شهید احمد رضاییان ورمزیار
شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۵۴
با توجه به اینکه مسئولیت سنگینی برعهده داشت هیچ گاه به من نگفت که چکاره هستم وپی نبردم که چکاره بود و می گفت یک بسیجی ساده هستم.

خاطره ای ازشهید احمد رضائیان اززبان همرزم شهید همایون صادقی

نوید شاهد:شهید یکی ازورزشکاران با اخلاق وخوش رفتاروخوش بیان بود که برای همه ورزشکاران عزیزالشترالگوی به تمام معنی بود صبردربرابرسختی ها ومشکلات درخدمت مردم بود جهت رفع نیازمندی های آنها چه برای دوستان وچه برای بیگانگان سرلوحه کارهایشان بود دراکثرمسابقات ورزشی که درخدمت ایشان بودم همیشه ازلحاظ اخلاقی مورد علاقه بسیاری ازورزشکاران بود هرگاه جهت انجام مسابقه به یکی ازشهرهای استان برای مسابقه می رفتیم اکثرورزشکاران شهرستان سراغ وی را می گرفتند . بطوری که هروقت ورزشکاری ازتیم های دیگربرای انجام کاری سراغ تیم ما را می گرفت بچه ها فورا" می خندیدند به شوخی می گقتند بازهم احمد را می خواهند وخود احمد می خندید ومی گفت ازورزش فقط همین دوستی هاست که می ماند وباتوجه به اینکه سنش خیلی کوچک بود ولی روحیه اش خیلی بالا بودبرای ما همه مانند یک برادربود اکثرکارهای که انجام می دادیم با ایشان مشورت می کردیم هم کلاس بودیم سرکلاس درس اکثرموقعی که من احمد را می دیدم احساس خستگی می کرد حالتش مانند خواب گرفتگی بود باعث شده بود تا اکثرمعلمان را به سوال وادارد چرااحمد این طوری است ازمن که سوال می کردند چون نزدیک تربودم با ایشان من بی خبربودم باعث شد که بیشتربه احمد پی ببرم احمد چه کسی است منزلمان با منزل احمد چون نزدیک بود کارهایش را درنظرمی گرفتم می دیدم شب بیرون می رفت وبه خانه نمی آمد که بعدها متوجه شدم آن موقع ازاحمد فهمیدم که چیزی به نام پایگاه مقاومت درشهرستان وجوددارد پرسیدم گفتند بله آنها گروهی هستند بسیجی که به صورت داوطلب ازشهرمان پاسداری می کنند آن موقع فهمیدم که احمد آن حالت خواب گرفتگی که شبها تا صبح برای ماپاسداری می کرد احمد در سن نوجوانی خدا خوب شناخت.متاسفانه ما احمد را خوب نشناختیم هنوز که هنوزه حسرت این را می خورم که چرا احمد راازدست دادیم خیلی ها مثل احمد را داریم که رفتند ماماندیم ولی افسوس که ما لیاقت پاسداری خون احمد را نداریم.

شهید شوروحال یک بسیجی واقعی را داشت خدا وکیلی شبهاتوی سنگرنمی ماند کجامی رفت نمی دانم.با توجه به اینکه مسئولیت سنگینی برعهده داشت هیچ وقت به من نگفت که چکاره هستم وپی نبردم که چکاره بود.می گفت یک بسیجی ساده هستم مثل خودت چیزی که برایم جالب بودبه عنوان مثال بیشتربچه هامی گفتند وقتی ازخواب بلند می شویم می بینیم که حتی لباسهایمان شسته شده وآماده است تامدتها نمی دانستیم که چه کسی این کارها را می کند بعدازمدتها یکی ازمادید که صبح ایشان بلند می شود وبعد ازنمازکارهای بچه ها را انجام می دهد بدون اینکه حتی آنها بدانند من درطول این دوران که درمنطقه بودم چون دریک گردان نبودیم بنده دریک قسمت دیگروایشان درقسمت دیگربه عنوان بسیجی عمل می کردند بعضی اوقات که ازایشان سرکشی می کردم واقعا"درسهای زیادی ازایشان یاد می گرفتم.به عنوان مثال می گفت مادونفرهستیم ونمی شود وهردودریک منطقه ودریک عملیات شرکت کنیم ویکی ازما پشت خط باشیم ولی ایشان بعضی اوقات مراراضی می کرد ومی گفتند شماراه خودت برومن هم راه خودم راواین نمی تواند ملاک ومعیاری باشد.برای اینکه درعملیات نباشم مراقانع می کرد با این حال که ازمن کوچکتربود دراین عملیاتها آخرشهید شد.

منبع: سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی و پژوهشی بنیاد شهید لرستان
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده