يکشنبه, ۰۸ فروردين ۱۳۸۹ ساعت ۰۰:۰۰
شهيد حاج اصغر لشني تنها فرمانده گرداني بود كه بدون هيچ سر وصدايي شاخ شميران راتصرف كرد


به گزارش نويدشاهد در آخرين پست وبلاگ "مردان كوهستان شيران لرستان" آمده است :

شهيد اصغر لشني : فرمانده گردان محرم تيپ57ابوالفضل (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامي) آثارمنتشرشده درباره ي شهيد سنگر دشمن فرمانده گردان صورت بچه ها را از نظر گذراند و گفت: «مي دونيد كه كار ما پاكسازي شاخ شميران و شكستن خطوط دفاعي دشمنه. به ياري خدا تا اين جاي كار رو خوب اومديم جلو. مشكل ما اين دو، سه تا سنگر تيربار و دوشكاي دشمنه. پنج، شش نفر مي خوام برن جلو و اين سنگرها رو خفه كنن. اين جوري راه پيشروي و رفتن به بالاي شاخ شميران براي بقيه بچه ها ممكن مي شه. كي حاضره داوطلب بشه؟» تعداد زيادي از بچه ها دست هايشان را گرفتند بالا. فرمانده گفت: «اين جوري نمي شه، من فقط پنج، شش نفر مي خوام.» دستم را گرفتم بالا و گفتم: «حاج اصغر بهتره خودتون انتخاب كنيد.» وقتي ديد بد نمي گويم، نگاه انداخت جلوي صف و گفت: «شما شش نفر كه كنار هم نشستيد، بلند شيد. از اين كه من هم جز آنها بودم سر از پا نمي شناختم. حاج اصغر گفت: «ببينم چه كار كنيد. بعد از خدا چشم بچه ها به شماست. منهدم شدن سنگرها يدوشكا و تيربار يعني پيروزي و پاكسازي شاخ شمي ران».
هركدام چند تا خرج آر.پي.جي گذاشتيم توي كوله پشتي و چند تا نارنجك هم بستيم به فانسخه هايمان قد خم كرديم و دويديم طرف سنگرهاي دشمن. سنگر تيربار كه متوجه حركت ما شد، رو به رو را بست به رگبار. به صورت ضربدري خود را كشيديم جلو. گلوله هاي دوشكا در گوشه و كنار پايين مي آمدند. با تمام نيرو دويديم طرف چند تا تخته سنگ و پشت آنها پناه گرفتيم. برگشتم عقب و نگاه انداختم سمت گردان. بچه ها چهار چشمي ذل زده بودند به ما قبضه آر.پي.جي را گذاشتم روي شانه امو دقيق شدم به سنگر دوشكا. از بد شانسي گلوله به هدف نخورد. خزيدم پشت تخته سنگ. محمد از كنار دستم بلند شد و آر.پي.جي را گذاشت روي شانه اش. چشمم به دستش بود كه گلوله از بالاي سنگر دوشكا گذشت. بچه ها يكي پس از ديگري دست به كار شدند. گلوله ها يكي پس از ديگري از بالاي سنگرهاي دوشكا مي گذشتند. محمود از كنار دستم بلند شد و گفت: «بايد بريم جلوتر.»
شانه اش را كشيدم و گفتم: «جلوتر خطرناكه. نمي شه بري». محل نداد. جستي زد وخود را كشيد جلو. گلوله پشت گلوله زمين را شخم مي زد. چند قدمي كه جلو رفت، گلوله اي نشست روي پيشاني اش و در جا از نفس افتاد. خواستم بروم طرفش. محمد دستم را گرفت و گفت: «سعادت كار خطرناكيه. ديدي كه محمود رفت و گلوله امانش نداد.» - پس محمود چي؟ - حالا بعدا مي ياريمش. فعلا خاموش كردن اين دو سه تا سنگر واجب تره. نگاه انداختم به كوله پشتي ام. خالي بود به محمد گفتم: «ديگه خرج ندارم! اگر كاري بكنم، بايد برم جلوتر. از اين فاصله نمي شه نارنج انداخت.» - فعلا صبر كن ببينيم بقيه بچه ها چي كار مي كنن. دست برد طرف كوله پشتي اش و گفت: «من يكي بيشتر شليك نكردم. فعلا گلوله داريم.» نگاه انداختم پشت سرم. حاج اصغر داشت مي دويد طرف ما به محمد گفت: «حاجي داره مياد اين جا.» دست نگه داشت و گفت: «يعني چه كار داره؟» بچه ها در حال شليك آر.پي.جي بودند كه دست نگه داشتند و خيره شدند به حاج اصغر. آفتاب وسط آسمان بود يك نگاهم به حاج اصغر بود و يك نگاهم به سمت دشمن. خدا خدا مي كردم كه حاجي سالم برسد پشت تخته سنگ. جرات قد راست كردن نداشتيم. باران گلوله بود كه روي منطقه مي باريد. محمد قبضه را گذاشت روي شانه اش به تمام قد ايستاد و شليك كرد. نگاهم رد گلوله را دنبال كرد. گلوله از بالاي سنگر گذشت. محمد خود را كشيد پشت تخته سنگ و گفت: «انگار بي فايده اس. بايد بريم جلوتر.» - بذار حاجي بياد، ببينم چي كار داره، بعد مي ريم جلوتر. حاج اصغر نفس نفس زنان خود را رساند پشت تخته سنگ. هن و هن نفس هايش مي پيچد توي گوشم. تكيه داد به تخته سنگ و مات شد به صورتم. هول گفتم: «حاجي! چي شده؟» گفت: «بذار نفسم جا بياد، بهتون مي گم.» نفس كه چاق كرد، گفت: «دورادور چشمم به شماها بود.
ديدم يه ريز از زمين هوا گلوله مي باره و بچه ها و نمي تونن از پس كار بر بيان، خودم اومدم جلو». دستش را دراز كرد و گفت: «حاجي! مواظب خودت باش. دشمن فهميده موضوع از چه قراره و به شدت مقاومت مي كنه.» - نگران نباش. اگر خدا بخواد، همه چي درست مي شه. قبضه را گذاشت روي شانه اش و به تمام قد ايستاد كنار تخته سنگ. بسم الله گفت و شليك كرد. گلوله با عجله از كنار تخته سنگ گذشت. حاج اصغر خرج ديگري را گذاشت سر قبضه و گفت: «الهي به اميد تو!» نگاهم به طرف سنگرها بود كه آتش و دود در هم پيچيد و سنگر تيربار روي هوا رفت. حاج اصغر خزيد پست تخته سنگ و صداي صلوات بچه ها اطراف را پر كرد. محمد معطل نكرد و خرج ديگري از كوله پشتي اش كشيد بيرون. حاج اصغر آن را از دستش گرفت و گذاشت سر قبضه آر.پي.جي. دوباره قد راست كرد و سنگر دوشكا را نشانه گرفت. دوشكاچي گلوله اي شليك كرد. حاج اصغر زمين را بغل كرد و گفت: «بخوابيد زمين.» گلوله در نزديكي ما به زمين نشست و تكه اي تركش از بالاي سرم گذشت. حاج اصغر دوباره بلند شد و گفت: «خدايا، پيش بچه ها شرمندم نكن.» و گلوله را شليك كرد. دوباره صداي صلوات پيچيد توي فضا و از سنگر دوشكا خاك و دود به سمت آسمان قد كشيد. حاج اصغر خود را كشيد پشت تخته سنگ و گفت: «خدا رو شكر يكي ديگه مونده.» نفس عميقي كشيد و گفت: «اگر اين يكي رو هم بزنم. كار تمومه و شاخ شميران دست ماست.» سر كرد سمت آسمان و گفت: «يا حق» خرج را گذاشت سر آر.پي.جي و از جا بلند شد. چشمم به سمت سنگر دشمن بود كه گلوله از كنار آن گذشت.
حاج اصغر نااميد نشد و گلوله ديگري شليك كرد. گلوله روي تن سنگر نشست و صداي صلوات پيچيد توي گوشم. لبخندي پهناي صورت حاج اصغر را پوشاند و گفت: «خدا را شكر. حالا مي تونيم با خيال راحت برگرديم پيش بچه ها. دست گذاشت به شانه من و محمد و گفت: «يا علي!» ياد محمود افتادم و گفتم: «بايد محمود رو با خودمون ببريم.» دويدم طرفش. بدنش پر بود از گلوله و خون لباس خاكي رنگش را پوشانده بود. حاج اصغر ريش كم پشت و خاك گرفته اش را بوسيد و گفت: «خوشا به حالش، به سعادت بزرگي رسيد.» بچه ها كمك كردند تا محمود را رسانديم به نيروهاي خودي. نگاه حاج اصغر لغزيد روي صورتم و گفت: «ترتيب انتقال محمود رو به پشت خط بده.» رو كرد به گردان و گفت: «به ياري خدا ديگه مشكلي جلوي پاي ما نيست و حركت مي كنيم به سمت شاخ شميران.» دوباره صداي صلوات طنين انداخت توي دشت. منبع:يادهاي ماندگار،نوشته ي مهري حسيني،نشر بهار،قم-1383 بسم رب الشهدا و الصديقين شهيد حاج اصغر نامي آشنا براي همه سلحشوران هشت سال دفاع مقدس در ديار شهداي بخون خفته و شيرمردان لرستان، عزيزي كه زندگي پرفراز و نشيبش در راه بندگي پروردگار متعال سپري شد اما اوج اين درخشش، عظمت و بندگي از زماني آغاز گشت كه به خيل عاشقان و دلدادگان سالار شهيدان حضرت اباعبدا... الحسين (ع) پيوسته و لباس مقدس پاسداري از انقلاب اسلامي را بر تن كرد.
او در تاريخ 22/2/59 با ورود به نهاد نو پاي سپاه پاسداران نام خويش را در جرگه سربازان و منتظران حقيقي حضرت ولي عصر (عج) ثبت و جاودانه كرد. با شروع جنگ تحميلي، به تبعيت از رهبر ومقتداي خود حضرت امام (ره) بي درنگ راهي جبهه هاي نور عليه ظلمت گشته و افتخار جهاد در نخستين عملياتهاي دفاع مقدس، از جمله حصر آبادان را پيدا كرد. پس از آن در دو عمليات بزرگ فتح المبين و بيت المقدس بعنوان فرمانده گروهان شركت جسته، آنگاه در عمليات رمضان با مسئوليت در گردان فتح، حماسه اي ديگر آفريد، در اين نبرد از ناحيه كتف مجروح مي شود، عمليات والفجر (6) تنگه چزابه را نيز با موفقيت پشت سر نهاد او در اين نبرد فرماندهي يكي از گردانهاي عملياتي لشگر پيروز 57 حضرت ابوالفضل (س) را بر عهده داشت، ديگر بار مجروح مي شود ناچار مدتي در بيمارستان بستري مي گردد، ولي به محض ترخيص از بيمارستان مجددا به سوي ديگر همرزمانش در جبهه هاي جنگ، رهسپار مي گردد، اين حركت تا حدود زيادي موجبات دلگرمي بيشتر نيروهاي تحت امرش را فراهم مي آورد. او در عملياتهاي سليمانيه، حاج عمران، كربلاي 4 و كربلاي پنج اوراق زرين ديگري از تاريخ هشت سال دفاع مقدس را به خود وديگر همرزمانش اختصاص مي دهد.
يك روز پس از عمليات فتح 5 بر اثر تك دشمن مجروح شده و به بيمارستان انتقال مي يابد بار ديگر به جبهه بازگشته و در آزادسازي ماوت با مسئوليت فرماندهي گردان محرم و معاونت محور عملياتي لشگر 57 حضرت ابوالفضل (س) وارد عمل مي گردد. در عملياتهاي بيت المقدس 2، 3، 4 شركت مي جويد، در عمليات بيت المقدس 5 كه فتح شاخ شميران را بدنبال دارد. از هيچ كوششي در جهت فتح و پيروزي جبهه حق فروگذار نمي كند و به همين جهت تاكيد مي شود كه از مرخصي تشويقي استفاده نمايد. چند روزي نمي گذرد كه به منظور شركت در جلسه فرماندهي لشكر 57 حضرت ابوالفضل (س) از شهرستان دورود عازم پادگان قدس خرم آباد مي شود. در راه بازگشت كه به قصد جمع آوري نيروهاي گردان محرم و عزيمت دوباره براي ماموريتي ديگر راه دورود را در پيش مي گيرد اتومبيلش در يكي از گردنه هاي مسير واژگون گشته و اينگونه است كه سردار خستگي ناپذير جبهه هاي نور و شرف در ماه ضيافت الله باز بابي روزه و لبي تشنه به لقا ميزبان اين ضيافت عظيم مي رسد. شهيد حاج اصغر برق آسا همه منازل و ميدانهاي سلوك را در نورديد و سبكبال با پروازي، پرنده تر زمرغان هوايي به وصال معشوق و معبود خويش رسيد.
او كه ظاهرا نه هفت وادي عشق را خوانده بود و نه منازل السائرين و صد ميدان را و نه رساله الطير و عقل سرخ را و نه ديگر سفرهاي روحاني را در لابلاي اوراق كتب مربوطه مشاهده كرده بود. اما او فصل سرخ شهادت را از كتاب سبز قرآن آموخته بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده