خاطرات شهدا - صفحه 39

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛

آرزو دارم راه شما را ادامه دهم

«ای شهید که اسطوره‌ساز بودی و اتحاد و وحدت کلمه را به رخ جهانیان کشیدی و با امامان و معصومین در آن دنیا هم‌نشین شدی. آرزو دارم که راه شما را ادامه داده و در حفظ آن کوشا باشم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

رفیق ناشناس!

«یکی از نیرو‌ها وقتی کمک می‌کند تا شهید را پایین بیاورد با دیدن صورت او متوجه می‌شود که یکی از رزمندگان شهر خاکعلی است نامش اصغر قنبری و از رفقای نزدیک همین رزمنده‌ای بود که او را به آن‌جا آورده بود. از او می‌پرسد واقعاً نمی‌دانی این شهید کیست؟ ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

سینهِ سینه‌زن هیچ‌وقت نمی‌سوزه!

«به حمید گفتم، کم‌تر سینه بزن یا حداقل آروم‌تر سینه بزن لازم نیست این‌همه خودت را اذیت کنی. جوابش برایم جالب بود. گفت: فرزانه‌ این سینه به‌ خاطر همین سینه زدن هیچ‌وقت نمی‌سوزه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که در آستانه ایام محرم تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات؛

پوشش ظاهری شهید «چگینی»!

«شهید چگینی با توجه به دقت و حساسیتی که در پوشش ظاهری داشت. همیشه در ماشین خود یک عدد شانه، فرچه واکس، کفش، نخ و سوزن داشت تا از آن‌ها در مواقع ضروری استفاده کند ...» ادامه این خاطره از شهید ترور معلم «قدرت‌الله چگینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات/ نامه به خانواده‌ها در اسارت!

«شهید ابوترابی‌فرد همیشه بچه‌ها را تشویق می‌کرد تا نامه‌های امیدوارکننده بنویسند و سعی کنند تا از زیبایی‌های اسارت بنویسند و تلخی و مرارت‌ها را منعکس نکنند تا به نگرانی خانواده‌ها افزوده نشود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛

در فراق شما چگونه می‌توان زیست؟

«اکنون‌ای فرشته‌های مهر، در فراق شما چگونه می‌توان زیست؟ چگونه می‌توان این وادی برهوت عمر را سپری کرد؟ چگونه می‌توان عشق و ایمان‌تان را بازگو کرد و در آشیانه‌های قلبمان جای داد؟ ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
روایتی خواندنی از شهید«اردشیر احمدی»

گرسنگی در روز عاشورا

مادر شهید«اردشیر احمدی» در خواب می‌بیند که پسرش گرسنه است.صبح که بیدار می‌شود به همرزم فرزندش مراجعه کرده و خوابش را تعریف می‌کند و می‌پرسد آیا اتفاقی برای پسرم افتاده؟ او می‌گوید: شهید تاکید کرد به مادرم چیزی نگو در روز عاشورا ماشینی که حامل غذا بود و کسانی که مسئول پخش آن بودند وقتی می‌خواستند غذا را تقسیم کنند خمپاره عراقی‌ها به ماشین اصابت می‌کند و سرنشینان ماشین همگی شهید می‌شوند و این تعبیر خواب مادرش بود که پسرش در روز عاشورا نتوانسته‌ بود غذا بخورد وقتی که برمی‌گردد و همه چیز را می‌شنود به مادرش می‌گوید:مگر تو سید هستی‌ که از همه چیز خبر داری!
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

مگه شهادت شوخیه؟!

روز قبل سر ما را برد از بس که با همه چیز خداحافظی کرد مثلاً می‌گفت شاید این آخرین حمام ما باشد. بچه‌ها شوخی می‌کردند و می‌گفتند مگه شهادت شوخیه؟! تو می‌روی قزوین و دیگر به جبهه برنمی‌گردی! ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

کار برای جوانان را ماندگارترین کار‌ها می‌دانست

«کار برای جوانان را ماندگارترین کار‌ها می‌دانست و خود نیز اغلب با جوانان سروکار داشت و به دقت به پای بحث‌ها و مطالب آن‌ها می‌نشست ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «مجید نبیل» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
زندگینامه شهید «خیرالله توکلی»؛

شهیدی که به شوق جبهه، فرماندهی اطلاعات سپاه الیگودرز را رها کرد

شهید «خیرالله توکلی» در سال ۱۳۶۲ فرماندهی اطلاعات سپاه شهرستان الیگودرز را عهده‌دار بود، ولی به خاطر رفتن به جبهه این سمت را رها کرد و در دی ماه همان سال به جبهه برگشت.

آلبوم‌های پاره پاره!

«سوارش کردم و به آدرس خانه‌ای که گفته بود بردم. ولی هیچ نشانه‌ای از خانه نبود و همه جا صاف بود. آن آقای ارتشی بسیار منقلب شد، اشکش جاری شد و دیدم لابه لای سنگ، کلوخ و آجر‌ها را می‌گردد و لحظه‌ای بعد چند برگ آلبوم را پیدا کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

گزارش تصویری/سنگ تمام مردم لرستان برای فرمانده شهید

پیکر مطهر شهید «سعید پناهی فرد» رئیس پلیس آگاهی بندرعباس که ششم مهرماه در درگیری با قاچاقچیان به شهادت رسید، امروز در میان حزن و اندوه همرزمانش و عموم مردم در زادگاهش شهرستان کوهدشت به خاک سپرده شد.

مادر شهید «جلال ابراهیمی» آسمانی شد

مادر شهید «جلال ابراهیمی» دار فانی را وداع گفت.
در آستانه روز قلم انجام گرفت؛

تقدیر از کوچکترین نویسنده ایثار و شهادت

کوچکترین نویسنده حوزه ایثار و شهادت و نویسنده ماهنامه «سفیر امین حوزه» در آستانه روز قلم مورد تجلیل قرار گرفت.
زندگینامه شهید «علی حسن نوری»؛

شهیدی که یک تنه مقابل چند گردان ایستاد

یکی از هم‌رزمان شهید «علی حسن نوری» می گوید: در حالی که نیروهایش زخمی و شهید شده بودند، هجمه دشمن گسترده‌تر و حلقه محاصره تنگ‌تر شده بود، یک تنه مقابل چند گردان ایستاد.
برگی از خاطرات؛

چپ کردن اتوبوس در پل دختر!

«من خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم که اتوبوس در آب است و آب به دهانم می‌رود. اتوبوس در پل دختر چپ کرده بود و داخل رودخانه افتاده بود ...» ادامه این خاطره از شهید «یدالله ذوالقدر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات؛

علاقه شهید «کاظمی» به شهید «ذوالقدر»!

«بچه‌های قزوین را از لشکر ۸ نجف جدا می‌کردند، در این جدا کردن، حاج احمد کاظمی فرمانده لشکر ۸ نجف، گفته بود ذوالقدر یکی از بهترین نیرو‌های این لشکر است به جای ایشان هر چند تا نیرو می‌خواهید ببرید ایشان به این شهید علاقه داشت ...» ادامه این خاطره از شهید «یدالله ذوالقدر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

ناگفته‌های جانباز «عزت قیصری» از ترور‌های گروهک‌های ضدانقلاب

«گروهک‌های ضدانقلاب معمولاً از هر فرصتی برای ضربه زدن به رزمندگان استفاده می‌کردند. خیلی از رزمندگان در کردستان ترور می‌شدند حتی خانواده‌های آن‌ها در امان نبودند ما هم از این امر مستثنی نبودیم، سال ۱۳۶۲ در بازار سنندج (گذر) گروهک‌ها به من اسید پاشیدند و تمام چادرم هم سوخت و چند قطره از اسید به سر، صورت و دستم که به چادر گرفته بودم، پاشید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از ناگفته‌های جانباز «عزت قیصری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

آلبوم تصاویر رزمندگان و شهدای استان لرستان «8»

استان لرستان در طول دوران دفاع مقدس 6300 شهید تقدیم انقلاب نموده است که رشادتها و فداکاری‌های زیادی در عملیاتهای مختلف از خود نشان دادند. در ادامه تصاویری از رزمندگان و شهدای استان لرستان را می‌بینید:

شهید «بهتویی» هنگام عملیات، خیلی قاطع و مصمم بود

«آقای بهتویی هنگام عملیات، خیلی قاطع و مصمم بود اما در مواقع دیگر بسیار مهربان و صمیمی رفتار می‌کرد و به ما می‌گفت: ما باید همیشه به خدا متوسل شویم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه