خاطرات شهدا - صفحه 182

خاطرات شهدا

خاطره ای از همسر شهید مدافع حرم / شهید پژمان توفیقی «1»

ماشینی که چند سال خراب بود وکسی نتوانسته بود درستش کند، اما پژمان با یک بار دیدن ، ماشین را تعمیرکرد...
خط ایثار (17)

ما باید برویم تا فردا بماند!

ما باید برویم تا فردا بماند و فردا باید بماند تا دلاورانی رشد پیدا نموده و فرداها را نگهدارند و این شهادتها به همین خاطر است.

عکس نوشت؛ دل نوشته ها

بی شک جرعه ای از صبر زینبی دختر علی علیه‌السلام در یک نیمه شب به همراه اشک‌هایی که مثل باران بر صورت این زنان بارید‌ند، لب‌هایشان را تر کرده است وگرنه کجا می‌توانند طاقت بیاورند و بنویسند: «شوهرم شهید شد»
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (21)

حکایت عجیب اردوگاه مفقودین!

در عملیات رمضان اسیر شدیم. آنجا در مقابل چشمان بهت زده ما چند نفر از اسرا را به رگبار بستند. بعد هم با تانکهای تی 72 از روی آنها عبور کردند!
پاسداشت شهدای مدافع حرم (23)

«مدافعان حرم» مثل پروانه گرد حرم می گردند

نام مدافعان حرم، حالا برای همه شیعیان شناخته شده است. مردان و زنانی که در روزهای سخت حمله ی تکفیری ها به حرم مطهر حضرت زینب (ع) تا پای جان برای حفاظت از حرم جنگیدند. شهادت هم رزمانشان را به چشم دیدند و حالا ماه هاست که حرم با تلاش این ساکنان دائمی اش از آسیب در امان مانده.
روایت همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده شهید تیپ فاطمیون

سفارش می‌کرد به خانواده‌های شهدا روحیه بدهم

14 اسفندماه سال 93 بود که پیکر پاک شهید شجاع و مخلص، علیرضا توسلی‌(ابوحامد) به مشهد رسید. در واقع بهار فاطمی‌خانواده ابوحامد با حضور فرمانده در خون خفته فاطمیون عطر زهرایی گرفت.

«روستاي عراق» روایتی از شهید احمد کشوری

احمد به آرامي گفت: من ديروز ديدم كه وضو گرفتي و نماز خواند.ي ما نظامي و مسلمان هستيم. ما بايد با نظامي‌ها بجنگيم. آن‌جا نرفتيم كه زن و بچه‌ افراد عادي را به گلوله و موشك ببنديم.

وصیت نامه شهید مدافع حرم (3)؛ عبدالرحیم فیروزآبادی

با توجه به این که لطف خدا شامل حال بنده شده و به عنوان یکی ازسربازان خانم بی بی زینب شدم و به یکی از آرزوهایم رسیدم، امیدوارم که در این راه هم به درجه رفیع شهادت نایل شوم.
خاطرات شفاهی شهدای گمنام (21)

شهادت هدیه ایست از جانب حق

تصرف ارتفاع 1886 افتخاری بود برای گردان حبیب. عملیات والفجر 4 رو به پایان بود. بچه ها یکی یکی سنگرها را پاکسازی کردند. اما یک سنگر تیربار به شدت مقاومت می کند. دلهره و اضطراب بعضی از بچه ها را دچار تزلزل کرد.
خط ایثار (15)

شهادت، بزرگترین فریادهاست

آنهایی که به دنیای فانی دلبسته اند... بگذار بمانند. آنهایی که جرات انتخاب مرگ را ندارند بگذار تا مرگ آنها را انتخاب کند، مگر نه اینکه مرگ، خواهی نخواهی ما را خواهد گرفت...
راز اشلو

چرا فرمانده فجر را اشلو نامیدند؟

هنوز احوالپرسی مرتضی با عراقی ها تمام نشده بود که یکهو تیر و خمپاره 60 مثل تگرگ به طرفش ریخت . تا دید جواب سلام علیکش را با خمپاره وتیر می دهند ، شروع کرد به شعار دادن...
خاطراتی از شهید مرتضی جاویدی «3»

چه کسی حاج «قاسم سلیمانی» را از محاصره‌ی دشمن نجات داد؟

«قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر 41 ثارالله در محاصره‌ی دشمن گیر می‌کند. با بی‌سیم به قرارگاه می‌گوید: «عراقی‌ها ما رو محاصره کردن. تو چند متری‌مون هستن... دیدار به قیامت!»
خاطره ای از شهید مرتضی جاویدی «2»

ادای احترام صیاد شیرازی به اشلو

در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیدم ، فقط یک بار دیدم امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز مرتضی جاویدی یا همان «اشلو» ی معروف ( شهید صیاد شیرازی)
خاطره ای از شهید مرتضی جاویدی «1»

«اشلو» تنها رزمنده ای که امام (ره) در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید

در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیدم ، فقط یک بار دیدم امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز مرتضی جاویدی یا همان «اشلو» ی معروف ( شهید صیاد شیرازی)

«حاشیه برگ شقایق» در جا مانده از قافله شهدا

من از قافله جا مانده بودم ولی خدا توفیق داد تا در بنیاد شهید خادم خانواده شهدا باشم. سال 1384جنازه البرز را آوردند از آن بدن، تکه هایی از استخوان­ها برگشته بود. کفن را که باز کردند، بی اختیار چشممم به جمجمه البرز افتاد و به همکارم گفتم این جنازه خود البرز است

معرکه ای که شهید علی رضا موحد دانش در زندان سعودی ها راه انداخت

مکه بودیم که دیدیم یک جایی درگیری شده است. پلیس های سعودی به جان هم افتاده بودند؛ هر کدام یک عکس امام خمینی (ره) به کمرشان چسبیده بود. آنها سعی می کردند عکس را از خودشان جدا کرده و در همان حال یکدیگر را متهم به بی دقتی می کردند. بعد فهمیدیم آن که ایم معرکه را راه انداخته است، کسی نیست جز علی.

مجموعه انیمیشن «چند قدم مانده به تو»این قسمت آرپی جی زن

مجموعه «72 قسمتی چند قدم مانده به تو»
خاطرات فرزند شهيد قدرت ا... حسن زاده رضائي

شمعي كه پس از مرگش پرنور تر مي شود

در اواخر مسير به علت نداشتن غذاي كافي مجبور به خوردن ريشه و برگ هاي درختان كوهستاني شدند و هنگامي كه رسیدند، ما متوجه نبوديم كه به علت يخ زدگي پاهايش كبود شده و تورم كرده بود ولي بدون هيچگونه شكايتي گفت: اين پاها بايد حتما عوض شوند.
از زبان صمدعباسی

خاطره ای از شهید مهدی باکری و انتخاب اسم یک شب

زمانی که در سپاه ارومیه بود، در اکثر فعالیت ها شرکت می کرد، حتی نگهبانی هم می داد. نصف شب بلند می شد، می آمد و می گفت: «چرا منو بیدار نکردین؟» می گفتیم: «برای چی؟» می گفت: «برای نگهبانی. نمی خواین ما هم از این ثواب بهره ای ببریم؟» می گفتیم: «مگه ما مردیم که شما بیای نگهبانی بدی؟» می گفت: «این حرفا نیست. ما باید همه مون با هم امنیت این جا رو حفظ کنیم.»

شیخ شریف وسربازان اسلحه فروش

پادگان دوكوهه که مورد بمباران هواپيماهاي هوايي قرارگرفته . انبارهای مهمات در اون منفجر مي‌شه و جاده نا‌امنه و شما بايد فعلا بمانید يا بايد ازسمت چپ جاده، ازسمت بيابان خودتون رو به انديمشك برسونيد. كه ما همين كار رو كرديم .
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه