"برادر جان! زیر سایه توپ و خمپاره زندگی میکنیم..." - این جملهٔ ساده از آخرین نامهٔ شهید محمدحسین اخی، سرباز بیادعای اشتهاردی، روایتگر روزهای سخت و شیرین جبهههای غرب است. نامهای که از عملیات موفق "200 متر پیشروی در خاک عراق" میگوید و از "64 قبضه سلاح غنیمتی"، اما بیش از هر چیز، دلدادگی پسری رزمنده به مادر، خواهر و برادرش را فریاد میزند.
"این کاغذ ساده، آخرین پیام شهید صالح ابراهیمنژاد است که بوی خاکریزهای آبادان میدهد؛ کلمهبهکلمه اش عطر شهادت میپراکند و سطرسطرش آتش عشق به وطن را شعلهور میکند. نامهای که از پشت خطوطش میتوان صدای تیربار آرپیجی را شنید و در میان کلماتش، طنین قدمهای استواری را حس کرد که به سوی ابدیت میرود."
در نامهای به تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۰، شهید حسن سلطانی با لحنی گرم و صمیمی به پدرش مینویسد: حالمان بسیار خوب است، چون فقط نگهبانی زاغههای مهمات را داریم و حتی صدای خمپاره هم به ما نمیرسد.
محمد خوشبویی، جوانی از تهران که در نوزدهسالگی به شهادت رسید، در دو نامهٔ صمیمانه به برادرش حسین، هم دلتنگیهایش را روایت کرده و هم شوخطبعی و مسئولیتپذیریاش را. این نوشتهها، امروز یادگاری از روح لطیف و مقاوم شهیدی است که در اردیبهشت ۱۳۵۹ در سقز به درجهٔ رفیع شهادت نائل آمد.
"در این نامه که از قلب خاکریزهای آبادان نوشته شده، شهید صالح ابراهیمنژاد با لحنی سرشار از ایمان فریاد میزند: "انشاءالله ظرف دو سه ماه کلک این بعثیها را خواهیم کند!" اینک پس از چهار دهه، این کلمات همچون طنینی از ایستادگی و امید، روح حماسههای دفاع مقدس را زنده نگه داشتهاست."
ستوان يكم شهيد «محمدعلی جعفری» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او روایت شده است که بعد از دلاوریهای فراوان به شهادت رسیده است.