خاطرات - صفحه 69

آخرین اخبار:
خاطرات

خاطرات ویژه شهید علیرضا موحد دانش (5)؛ اعزام نیرو به مریوان

نوید شاهد: قرار بود یک ستون از تهران به مریوان برود. شهید صیاد شیرازی هم به عنوان فرمانده ستون ارتش با ما بود. من و علی گردان سپاه را حرکت دادیم. محمدرضا هم با ما آمد. آن موقع هنوز وارد سپاه نشده بود. در سنندج توقف کردیم. علی من را تا جایی که می توانستم با دو عصای زیر بغلم راه بروم به این طرف و آن طرف برد، جاهایی را که در بلوای سنندج، درگیری پیش آمده بود، برایم شرح می داد.

خاطرات ویژه شهید علیرضا موحد دانش (4)؛ عملیات مطلع الفجر

نوید شاهد: وقتی وزوایی گفت «علی و پیچک شهید می شن» تصمیم گرفتیم نگذاریم آن ها در این عملیات جلو بروند. حرف وزوایی، برای ما حجت شده بود. تا آن موقع، پیش بینی های او درباره ی شهادت بچه ها به واقعیت پیوسته بود.
به مناسبت سالروز شهادت:

خاطرات ویژه سردار شهید علیرضا موحد دانش(1)؛ عملیات بیت المقدس

نوید شاهد: دم در خانه ایستاده بودیم. محمدرضا خم شده بود و بندهای پوتین علی را – که بستنش با یک دست مشکل بود – برایش می بست. علی عازم اهواز بود. می خواست برای شرکت در عملیات بیت المقدس به آن جا برود. محمدرضا هم آماده رفتن بود.

خاطرات دوران اسارت آزاده محمد پور قاسم

نوید شاهد: در آستانه سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی مروری داریم بر خاطرات خود نوشت آزاده سرافراز محمد پور قاسم به همین مناسبت در یادداشتی برای انتشار در اختیار پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت (نوید شاهد) قرار دادند.
ویژه ی شهید تندگویان

پرستوی عاشق (مروری بر ماجرای ربوده شدن وزیرنفت دولت شهیدرجائی توسط نیروهای عراقی)

نوید شاهد: شهید محمدجواد تندگویان چندین بار باوجود وضعیت خطرناک منطقه ی خوزستان به این شهرسفرکرده بود تا شرایط آن منطقه را بررسی کند اما درآخرین سفرخود درتاریخ 12/8/59 توسط نیروهای مزدورعراقی ربوده می شود.

سال هاي غربت تندگویان

نوید شاهد: چه دليل داشت كه جواد را در سال هاي اسارت آن چنان وحشيانه و غير انساني تحت شكنجه قرار دهند. او كه نظامي نبود ، تابر اثر شكنجه ، اسرار نظامي ايران را براي آن ها فاش كند. اسراري كه جواد در سينه داشت، چيزي نبود كه عراقي ها از آن خبر باشند. آنها هم پالايشگاه ها و محل ذخاير نفتي ايران را مي شناختند. پس چرا اين همه او تحت شكنجه قراردادند تابه شهادت رسيد؟ درهمين يكي دوسالي كه اسرا آزاد شده اند اطلاعاتي درباره جواد ومحل اسارتش بيان شده است .

رازهای وزیر جنگ

نوید شاهد: در همان روزهای نخست شهریور ماه و پس از آنکه تقریباً تمامی اسرای ایرانی به میهن بازگشتند، بار دیگر تمامی افکار بسوی پرونده ی جواد تندگویان معطوف شد؛ محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه ی شهید محمدعلی رجایی معتقد بود که« دفتر کار وزیر نفت در پالایشگاه و مناطق نفت خیز است ... .» این عقیده و تفکر در شرایط آن روز ایران که ارتش تا بن دندان مسلح صدام تحت حمایت کامل قدرتهای جهانی یکه تاز میدان جنگ بود، دیدگاهی انقلابی و صد در صد کارساز و مفید بود
کجا رفتند مردان خدایی

خاطرات تلخ و شنیدنی از شهدا

دفتر خاطرات - سردار خستگی ناپذیر

نوید شاهد: «شفيع زاده» به خاطر ارادتي كه به حضرت آيت الله مدني داشت، مسئوليت حفاظت از بيت معظم له به ايشان محول گرديد.

دفتر خاطرات - توپچی که از توپ نمی ترسه!

نوید شاهد: «عمليات كربلاي 10» كه انجام شد برادر «محتاج» (عباس محتاج، فرمانده سابق نيروي دريايي ارتش) فرماندهي قرارگاه را بر عهده داشت، من هم جانشين او بودم

دفتر خاطرات - یک بسیجی ساده

نوید شاهد : يك روز طي تماس تلفني با برادر شفيعزاده كه در جبهه بودند صحبت كردم و از ايشان خواستم براي بررسي طرح پدافند عامل و غيرعامل پالايشگاه، به تبريز تشريف بياورند.

دفتر خاطرات - فریب دشمن

نوید شاهد: ما نتيجه آموزش ها را در عمليات والفجر 8 ديديم. لشكر گارد رياست جمهوري عراق قبل از آنكه به كارخانه نمك شهر فاو برسد، متلاشي شده بود.

دفتر خاطرات - تحسین فرماندهان ارتش

نوید شاهد: شهيد حسن شفيع زاده، علاقه مند به انجام كارهاي بزرگ و سخت و به نظر انجام نشدني بود.

دفتر خاطرات - این جا خانه من است

نوید شاهد: عراقيها قصد داشتند هر طور كه شده آبادان را به محاصره خود درآورند؛ اما رزمندگان اسلام، از سقوط كامل شهر جلوگيري ميكردند. عراقيها تا رودخانه اروند و بهمنشير پيشروي كرده بودند و تقريباً راههاي تداركاتي بسته بود و امكان نداشت كه نيرو و تجهيزات وارد شهر بشود.

دفتر خاطرات - توپ های غنیمتی

نوید شاهد: در «جبهه آبادان» بوديم. من هم رزمنده اي بودم مثل بقيه رزمنده ها و از علوم و فن جنگ هم چندان اطلاعي نداشتم. آن روزها بيشتر آسيب هايي كه دشمن به ما وارد ميساخت، از طريق توپخانه بود. گلوله هاي توپ مثل باران روي سر و روي بچههاي ما ميريخت و ما چارهاي جز مقاومت نداشتيم.

دفتر خاطرات - کلاه آهنی

نوید شاهد: سال 1359 (هـ.ش) در ايستگاه 7 جبهه آبادان با ايشان آشنا شدم. ايشان ديدهبان خمپارهاي بودند.

دفتر خاطرات - تشکیل توپخانه

نوید شاهد: يك روز از «شفيع زاده» پرسيدم: چطور شد كه به فكر تشكيل توپخانه افتادي..

دفتر خاطرات - بيشتر از سهميه!

نوید شاهد: در آبادان آقا مهدی باکری مسوول خمپاره بودند و من دیده بان.

دفتر خاطرات - برادران آذربایجانی

نوید شاهد: دشمن، خرمشهر را تصرف كرده بود. در راس شوراي عالي دفاع،بنيصدر خائن حاكم بود و نيروي كمتري به منطقه آبادان اعزام ميشد. دشمن از جاده خرمشهر و رود كارون گذشته بود.

دفتر خاطرات - روزی سه گلوله

نوید شاهد: اول جنگ، وضع بسيار ناجور بود. «خرمشهر» سقوط كرده بود. «آبادان» 270 درجه در محاصره دشمن بود. تقريباً همه راههاي زميني «آبادان» بسته شده بود.
طراحی و تولید: ایران سامانه