بی شک جرعه ای از صبر زینبی دختر علی علیهالسلام در یک نیمه شب به همراه اشکهایی که مثل باران بر صورت این زنان باریدند، لبهایشان را تر کرده است وگرنه کجا میتوانند طاقت بیاورند و بنویسند: «شوهرم شهید شد»
نام مدافعان حرم، حالا برای همه شیعیان شناخته شده است. مردان و زنانی که در روزهای سخت حمله ی تکفیری ها به حرم مطهر حضرت زینب (ع) تا پای جان برای حفاظت از حرم جنگیدند. شهادت هم رزمانشان را به چشم دیدند و حالا ماه هاست که حرم با تلاش این ساکنان دائمی اش از آسیب در امان مانده.
14 اسفندماه سال 93 بود که پیکر پاک شهید شجاع و مخلص، علیرضا توسلی(ابوحامد) به مشهد رسید. در واقع بهار فاطمیخانواده ابوحامد با حضور فرمانده در خون خفته فاطمیون عطر زهرایی گرفت.
احمد به آرامي گفت: من ديروز ديدم كه وضو گرفتي و نماز خواند.ي ما نظامي و مسلمان هستيم. ما بايد با نظاميها بجنگيم. آنجا نرفتيم كه زن و بچه افراد عادي را به گلوله و موشك ببنديم.
با توجه به این که لطف خدا شامل حال بنده شده و به عنوان یکی ازسربازان خانم بی بی زینب شدم و به یکی از آرزوهایم رسیدم، امیدوارم که در این راه هم به درجه رفیع شهادت نایل شوم.
تصرف ارتفاع 1886 افتخاری بود برای گردان حبیب. عملیات والفجر 4 رو به پایان بود. بچه ها یکی یکی سنگرها را پاکسازی کردند. اما یک سنگر تیربار به شدت مقاومت می کند. دلهره و اضطراب بعضی از بچه ها را دچار تزلزل کرد.
آنهایی که به دنیای فانی دلبسته اند... بگذار بمانند. آنهایی که جرات انتخاب مرگ را ندارند بگذار تا مرگ آنها را انتخاب کند، مگر نه اینکه مرگ، خواهی نخواهی ما را خواهد گرفت...
هنوز احوالپرسی مرتضی با عراقی ها تمام نشده بود که یکهو تیر و خمپاره 60 مثل تگرگ به طرفش ریخت . تا دید جواب سلام علیکش را با خمپاره وتیر می دهند ، شروع کرد به شعار دادن...
«قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر 41 ثارالله در محاصرهی دشمن گیر میکند. با بیسیم به قرارگاه میگوید: «عراقیها ما رو محاصره کردن. تو چند متریمون هستن... دیدار به قیامت!»
در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیدم ، فقط یک بار دیدم امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز مرتضی جاویدی یا همان «اشلو» ی معروف ( شهید صیاد شیرازی)
در تمام دورانی که همراه رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیدم ، فقط یک بار دیدم امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز مرتضی جاویدی یا همان «اشلو» ی معروف ( شهید صیاد شیرازی)
من از قافله جا مانده بودم ولی خدا توفیق داد تا در بنیاد شهید خادم خانواده شهدا باشم. سال 1384جنازه البرز را آوردند از آن بدن، تکه هایی از استخوانها برگشته بود. کفن را که باز کردند، بی اختیار چشممم به جمجمه البرز افتاد و به همکارم گفتم این جنازه خود البرز است
مکه بودیم که دیدیم یک جایی درگیری شده است. پلیس های سعودی به جان هم افتاده بودند؛ هر کدام یک عکس امام خمینی (ره) به کمرشان چسبیده بود. آنها سعی می کردند عکس را از خودشان جدا کرده و در همان حال یکدیگر را متهم به بی دقتی می کردند. بعد فهمیدیم آن که ایم معرکه را راه انداخته است، کسی نیست جز علی.
در اواخر مسير به علت نداشتن غذاي كافي مجبور به خوردن ريشه و برگ هاي درختان كوهستاني شدند و هنگامي كه رسیدند، ما متوجه نبوديم كه به علت يخ زدگي پاهايش كبود شده و تورم كرده بود ولي بدون هيچگونه شكايتي گفت: اين پاها بايد حتما عوض شوند.
زمانی که در سپاه ارومیه بود، در اکثر فعالیت ها شرکت می کرد، حتی نگهبانی هم می داد. نصف شب بلند می شد، می آمد و می گفت: «چرا منو بیدار نکردین؟» می گفتیم: «برای چی؟» می گفت: «برای نگهبانی. نمی خواین ما هم از این ثواب بهره ای ببریم؟» می گفتیم: «مگه ما مردیم که شما بیای نگهبانی بدی؟» می گفت: «این حرفا نیست. ما باید همه مون با هم امنیت این جا رو حفظ کنیم.»
پادگان دوكوهه که مورد بمباران هواپيماهاي هوايي قرارگرفته . انبارهای مهمات در اون منفجر ميشه و جاده ناامنه و شما بايد فعلا بمانید يا بايد ازسمت چپ جاده، ازسمت بيابان خودتون رو به انديمشك برسونيد. كه ما همين كار رو كرديم .