زندگینامه
دختران خردسالش برای بازگشتش لحظه شماری می کردند. شاید به آنها وعده داده بود که چیزی برایشان بخرد...
کد خبر: ۴۵۷۶۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲
زندگینامه
صبح روز حادثه با دوچرخه ی کوچکش در داخل حیاط بابرادرش بازی می کرددرحین رکاب زنی صدای مهیبی دیوارخانه پدربزرگ رادر هم می شکند...
کد خبر: ۴۵۷۶۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲
خاطره
هر از گاهی قرآن را بر می داشت و آیاتی از این کتاب آسمانی را بسیار عاشقانه و علاقه مندانه برایم تلاوت می کرد که هر گز آن لحظه ها را فراموش نمی کنم.
کد خبر: ۴۵۷۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲
خاطره
فرزندان ثمره زندگی ما هستند و پیغمبر خدا (ص) فرموده ، فرزند صالح میوه بهشتی است...
کد خبر: ۴۵۷۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲
مستند ۴۰ دقیقهای دختری به نام زندگی ، درباره بمباران شیمیایی در روستاها و شهرهای استان کردستان ساخته میشود .
کد خبر: ۴۵۷۵۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۶
زندگینامه
زمانی که گروهک های ضد انقلاب در منطقه حضور داشتند همواره مخالف سر سخت آنها بود و همیشه شعارهای عوام فریبانه آنها را که بر روی در و دیوار مسجد روستا می نوشتند،پاک می کرد...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷
خاطره
از اینکه بدون روسری عکس انداخته بود خود را در برابر خدای بزرگ گناه کار می دانست.بعد از لحظاتی سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدای بزرگ کاری بکن که آن عکس ها بسوزند و دیگر ظاهر نشوند...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷
زندگینامه
در کلاس های حفظ و قرائت قرآن کریم که در مسجد محل برگزار می شد شرکت می کرد.از همان کودکی خیلی از سوره های جزء 30 را حفظ کرده بود و با روخوانی قرآن آشنا شد...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷
زندگینامه
از چند روز قبل،مدام درباره جبهه و جنگ حرف می زد.از شهادت و جانبازی سوال می کرد.انگار به او الهام شده بود که چند روز بیشتر در این دنیا مهمان نیست...
کد خبر: ۴۵۷۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷
زندگینامه
متین و آرام بود،عفت و پاکدامنی را از محیط خانواده و روستا به ارث برده بود. باهمه به نرمی و عطوفت رفتار می کرد...
کد خبر: ۴۵۷۲۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۶
زندگینامه
نمازو روزه اش قضا نمی شد و از زمانی که به سن تکلیف رسیده بود واجبات دینی را به جای می آورد و در فصل بیکاری بیشتر اوقات را در مسجد سپری می نمود...
کد خبر: ۴۵۷۲۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۶
خاطره
با وجود اینکه چشمانش از بینایی کافی برخوردار نبود،خیاطی می کرد و یا برای رزمندگان جوراب ودستکش وشال گردن می بافت و میگفت:این تنهاراهی است که من می توانم دَینم را به کشورم ادا کنم...
کد خبر: ۴۵۷۲۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
حاطره
صاحب کارش به تندی با آنها برخورد و آنها را از در مغازه می راند . در این حال شهید ساندویجی به آن بچّه می دهد و به صاحبکارش می گوید، قیمت آن را از دستمزدش کم کند...
کد خبر: ۴۵۷۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
خاطره
معلم دستور داد تا در سرمای شدید زمستان دستهایشان را در برف قرار دهند.تنبیه سختی بود،من هم جزو دانش آموزان خاطی بودم. رعب و وحشت فضای مدرسه را فراگرفته بود،کسی جرأت حرف زدن نداشت. این خبر به عمویم (شهیدحسین شاه ویسی) رسید...
کد خبر: ۴۵۷۱۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
زندگینامه
مسلم طباخحسینی، بیست و پنجم خرداد ۱۳۰۱، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش زینبخاتون نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. آشپز بود. سال ۱۳۱۹ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و هفت دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شانزدهم اسفند ۱۳۶۳، با سمت آشپز در بمباران هوایی سرپلذهاب بر اثر اصابت ترکش به سر و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۷۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
زندگینامه
اهالی محل او را به عنوان انسانی پاک و معتقد می شناختند.حتی در بین نمازگزاران مسجد محل نیز مورد قبول همه بود...
کد خبر: ۴۵۷۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
زندگینامه
عضوانجمن اسلامی وشورای اسلامی شهربودوبه همراه مسئولین شهردرتأمین نیاز محرومین تلاش می کرد...
کد خبر: ۴۵۷۱۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
زندگینامه
از زمانی که خود را شناخت وارد بازار کار شد.با همه مهربان بود و اخلاق نیکش او را از دیگران متمایز نموده بود...
کد خبر: ۴۵۷۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
زندگینامه
مدافع نظام و انقلاب بود و با رزمندگان سپاه اسلام به صورت غیر رسمی همکاری می کرد...
کد خبر: ۴۵۷۱۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
خاطره
هر وقت برای اقامه نماز آماده می شدم در کنارم حاضر می شد و با من رکوع و سجود را انجام می داد.با وجود اینکه مدرسه نرفته بود ولی با رسیدن به سن تکلیف نماز خواندن را کاملاً یاد گرفته بود و به تنهائی نماز را اقامه می کرد.
کد خبر: ۴۵۷۰۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۳