خاطرات شهدا - صفحه 66

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
همسر شهید «حسین امجدی»:

ضدانقلاب در نهایت قساوت و بی‌رحمی همسرم را تیرباران کرد

همسر شهید «حسین امجدی»: پس از سال‌ها مبارزه و فداکاری در راه اسلام، انقلاب و وطن، ضد انقلاب همسرم را پس از چند ماه شکنجه و بریدن گوش هایش، وی را در نهایت قساوت و بی رحمی تیر باران کردند.

پرچم اسلام را برافراشته نگه داریم

«اینک بر ماست که پرچم به اهتزاز درآمده اسلام که بر سر مستضعفان جامعه گسترده شده را ثابت و استوار در سراسر جهان اسلام، برافراشته نگهداریم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

می‌ترسم ارتباطم با خدا قطع شود!

«حق دارید نسبت به وظیفه‌تان حساس باشید، اما می‌ترسم اگر همیشه اینطور عمل کنم، کم کم ارتباطم با خدا قطع شود و انگیزه‌های غیرالهی پیدا کنم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.

برشی از کتاب "دلیر بی‌ادعا"| در تاریکی شب بی‌هدف شلیک می‌کرد!

در قسمتی از کتاب "دلیر بی‌ادعا" که زندگینامه و مجموعه خاطرات سردار شهید "رجبعلی بهتوئی" است، می‌خوانید: «طی مسیر دوباره به یک تیربارچی برخورد کردیم که هم بچه‌ها را خیلی اذیت می‌کرد و باعث توقف نیرو‌ها شده بود. این تیربارچی بدون اینکه ما را به خوبی ببیند در آن تاریکی شب بی‌هدف شلیک می‌کرد ...»
برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛

شهید تکرار واژه عشق است

«دیوار هنوز هم عکس‌هایت را بر گردنش آویخته و به حرمت آخرین نگاهت، چشمانش را به روی پنجره بسته است، هنوز هم، چفیه و جانمازت را می‌شود از پشت همین چشم‌ها دید، چشم‌هایی که می‌خواهند فقط بگویند: شهید، یعنی تکرار واژه عشق است ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
تدبیر شهید «جلال ابراهیمی» مانع از شهادت تعداد زیادی از رزمندگان شد
خاطره محمدحسن ظهراب بیگی از شهید «جلال ابراهیمی»؛

تدبیر شهید «جلال ابراهیمی» مانع از شهادت تعداد زیادی از رزمندگان شد

تدبیر شهید «جلال ابراهیمی» در مهار سیل در منطقه زبیدات و کشاندن آن به سمت مقر بعثی‌ها مانع از غرق شدن عده زیادی از رزمندگان گردان ثارالله شد.
کارم شاد کردن دل محصل‌ها بود
خاطراتی از دفتر خاطرات شهيد «اسداله کردی»؛

کارم شاد کردن دل محصل‌ها بود

شهید «اسداله کردی» در خاطرات خود آورده است: تنها كارم شاد كردن دل بچه های محصل بود. به وسيله خريدن چند دفتر و قلم از حقوق ناچيزم كه حتي گاهي به قيمت بی پول ماندن خودم در آن دوره افتاده و غريب تمام می شد.

دیدار رئیس مرکز اسناد دفاع مقدس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ارتش با‌ خانواده شهید «حسن وحدتی‌منش»

رئیس مرکز اسناد دفاع مقدس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی، ظهر امروز بیست و هشتم با خانواده شهید «حسن وحدتی‌منش» دیدار کردند.

خدمت به خانواده‌اش را دوست داشت

«برخی خیال می­‌کردند دوقلو هستیم. او خدمت به خانواده را دوست می‌­داشت. پس از خدمت سربازی، مدتی قالیبافی کرد.» ادامه این خاطره از برادر شهید «بهلول ابراهیمی راد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی بخوانید.

کبوتر دلش به جبهه پرواز کرده بود!

«وقتی عشق پسرم را برای رفتن به جبهه دیدم، به پدرش گفتم: «کبوتر دل این به جبهه پرواز کرده، شما هم اجازه بده برود!»» ادامه این خاطره از شهید «بهلول ابراهیمی راد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد آذربایجان شرقی بخوانید.

شهیدی که با مسئول شرکت به دلیل بدگویی از امام برخورد می‌کند!

«شهریور ۵۷ در شرکتی کار می‌کرد، مسئول شرکت مراسمی برگزار کرده بود و در آن از شاه تعریف می‌کند و امام را می‌کوبد که این مهم موجب ناراحتی، ولی الله شهبازی می‌شود و با مسئول شرکت به دلیل بدگویی از امام برخورد شجاعانه می‌کند! ...» ادامه این خاطره از شهید "ولی‌الله شهبازی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات / از خنده روده بُر شدیم!

«بابا وقتی من را دید، تازه فهمید که مجروح شدم! بعد از احوالپرسی کردن گفت: پسرم مجروح شدی! و بعد به شوخی گفت: من دیدم چند روزی سر سفره نیستی! پس جبهه رفته بودی؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "مهدی شالباف" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
شهیدی که از دست امام خمینی «ره» هدیه گرفت
خاطره‌ آزاده لرستانی از شهید «احمد قبادی»؛

شهیدی که از دست امام خمینی «ره» هدیه گرفت

«محمد محمدی نژاد» آزاده دفاع مقدس در بیان خاطرات شهید «احمد قبادی» می گوید: امام خمینی(ره) این نوجوان کوهدشتی را می‌بوسند و هدیه‌ای به احمد می‎دهند و آیت‌الله هاشمی هم هدیه‌ای و یک قالیچه سجاده کوچک به احمد تقدیم نمودند.

حلالم کن تا چند روز دیگر شهید می‌شوم!

«به من گفت حمید جان حلالم کن، من تا چند روز دیگر شهید می‌شوم. از حرفش ناراحت شدم و به او اعتراض کردم و گفتم می‌خواهی مرا ناراحت کنی از این حرف‌ها می‌زنی ...» ادامه این خاطره از شهید "ولی‌الله شهبازی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

فیلم | سرباز میهن

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "مرتضی خادمی ماشاری" و خاطرات این مادر گرانقدر از روزهای خدمت فرزندش در نیروی انتظامی در منطقه سیستان و بلوچستان و شهادت او است.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

یک روز تلخ و شیرین!

«ظهر پس از دریافت مهمات و ناهار بچه‌ها عازم منطقه چهار طاق شدیم. باران پاییزی باریدن گرفت و کمتر از نیم ساعت چنان باریدنی کرد که جاده فرعی پس از ایست بازرسی جاده خرمشهر تا محدوده جنوبی کرخه که محل استقرار همرزمان ما بود، مملو از آب شد ...» ادامه این خاطره از "فریده پاکدل‌کوهی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
شهادت آرزوی من است، خدا بخواهد از فائزون باشم
شهید «محمد صدیق جنگی‌زهی»

شهادت آرزوی من است، خدا بخواهد از فائزون باشم

شهید «محمد صدیق جنگی‌زهی» از شهدای اهل تسنن جنگ تحمیلی که در هور العظیم بر اثر اصابت ترکش به درجه شهادت نائل آمد، در حین اعزام به جبهه این‌گونه شهادت را وصف می‌کند: «شهادت آرزوی من است، خداوند لیاقت شهادت را به هر کسی نمی‌دهد. اگر خدا بخواهد و از ما راضی باشد، از بندگان نیک و فائزون باشیم.»

برای ما خانه ساخت!

«برادرم گفتند: زمینی را برای شما در نظر گرفته‌ام که اگر فرش زیر پایتان را هم بفروشید ارزش دارد که آنجا را بخرید و با پولی که دارید در آن زمین خانه بسازید، ما هم قبول کردیم. خود ایشان هم کمک کرده، فرش‌ها را جمع کردند، فروختند، زمین را خریدند ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
شهادتین با رمز یا زهرا(س)
برگرفته از کتاب پیشتازان فتح

شهادتین با رمز یا زهرا(س)

رزمندگان چشم به چشم مجید دوخته بودند که چه خواهد شد. وسیله ای هم نبود که او را به عقب ببریم فقط نگاهش می کردیم. بچه ها دعا و ناله میکردند ولی مجید فقط "یا زهرا" میگفت...ادامه این خاطره از «محمود باشی» یکی از رزمندگان جنگ های نامنظم بوشهر را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد بوشهر بخوانید.
معرفی کتاب/ ایستاده تر از کوه، روایت زندگی شهید «سیدجواد میرشاکی»

معرفی کتاب/ ایستاده تر از کوه، روایت زندگی شهید «سیدجواد میرشاکی»

سید جواد میر شاکی به‌عنوان بسیجی داوطلب در جبهه حضور یافت و باسمت فرمانده گردان به‌سوی معبودش پر کشید کتاب «ایستاده‌تر از کوه» به معرفی این شهید پرداخته است.
طراحی و تولید: ایران سامانه