نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد - «خواب دیدم جنگ تمام شده ما را سوار اتوبوس کردند و رفتیم ایران، مردم و کل خانواده به استقبال ما آمده بودند. بعد از کلی تشریفات و مراسم همراه خانواده رفتیم خانه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالی‌نژاد" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۹۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۴

نوید شاهد - «ماه محرم بود و آقا سیدعلی‌آقا که در آن زمان ۱۰ سال بیشتر نداشت، شبانه بچه‌های محل را جمع می‌کردند، چایی می‌دادند و نوحه‌خوانی می‌کردند، ولی پاسبان‌های محل اذیت می‌کردند و نمی‌گذاشتند آن‌ها روضه‌خوانی کنند ...» ادامه این خاطره را همزمان با ماه محرم و در آستانه ورود آزادگان به مهین اسلامی از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۳

نوید شاهد - «هر سال دهه اول محرم با حسن به منزل سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی می‌رفتیم و تعزیه تماشا می‌کردیم. حسن من از ابتدا حسینی بود ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید "حسن حسین‌پور" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۰

نوید شاهد - دیگر خیلی نگران شدم و به فکر افتادم ، خداحافظی کرد و در آخر کوچه بازهم برگشت وگفت چرا این کوچه امروز خیلی دراز و طولانی شده است. متنی که خواندید قسمتی از خاطره ای از خواهر شهید «كمال مقتدري» بود که تقدیم حضور شما مخاطبان عزیز می شود.
کد خبر: ۵۱۲۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۰

یادداشت؛
نوید شاهد - فرزند شهید محمودی خطاب به پدر خود می نویسد:« پدرعزیزم؛ (من به تو افتخار می کنم، پدر) من افتخار می کنم همچون تو پدری دارم که در روزگار قحطی وجدان، علم سرخ حسینی را بر دوش کشیدی و لبیک گویان ندای هل من ناصر... حسین(ع) را فریاد کردی و مردانگی مردان انقلابی این مرز و بوم را به نامردان و کج اندیشان نمایاندی».
کد خبر: ۵۱۲۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۵

برگرفته از کتاب روز‌های بی‌آینه؛
نوید شاهد - «علی از این همه رفت‌وآمدم به منزل آزاده‌ها و شنیدن جواب‌های مشابه خسته شده بود. یک روز گفت مامان بسه دیگه خودت می‌فهمی رفتارهات عصبی و غیرارادی شده است. علی راست می‌گفت طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزو نیروی هوایی بوده یا نه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید "حسین لشگری" است که همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۵۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۹

نوید شاهد - «موقع خداحافظی، پدرم حمید را بغل کرد. زمزمه‌های پدرم را می‌شنیدم که زیر لب می‌گفت: می‌دونم حمید بره شهید میشه. حمید بره دیگه برنمی‌گرده. این‌ها را می‌گفت و گریه می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم"حمید سیاه‌کالی‌مرادی" است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۳۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۸

دیپلمات شهید حاج «ناصر ریگی» :
نوید شاهد سیستان و بلوچستان به مناسبت سالروز شهادت دیپلمات شهید «ناصر ریگی» به معرفی این شهید والامقام می پردازد.همچنین در آخرین دست نوشته، شهید بیان می کند: برای دومین بار بعد از آمدن به مزار شریف غسل شهادت نمودم، اما خبری نشد.
کد خبر: ۵۱۲۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۷

انتشار به مناسبت روز گرامیداشت شهدای مدافع حرم؛
نوید شاهد - شهید مدافع حرم علی زاده اکبر از شهدای شهرستان کاشمر در سیر زندگانی خود همواره به امور فرهنگی توجه داشت و در کنار سابقه کار در بسیج و بنیاد شهید، تجربه در نانوایی و سپاه را نیز کارنامه خدمت خود داشت؛ برای او خدمت به مردم و انقلاب ملاک بود نه میز و منسب.
کد خبر: ۵۱۲۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۸

مادر شهید "داود خلیلی":
نوید شاهد - مادر شهید "داود خلیلی" در مراسم خاطره‌گویی شهدا گفت: شهدا عاشق امام خمینی (ره) بودند به همین دلیل سختی‌های جبهه‌ها را تحمل می‌کردند تا ولایت‌فقیه از آن‌ها راضی باشد و همین برایشان لذت‌بخش و کافی بود.
کد خبر: ۵۱۲۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

برگرفته از کتاب هوشنگ؛
نوید شاهد - «هوشنگ، جوان شوخ طبع و بذله‌گویی بود. چنان شاد و سروحال بود که هر که او را نمی‌شناخت فکر می‌کرد که هیچ هم و غمی در دنیا ندارد. هر روز سوژه، شعر و جوک جدیدی برای خنداندن دیگران ابداع می‌کرد و برایش طرف مقابل تفاوتی نداشت آن شب هم که شب عروسی بود، بازار مشتریان هوشنگ هم گرم بود ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۲۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

نوید شاهد_پدر شهید«محمود بهرامی» از لحظه ی باخبر شدن شهادت پسرش این چنین می گوید:يك روزصبح مامور پست به درب منزل ما آمد. پرسيد،اينجا منزل محمود بهرامي مي‌باشد و شما پدرشان هستيد؟من گفتم بله .او يك تلگراف دوخطي را به من داد وگفت براي شما آمده است. گفتم براي من بخوانش گفت من نمي توانم و معذرت خواست و اظهار داشت،من از خواندن نامه عاجزم... ادامه راویت را در متن خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

تاریخ شفاهی؛
نوید شاهد - شهید «سهراب اقیان» متولد شهرستان مهدیشهر، از شهدای دفاع مقدس است که بیست و نهم آبان ۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید. کلیپ زیر گفتگو با مادر و خواهر گرامی این شهید گرانقدر است که از لحظه وداع با سهراب برای‌مان روایت می‌کنند. شما را به دیدن این کلیپ زیبا دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۱۲۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۵

نوید شاهد - «با نوجوانی که به ما ناسزا گفت، گلاویز شدیم. ما با عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یک نفر. عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما که توقع داشتیم او به یاریمان بیاید، سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دوست سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۴

گفتگوی تصویری با پدر شهید اردشیر الهیاری؛
نوید شاهد- شهید اردشیر الهیاری 18 دی 1345 در روســتاي دوچقاسنجابي از توابع شهرستان اسلام آبادغرب به دنیا آمد. دانشجوي دوره کارداني در رشته تربیت بدني و معلم بود. به عنوان بسیجي در جبهه حضور یافت. 26 دي 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به دست شهید شد. مزارشهید در گلزار شهدای روستای شاه گدار تابعه شهرستان کرمانشاه واقع است. در ادامه گفتگوی تصویری با پدر این شهید بزرگوار را ببینید.
کد خبر: ۵۱۲۰۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۳

نوید شاهد - «یکی از سربازان داد زد که شیمیایی زدند همه ماسک‌های خود را زدند. من و یکی از دوستانم که بچه تبریز بود ماسک نداشتیم دوست من یک پلاستیک را برداشت و بر سر خود کشید که شیمیایی نشود ...» ادامه این خاطره را از "ابوطالب سمیعی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۸۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۱

خاطرات شفاهی؛
نوید شاهد -مادر شهید "سید مهدی شمس الضحی" در این مصاحبه از لحظه وداع با فرزندش گفت: «پسرم لحظه آخر در قبر مانند غنچه ای شکفت و لبخندی بر چهره من زد که هرگز از یادم نمی رود.»
کد خبر: ۵۱۱۸۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۱

نویدشاهد - جانباز هفتاد درصد «سیدهادی حسینی» در قسمتی از خاطرات خود در دوران دفاع مقدس گفت: من و دو نفر دیگر از همسنگرانم برای پشتیبانی از همرزمان، فشار آتش‌بار را روی متجاوزین بیشتر کردیم تا نیروهای ما بهتر بتوانند پیشروی کنند، ناگهان گلوله خمپاره ای به سنگرمان اصابت کرد، ناگهان صدای مجید به گوشم رسید که گفت «سید، کمی صبر کن تا به کمکت بیایم.»
کد خبر: ۵۱۱۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۰

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «مادرم وقتی شنید می‌خواهم به جبهه بروم بی‌تعارف آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: تو باید ازدواج کنی. خیلی غصه خوردم، ولی خودم را نباختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانی‌ها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۱۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۹

همسر شهید "قربان احمدی":
نوید شاهد - «روزی که می‌خواست آخرین وداع را با ما کند من از تنها دخترم معصومه خواستم که گریه کند تا مانع رفتن پدرش به جبهه شود ولی ایشان هدف بزرگتری را انتخاب کرده بود لذا اشک‌های دخترش نتوانست دلش را برای رسیدن به هدفش بلرزاند و عازم جبهه شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "قربان احمدی" از زبان همسر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۱۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۶