ارتحال حضرت امام (ره ) را از رادیو شنیدم .
قرار شد حاج احمد به عنوان نماینده نظام راهی سوریه شود. برای کمک به نیروهای سوریه و لبنان در نبرد با اسرائیل. قمستی از نیروهای لشگر را نیز برای این کار آماده کرد.
قبل از اينكه به جبهه برود با همه خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد و گفت پدرو مادرم شما خيلي براي من زحمت كشيدهايد اميدوارم كه از من راضي باشيد و پدرو مادر و برادران و خواهرانم از اينكه ديگر بر نميگردم هيچ نگراني نداشته باشيد و براي من گريه نكنيد و افتخار كنيد كه فرزندي در راه خدا داديد چون پيش خدا گم نميشود.
شهید ورزشکار، محمد کاظم توفیقی در دهم بهمن ماه سال 1370 در شب میلاد امام موسی کاظم (علیه سلام) متولد شد. از کودکی به ورزش علاقه داشت. و در این زمینه موفقیت های زیادی کسب کرد. در سال 88 در رشته موتور کلاس مقام اول استانی را کسب کرد. و در سال 89 موفق شد مقام اول استانی و سوم کشوری را کسب کند. و در رشته دوچرخه سواری در سال 91 مقام اول را به خود اختصاص داد. شهید کاظم توفیقی در 16 بهمن ماه سال 94 در دفاع از حرم حضرت زینب در سوریه به شهادت رسید.