خاطرات شهدا - صفحه 72

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا

هم نماز و هم سلامت بچه‌ها!

نوید شاهد - «در ابتدای اسارت تصور می‌کردیم در اسارت هم باید با بعثی‌ها جنگید و به دستور‌های آن‌ها گردن ننهاد. به همین دلیل همواره با هم درگیر بودیم و هر از چندگاهی چندین نفر از ما مجروح و حتی به شهادت می‌رسیدند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

فیلم | روایتی پدرانه از فعالیت های فرهنگی و مذهبی فرزند

نوید شاهد - آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با پدر شهید "غلام آبسینه" و خاطرات این پدر بزرگوار از حضور فرزندش در جبهه و فعالیت های فرهنگی و مذهبی وی است.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

کبوتر رزمنده!

نوید شاهد - «نیمه‌های شب صدای کبوتر می‌آمد، تعجب کردم که در این بحبوحه جنگ و آتش کبوتر چه کار می‌کند؟ وقتی که به دنبال صدا رفتم. دیدم یک جفت کبوتر سفید بسیار قشنگ در پشت جیب ۱۰۶ خوابیده‌اند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات/ چرا محله ما را آسفالت کرده‌اید؟

نوید شاهد - «وقتی متوجه شد که از طرف شهرداری منطقه، کوچه ایشان را آسفالت کرده‌اند. خیلی عصبانی شد و با شهردار آن منطقه حسابی دعوا کرد که چرا این کار را کرده‌اید؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی رجایی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خواهر شهیدان "عبدالرزاقی" روایت می‌کند؛

شجاعت "حمید" در محاصره دشمن و رنج کشیدن مادرش!

نوید شاهد - «مادر را برای تشخیص جسد بردند، جسد نبود خاک بود؛ متلاشی شده بود. اسکلت کاملی در لباسش آرمیده بود، اما وقتی دست می‌زدی پودر می‌شد. مادر از روی لباس‌ها، کتانی و فانسقه حمید توانست او را شناسایی کند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حمید عبدالرزاقی" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

بنزین به موقع رسید و دستگاه‌های ارتباطی قطع نشد

نوید شاهد - «به ما دستور دادند باید دستگاه‌های ارتباطی تا صبح کار کنند، دستگاه‌ها در طول این مدت 20 لیتر بنزین مصرف می‌کردند با این شرایط با کمبود بنزین مواجه می‌شدیم با قرارگاه تماس گرفتیم و درخواست بنزین کردیم. قرار شد برایمان بفرستند اما نرسید ...» ادامه این خاطره را از "علیرضا سیفی‌دهکی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

کارنامه «اردوگاه شهدای تخریب» منتشر شد

نوید شاهد - کتاب «اردوگاه شهدای تخریب» کارنامه عملیاتی و ماموریت‌های پاکسازی گردان تخریب قرارگاه کربلا توسط انتشارات شهیدکاظمی روانه بازار شد.

تجلیل از مدال آوران ورزشکار و گلباران قبور شهدای شهرستان بوانات

آیین تجلیل از مدال آوران ورزشکار و گلباران قبور مطهر شهدای ورزشکار شهرستان بوانات با حضور بهادری رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران و شکری رئیس اداره ورزش و جوانان شهرستان و جمعی از ورزشکاران و هیأت ورزشی در گلزار شهدای این شهرستان برگزار شد.

سفر حج

نوید شاهد - دوست شهید حجتی نقل می‌کند: «قرار بود حسین به عنوان خدماتی با زائرین عازم حج شوند. ولی چون مجرد بود سازمان حج و زیارت حاضر به پذیرش او نبود.» در ادامه متن کامل این خاطره را می‌خوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

به کلی از رفتن به جبهه ناامید شده بودم!

نوید شاهد - «به دلیل موقعیت شغلی که داشتم به هیچ وجه مسئول مربوطه با رفتن من به جبهه موافقت نمی‌کرد و با اصرار من در آخر، شرط گذاشت که جایگزینی برای خود قرار دهم، ولی هیچ کس را برای بهانه‌گیری به عنوان جایگزین من قبول نمی‌کردند که مسئولیت مرا بر عهده بگیرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس "بهرام ایراندوست" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
پوستر | شهید ناجا علی اکبر اکبری

آخرین دست نوشته شهید اکبری: "اگر صاحب زبانم باشم، صاحب وجودم هستم"

نوید شاهد - به مناسبت گرامیداشت هفته نیروی انتظامی بخشی از زندگی نامه شهید على اکبر اکبری از شهدای والامقام مرزبانی ناجا در شهرستان رشتخوار در قالب عکس نوشته منتشر شد.
خاطره‌ای از شهید "محمد عظیم تاشک" منتشر شد

خاطره‌ای از شهید "محمد عظیم تاشک" منتشر شد

نوید شاهد – خاطره‌ای از شهید "محمد عظیم تاشک" به مناسبت هفته نیروی انتظامی در سالروز شهادتش منتشر می شود.

اخلاق شهید «مطلب احمدیان» ضدانقلاب را بیشتر از گلوله‌های اسلحه اش رنج می‌داد

نوید شاهد - شهید «مطلب احمدیان» به عنوان فرمانده ای دلاور و خدمت گذار مردم منطقه، زبانزد خاص و عام بود و از اینکه وجود او باعث دلگرمی هر چه بیشتر مردم به نظام و انقلاب می‌شد، ضد انقلاب را رنج می‌داد و اخلاق مردم مدارانه او بیشتر از گلوله‌های اسلحه اش دشمن را مایوس و نا امید کرده بود.
برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛

درخت انقلاب را با ادامه دادن تحصیلم آبیاری می‌کنم

نوید شاهد - «با ادامه دادن تحصیلم باعث می‌شوم همان اسلام و ایرانی که تو‌ای شهید به خاطرش خون سرخت را به زمین ریختی؛ آباد کنم و درخت این انقلاب را خوب آبیاری کنم تا سرسبز، شاداب و پر از میوه شود ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

چند خاطره خواندنی از شهید «ملا مصطفی مردوخی»

نوید شاهد - پدر شهید «ملا مصطفی مردوخی»: همیشه دعا می‌کردم خدا به من پسری عطا کند اهل علم و اهل دین، ۲۵ فروردین ۱۳۳۵ پاسخ دعاهایم را گرفتم و مصطفی به دنیا آمد. حالا که خدا جوابم را داده بود، من هم باید به عنوان یک پدر تلاش می‌کردم تا مصطفی را به گونه‌ای تربیت کنم که به رضایت خدا بینجامد.

حرف های شهید موسوی نژاد از لسان مادر

نوید شاهد - شهید سید مهدی موسوی نژاد از شهدای والامقام خطه خلیل آباد پیش از رفتن به جبهه های نبرد علیه دشمن بعثی و در تماس هایی که از جبهه های نبرد با مادر صبور و فدارکار خود داشت، توصیه هایی مخلصانه و خواهش هایی از مادر خود کرد که در ادامه حرف های این شهید والامقام را به نقل از مادر ایشان می خوانیم.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

موش‌های سیاه آبی!

نوید شاهد - «دیشب اگر دیر جنبیده بودم نصف گوشم نصیب موش‌های سیاه آبی شده بود. شانس آوردم که موش سیاه داخل قابلمه افتاد، قابلمه برگشت و داخل آب رفت ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
گفتگوی تصویری با پدر شهید «حسینعلی کرمی»؛

فرمان تاریخی امام خمینی (ره) فرزندم را راهی جبهه‌های جنگ کرد

نوید شاهد - پدر شهید «حسینعلی کرمی» می گوید: «شهید علاقه زیادی به حوزه علمیه داشت، در آنجا مشغول تحصیل بود که با فرمان امام خمینی (ره) که اعلام کرده بودند جبهه ها نیاز به نیرو دارد به جبهه می رود.»

خاطرات/ باید کم بخوریم تا درد محرومان را احساس کنیم!

نوید شاهد - «وی مقید به روزه گرفتن بود، یک بار که از جبهه برای مرخصی به خانه آمده بود، همه روز‌ها را روزه گرفت، گفتم چرا این همه روزه می‌گیری؟ گفت: همه باید عادت کنند به کم خوردن تا بتوانند درد محرومان را احساس و درک کنند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "مجید صدیقها" از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
روایتی خواندنی از همرزم شهید "علیرضا فتاحی"؛

ناله‌های شبانه

نوید شاهد - همرزم شهید "علیرضا فتاحی" می گوید: «شب ها کم خواب بود و در نماز شب گریه می کرد. یک روز با شوخی به او گفتم: «آنقدر با صدای بلند گریه می کنی که شب ها خواب نداریم. شب بعد دیگر صدای گریه ی او را نشنیدم متوجه شدیم رفته و در میدان صبحگاه آنجا نماز شب می خواند. آن شب هوا هم بسیار سرد و مقداری بارانی بود او به نتیجه ی نماز شب هایش رسید و در عملیات میمک به شهادت رسید.»
طراحی و تولید: ایران سامانه